جلسه چهاردهم از دوره سی و یکم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی خواجو به استادی همسفر اشرف، نگهبانی همسفر زهره و دبیری همسفر فرزانه با دستور جلسه «وادی سوم (باید دانست، هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند) و تأثیر آن بر روی من» روز دوشنبه ۵ خرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که به این مکان آمدهایم تا آموزش بگیریم و به حال خوش برسیم.
از راهنمایان همسفر زهرا و همسفر الهه تشکر میکنم؛ چراکه اگر راهنماییهای این عزیزان نبود، نمیدانستم، امروز کجا قرار دارم. از گروه ایجنت و مرزبانی که به من اجازه خدمت دادند و همچنین از نگهبان جلسه همسفر زهره قدردانی میکنم.
«باید دانست که هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند».
زمانی که در ابتدای جمله باید آمده؛ یعنی این حقیقت قطعی و حتمی است و مسئولیتهای انسان مستقیماً به خود او مربوط میشود. اگر من یک گوشه بنشینم و تمام انتظاراتم را بر دوش دیگران بگذارم و بگویم: شما بیایید مشکلات من را حل کنید، سخت در اشتباه هستم، برای مثال، اگر انتظار داشته باشم که دیگران بیایند و مشکلات مالی، اقتصادی یا حتی بیماری من را حل کنند، همیشه چشمم دنبال آنها خواهد بود و اگر توجهی نکنند، دلخور میشوم. در اینجا میدانم که خودم باید بلند شوم، روی پای خودم بایستم و باور داشته باشم که توانمندیهایی درونم وجود دارد که باید آنها را بشناسم و در زندگیام از آنها استفاده کنم.
قبل از این که به کنگره بیایم، اینگونه بودم. البته هنوز نیز به اعتمادبهنفس کامل نرسیدهام. قبلاً همیشه انتظار داشتم، کسی من را حمایت کند و کارها را برایم انجام دهد، به خصوص این که یک دختر دارم و بار مسئولیتهای خودم را بر دوش او میگذاشتم، اعتماد به نفسم بسیار پایین بود و هیچ وقت مشارکت نمیکردم؛ فقط یک رهجوی منظم بودم که سیدیهایم را مینوشتم و هرگز نشده بود، دوشنبهای بدون سیدی به شعبه بیایم.
وقتی وارد سفر دوم شدم، راهنمایم گفت: «داری در جا میزنی؛ باید خدمت بگیری». خدا را شکر با خدمت گرفتن، به خودم آمدم. باور نمیکنید که تا اوایل سفر دوم، حتی بلد نبودم سیدی بخرم، نه این که نمیتوانستم؛ بلکه نمیخواستم یاد بگیرم.
همیشه میگفتم: حالا این کار را انجام میدهم، بعد یاد میگیرم. یک روز به دخترم گفتم: سیدی بخر. زمانی که خواستم، سیدی بنویسم، دیدم فراموش کرده آن را خریداری کند و به مدرسه رفته است، برای اولین بار بدون سیدی به کنگره آمدم و بسیار ناراحت بودم. از دخترم دلخور شدم و وقتی از مدرسه برگشت، از او پرسیدم: چرا سیدی نخریدی؟
در جواب گفت: یادم رفت، امتحان داشتم؛ ولی وقتش رسیده که خودت یاد بگیری و ادامه داد: کار سختی نیست، من أموزشت میدهم. آن لحظه پذیرفتم که وقتش رسیده روی پای خودم بایستم.
آقای مهندس بیان کردند: «فرزندانمان را عصای پیری قرار ندهیم و برای دوران پیری، عضلاتمان را تقویت کنیم». ما باید روی پای خودمان بایستیم و از دیگران توقعی نداشته باشیم. هر مشکلی که در زندگی پیش میآید؛ ابتدا باید ببینیم در گذشته چه بذرهایی کاشتهایم و آنها را چگونه آبیاری کردهایم که الان با میوههای تلخ و زهرآگین آن مواجه هستیم.
انشاءالله بتوانیم، این آموزشها را فرا بگیریم، به خودمان خدمت کنیم، آموزش ببینیم و به حال خوش برسیم.
از آقای مهندس و خانواده ایشان که چنین بستری را برای ما فراهم کردند تا آموزش ببینیم و رشد کنیم، سپاسگزارم.
اعلام رهایی 40 سیدی همسفر حمیده و همسفر اشرف به راهنمایی راهنما همسفر فاطمه

اعلام نفرات برتر آزمون
.jpg)
انتخابات نگهبان جلسه کارگاهی


مرزبانان کشیک: همسفر باران و مسافر فرهاد
عکس: همسفر هیلدا رهجوی راهنما همسفر لیلی (لژیون نوزدهم)
تایپ: همسفر عفت رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دهم)
ویراستاری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر منصوره (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
286