هشتمین جلسه از دوره ششم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی رضوی ویژه مسافران با استادی راهنما مسافر رضا، نگهبانی مسافر اکبر و دبیری مسافر حمید با دستور جلسهٔ (وادی سوم و تأثیر آن روی من) در روز سهشنبه ششم خردادماه سال هزار و چهارصد و چهار در ساعت ۱۷:۰۰ آغاز بکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر.
خداوند را شاکرم که یکبار دیگر فرصت داد تا با شما دوستان خوب آموزش بگیرم، در مورد دستور جلسه، همه ما میدانیم که صورتمسئله وادی سوم چیست. این وادی به ما میگوید که هیچکس بهاندازه انسان به فکر خودش نیست.
در مسیر که میآمدم یک خودرو جلوی من پیچید و من خیلی عصبانی شدم و تصمیم گرفتم که کار او را تلافی کنم اما چند ثانیه بعد به خودم گفتم که چه میکنی و تو در کنگره چه یاد گرفتی؟ درگذشته آرامش بیشتری داشتی، چه شده است که بههمریختهای؟ فرض کن که تلافی کردی و چند ناسزا هم گفتی، آیا این تو را آرام میکند؟ این ندای درونی که مرا آرام میکرد توجه مرا جلب کرد و با خود گفتم که این ندا قبلاً که مصرفکننده و نامتعادل بودم و مداوم درگیریهای بیخود داشتم کجا بود؟ چرا در زمان مصرف به سرعت تحریک میشدم و آرامش خودم را از دست میدادم؟
یک، باید قبل از اینکه کاری را انجام دهی، خوب به آن کار فکر کرده و سعی کنی به آن موضوعی که تو را اذیت میکند، اصلاً فکر نکنی. دوم در جهت انجام آن موضوع که در مورد آن فکر کردی و میدانی که کار درستی است تلاش کن و امیدوار باش که محقق شود. سومین مورد که بسیار مهم است و پایهگذار صلح و آرامش درون میباشد این است که همیشه عادت داشتم، مشکلات را به گردن دیگران بیندازم و خود را مبری کنم، یعنی همیشه به دنبال مقصر میگشتم تا اینکه خودم را آرام کنم و بتوانم خود را از زیر فشار خارج کنم. بزرگترین مشکل، خود من بودم. با خودم گفتم که آیا اگر من نباشم باز هم این مشکلات به وجود میآید؟ پس دیدم یک طرف این مشکلات همیشه خود من هستم و خودم باعث آنها هستم. یک طرف کل مسائل شری که برای من به وجود میآمد خود من بودم و کسی که بیشتر از همه اذیت میشد هم خود من بودم.
در طول سفر اول هر مشکلی که پیش میآمد، آن را به گردن راهنما، مرزبان، نگهبان نظم و دیگر خدمتگزاران میانداختم تا اینکه به این وسیله خودم را آرام کرده و رفتار خود را موجه جلوه بدهم. برای هر گونه کمکاری مانند غیبت در جلسات و ننوشتن تکالیف، بهانهای میآوردم. وقتی که به خودم قدری زمان دادم متوجه شدم که چقدر راه را اشتباه طی کردهام، از خودم پرسیدم چرا بار مسئولیت خود را به دوش دیگران میاندازم؟ چون نمیخواستم اشتباهات خودم را بپذیرم که این ناشی از جهل و نادانی من بود. من فهمیدم که از توهم دانایی خودم ضربه خوردم. من که در لژیون حرف راهنمای خود را گوش نمیکردم و وقتی که سی دی نمینوشتم، بهاینعلت بود که فکر میکردم من خودم همه اینها را بلدم. توهم دانستن باعث شده بود که آموزشناپذیر باشم و بهجای آنکه از راهنمایم چارهجویی کنم، از افرادی که چندین بار شکستخورده و صلاحیت نداشتند، راهکار میخواستم و راهنماییهای نادرست آنها باعث بدتر شدن حال خراب من میشد. در مدت سفر همه ما به دنبال تغییر هستیم و اگر تغییر نکنیم، حالمان خوب نخواهد شد. این تغییر در صورتی مثبت خواهد بود که از افراد باصلاحیت آموزش بگیرم. تأثیری که وادی سوم روی من داشت همین بود. ما خودمان با نوع انرژی که به محیط اطراف میفرستیم باعث جذب افراد خوب و یا شرور به سمت خود میشویم و باعث بهوجودآمدن اتفاقات خوب و یا بد برای خود میشویم.
در پایان سه نکته را متذکر میشوم
اول در امور دیگران تجسسکردن، نامش فضولی است
دوم مورد که مال شما نیست، دزدی است
سوم هر موضوعی که از دیگران پنهان میکنی، اشتباه است

تصویربردار: مسافر باقر لژیون سوم
تایپ و ارسال خبر: مسافر حسین لژیون یکم
ویرایش: مسافر رامین لژیون یکم
مرزبان خبری: مسافر مصطفی
نمایندگی رضوی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
137