استاد امین در سیدی غیب میفرمایند: من مدتها در خانه بودهام و به سفر نمیرفتم اما الان حدود 70تا سفر رفتهام، قبلش سکون کامل بود اما حالا شد حرکت، وقتی حرکت کردم معنی سکون را بیشتر فهمیدهام و سه، چهار سال پیش حتی برایم سخت بود که از پلهها بالا بروم و فکر میکردم به دلیل کهولت سن میباشد، ولی بعد فهمیدم به دلیل سکون زیاد است.
در زندگی دو دیدگاه متفاوت وجود دارد؛ یکی این که انسان فکر میکند همه چیز را خودش باید برنامهریزی کند، گویا انگار که تو تنها هستی در هستی و باید با برنامهریزی، تلاش و کوشش به هدفهای خودت برسی.
اصولا انسان با این دیدگاه شروع به حرکت میکند؛ مثلا من زمانی که دبیرستان بودم تلاش میکردم که یک دانشگاه خوب قبول بشوم، با درس خواندن و تلاش کردن دانشگاه خوبی قبول شدم، بعد از آن، تلاش کردم استاد دانشگاه شوم اما نزدیک بود از دانشگاه اخراج شوم.
هدف من در واقع استاد دانشگاه شدن بودن، اما فکر میکنم به خاطر یکسری ضعفهای خودم داشتم از دانشگاه اخراج میشدم، از این جا بود که به تقویت جهانبینی خودم پرداختم، در واقع من دنبال راهی بودهام که به خواستههای زندگیام برسم و جهانبینی ابزاری بود برای من، که با کمک آن اشکالات خودم را برطرف کنم و به خواستهام برسم.
در واقع به کمک جهانبینی میخواستم رویاهای خودم را به حقیقت تبدیل کنم، وقتی عمیقا به این دیدگاه نگاه کردهام، انگار که من در آن تفکر تنهای تنها بودهام با وجود این که اطرافیانم کنارم بودند اما دیدگاهم دیدگاه انفرادی بود؛ در واقع من تصویر بزرگتری را که در این جهان وجود دارد نمیدیدم.
اگر خالقی وجود دارد که هستی را آفریده است، پس شناخت و دانش خیلی بالایی دارد و معتقدیم که این خالق رحمان و رحیم است و عشق زیادی دارد و به خاطر اینکه مرا خلق کرده است، از من شناخت بیشتری نسبت به خودم دارد، آیا این خالق برای من نقشهای دارد یا خیر؟
انسان در کنار تلاش باید توکل کند و توکل زمانی معنا دارد که اعتقاد داشته باشید چیزی وجود دارد که از خودت نیرومندتر است و به آن توکل کنید، وقتی توکل نداشته باشید ترسها، دلتنگیها و.. تشدید میشوند.
در واقع انسانی که فکر میکند فقط خودش است، هنوز به درجه ایمان نرسیده است.
من فکر میکردم باید شرایط را جوری بچینم که به چیزی که میخواهم برسم اگر میرسیدم خوشی بسیار زیادی داشتم و اگر شکست میخوردم دق مرگ میشدم.
خداوند در کلام الله میفرماید: اگر موفقیتی نصیبتان شد زیاد خوشحالی نکنید و اگر چیزی را هم از دست دادید خیلی غمگین نشوید، اما انسانی که دیدگاه اول را دارد نمیتواند درکی از این مطلب داشته باشد.
پس انسانی ایمان دارد که نگاهش از خودش و اطرافیانش فراتر برود، آنگاه اجزای هستی برایش مهمتر میشوند، انسانهای دیگر برایش مهم میشوند، زیرا متوجه میشود که خودش یک بازیگر از این صحنه تئاتر است و میفهمد که اگر بازی بازیگر دیگر، خراب بشود بازی او نیز خراب میشود؛ بنابراین احساسی دیگر در انسان بوجود میآید،
آقای مهندس میفرمایند: اگر دستهای آسمانی کنار بروند انسان ظرف چند هفته خود را به نابودی میکشاند، در واقع انسان باید متوجه شود که در هستی نیروهای دیگر هم وجود دارد که یا اعتقاد داریم یا نداریم، اگر اعتقاد داریم که دیگر به اتفاقاتی که در زندگی برایمان میافتد حساسیت نشان نمیدهیم و از آرامش بیشتری برخورداریم.
آنجاست که متوجه میشود، که ای انسان تو مأمور به تلاش هستی، نتیجه هر چه شد اشکال ندارد، در واقع آفرینش به تلاش شما نمره میدهد، به حس شما نمره میدهد، این که حست نسبت به انسانها چیست، خیلی مهم است که با چه احساسی تلاش کنید.
در واقع ما مالک هیچ چیز نیستیم اگر چیزی را بخواهیم تصاحب کنیم بدبخت میشویم مالک کسی است که براساس خواست، تقدیر و فرمان الهی جا را مشخص کرد.
منبع: سیدی (غیب)
نویسنده: همسفر شادن رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون ششم)
تنظیم و ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر مولود (لژیون یازدهم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی اروند آبادان
- تعداد بازدید از این مطلب :
36