English Version
This Site Is Available In English

هیچ موجودی به میزان خود انسان به خودش فکر نمی‌کند

هیچ موجودی به میزان خود انسان به خودش فکر نمی‌کند

جلسه سوم از دوره نهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ در نمایندگی شهباز به استادی  مسافر محمد نگهبانی مسافر مهدی  و دبیری مسافر مصطفی با دستور جلسه وادی سوم و تأثیرآن روی من ( باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان؛ به خویشتن خویش، فکر نمی‌کند) در روز سه‌شنبه ۱۴۰۴/۳/۶ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر.
در ابتدا از بنیان‌گذار کنگره۶۰، جناب آقای مهندس، تشکر می‌کنم که بستر خوبی را برای ما فراهم کردند. همچنین از ایجنت محترم و همه راهنمایان عزیز که عزت‌بخش این منطقه هستند، سپاسگزارم. رهایی آقا مرتضی را در این هفته تبریک می‌گویم به خودش، همسفر محترمش، و راهنمای ارجمند حسین آقا.

در مورد وادی سوم، ما با شروع این وادی زندگی تازه‌ای را آغاز می‌کنیم که ما را به سلامتی، آسایش، آرامش، صلح و دوستی می‌رساند. مسائلی که در پیش روی ما قرار دارد با تدبیر و تفکر حل می‌شود. اگر تدبیر و تفکری در درون‌مان قرار دهیم، می‌توانیم مشکلات‌مان را حل کنیم.

خوب است که انسان مسئولیت‌پذیر باشد و کاری که انجام داده را قبول کند. هر انسانی برای رسیدن به کمال باید از گذرگاه‌های سختی عبور کند. گذرگاه‌هایی که ما چندین سال درگیر آن‌ها بودیم و با مواد افیونی افکار خود را نابود کردیم.

دیشب به خانه دخترم رفتم و او سوالی از من پرسید که واقعاً نتوانستم جوابش را بدهم. گفت: "بابا، چرا مادر تا سوم  بیشتر درس نخوانده؟" و سوالاتی از این قبیل. واقعاً متاسف شدم که نتوانستم جوابش را بدهم. اگر امروز آن روز بود، شاید قضیه کاملاً فرق می‌کرد.

آیا به خودم فکر می‌کنم که بتوانم مشکلات خودم را خودم حل کنم؟ قبول دارم که می‌توانم این کار را انجام دهم. من همه چیز خودم هستم، اما چند سالی است که هیچ تفکری نداشتم و همه چیز را از دست داده‌ام. توقع داشتم دیگران برای من کار کنند و برای من تصمیم بگیرند.

تفکری که بمب افیونی خورده در آن منفجر شده، چگونه باید این را ترمیم کنم؟ با راه‌حل، آموزش، تفکر سالم و راهنمایی از این راهنمایان خوبم. این چند صبایی که توانستم به این مکان مقدس بیایم، می‌توانم حالا به خودم فکر کنم.

انسان یعنی خود من. قبلاً مثل ماشینی بودم که باتری ندارد. خانواده، پدر و مادر و دوستان همه می‌آمدند و روز من را هل می‌دادند. در طول روز مسافرت می‌کردم و شب که می‌خوابیدم، فردا صبح بلند می‌شدم و همان کاسه آش بود. پس باید خودم تصمیم اصلی را می‌گرفتم.

خانواده‌ام نمی‌توانستند تصمیم اصلی را بگیرند، چون نمی‌دانستند تفکر من چیست. مادرم فقط فکر می‌کرد من سیگار می‌کشم و هیچ‌وقت ندید که من مواد مصرف می‌کنم.

ما شاید اوایل همه همین‌طور بودیم و هیچ نمی‌دانستیم. اما یواش یواش، آخرین نفر خودمان فهمیدیم که مصرف‌کننده هستیم. بعضی وقت‌ها می‌گوییم چرا دیگران خوبی من را نمی‌بینند. اینجا حلقه‌های نفس هستند که می‌خواهند از ما انرژی بگیرند. نفس ما نابود شده و همه چیز را از دست داده‌ایم.

خدا به من قدرت تفکر داده است. اولش هم قدرت تفکر داده و آن چیزی که درون وجود خداوند هست، یک قطره‌اش در وجود انسان‌هاست. ما خودمان آن‌ها را به نابودی بردیم. فرق من و یک حیوان چیست؟ اگر قرار باشد با نفس عماره پیش برویم، من فرقی با آن ندارم. خدا به من عقل و تفکر داده که به نفس مطمئنه برسم.

آیا می‌توانم به خودم فکر کنم؟ بله، می‌توانم. وقتی به اینجا می‌آیم و از این راهنمای محترم آموزش می‌گیرم، این وادی‌ها را می‌خوانم. سه اصل مهم در وادی‌ها هست: پندار نیک، گفتار نیک و رفتار نیک. این سه اصل با هم رابطه دارند و به هم وصلند.

اگر واقعاً این سه اصل را تجربه کنم و یاد بگیرم، مطمئناً به راه راست هدایت می‌شوم. می‌دانم که باید به خودم فکر کنم، کجا بودم، الان کجا هستم و به کجا خواهم رسید.
از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید سپاسگزارم.

 

تایپ:لژیون چهارم

تهیه و تنظیم:کاربر سایت مسافر احمد

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .