با احترام، تقاضا دارم طبق رسم کنگره، معرفی خود را آغاز نمائید.
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر.
آخرین آنتیایکس هروئین، مدت سفر اول ۱۰ ماه و یک روز، روش درمان DST، داروی درمان OT، راهنمای عزیز و ارجمندم، ایجنت محترم آقا سعید،
رهایی از دام اعتیاد ۵ سال و ۶ ماه و ۱۶ روز، ورزش: والیبال و دارت.
رهایی از دام سیگار به راهنمایی راهنمای ارجمندم آقای احمدی: ۳ سال و ۱۰ ماه و ۱۷ روز.
لطفاً بفرمایید اولین بار که با وادی سوم آشنا شدید، چه برداشت یا احساسی در شما ایجاد شد؟
من ابتدا از شما و همه خدمتگزاران شعبه تشکر میکنم.
در مورد وادی سوم، در نگاه اول برای من شاید این را تداعی کند که باید خودخواه باشم. فقط باید به خودم فکر کنم. وقتی داناییام پایین است، یعنی وقتی ابتدا این موضوع را نگاه میکنم بدون اینکه مطالعه داشته باشم، شاید فکر کنم این وادی میگوید که باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند.
چون هنوز معنی خویش و خویشتن را نمیدانم و معنی فکر و تفکر را نمیدانم، من را به سمتی میبرد که پس دنیا فقط آن چیزی است که من میخواهم.
ولی وقتی در ادامه این وادی را در کنار وادیهای دیگر قرار میدهیم، تبدیل به مسافر میشویم.
رمز اینکه وادیها برای ما معنی واقعی پیدا کنند، از جایی شروع میشود که من قبول کنم "مسافر" هستم؛ مبدا و مقصد را بپذیرم و راه را بپذیرم.
در آن صورت، دیگر این وادی ادامه وادی اول و دوم میشود.
ما وادیها را با هم به وادی بعد میبریم، از آنها عبور نمیکنیم بلکه همراه خود میکنیم.
در وادی اول میگوید که تفکر و فکر کردن چیست، ولی در همان وادی میگوید که باید بدانی به چه چیزهایی فکر بکنی و به چه چیزهایی فکر نکنی.
در وادی دوم، به چه چیزهایی فکر نکردن را به ما میآموزد.
و در وادی سوم، به چه چیزهایی باید فکر کرد.
در وادی دوم میگوید: "هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد"؛ یعنی به بیهودگی نباید فکر کرد، چون ناامیدی میآورد و سفر را متوقف میکند.
در وادی سوم میگوید حالا باید به چه چیزی فکر کرد؟
به خویشتن خویش. نه به خودخواهی. نه فقط به خواستههای سطحی.
خویشتن خویش یعنی اول خود را بشناسم، هم صور آشکار و هم صور پنهان.
این وادی میگوید دوربین را روی خودت بگذار.
گاهی ما دوربین را روی دیگران میگذاریم؛ یا برای یافتن عیوبشان، یا برای یافتن کسی که دست ما را بگیرد.
این وادی میگوید نه! فقط از نظر مشورتی انسانهای صالح استفاده کن.
تو باید تصمیم بگیری. تو باید بگردی و جایگاهت را در هستی پیدا کنی.
تو باید به بودن و نیستنت فکر کنی، به مسئولیتها و چگونگی زندگیات.
به نظر شما چگونه پذیرش مسئولیت شخصی، آنگونه که در وادی سوم مطرح میشود، میتواند در روند درمان و زندگی فردی مؤثر باشد؟
آنچه به ذهن من میرسد این است که رسالت و وظیفه انسان، آموزش گرفتن و خدمت کردن است.
من زمانی میتوانم مسئولیتپذیر باشم که اول خودم را پذیرفته باشم.
مثلاً اگر بخواهید با یک شیلنگ باغچهای را آب دهید، اول باید خودش پر از آب شود.
یعنی من هم باید به منبع وصل شوم، خودم پر شوم، بعد بتوانم به دیگران خدمت کنم.
در سفر اول، مسئولیت درمانم را باید بپذیرم.
در سفر دوم، مسئولیت خرابههایی را که به جا گذاشتهام باید بپذیرم.
مسئول آن خرابهها منم.
معجزه ماجرا اینجاست که هرچه مسئولتر باشی، داراتر هم هستی.
دارایی واقعی ما، مسئولیت ماست، نه آنچه سند خورده به ناممان.
مسئولیتها را که بپذیریم، به سمت خدمت، خانواده، جامعه و همنوعان میرویم.
آیا پیش از آشنایی با این وادی، تمایلی به سپردن مسئولیتها به دیگران در خود احساس میکردید؟ و اگر چنین بوده، این وادی چه تغییری در نگرش شما ایجاد کرده است؟
واقعیت این است که من به عنوان مصرفکننده، در تاریکیهای ضد ارزش بودم.
نیروهای بازدارنده به دنبال کسانی هستند که به آنها خدمت کنند.
من انسانی متوقع بودم، دوست داشتم بقیه به من خدمت کنند و من هیچ خدمتی نکنم.
حتی مسئولیت خودم را هم نمیپذیرفتم، چه برسد به خانواده و زندگیام.
بالاترین مسئولیت این است که انسان مسئولیت "حیاتش" را بپذیرد.
اگر مبدا و مقصد را مشخص نکنیم، از مسیر خارج میشویم یا متوقف میشویم.
لطفاً بیان بفرمایید کدام بخش از زندگی شما بیشترین تأثیر را از درک و اجرای مفاهیم وادی سوم پذیرفته است؟
کنگره من را به من بازگرداند، و داراییها و مسئولیتهایم را هم به من برگرداند.
یاد گرفتم بار مسئولیت درمان را خودم به دوش بکشم.
درست است که راهنما دارم، همسفر دارم، ولی من باید مسئول باشم.
کنگره من را روبهروی آیینه قرار داد.
اگر آموزش بگیری و بخواهی خدمت کنی، باید مسئولیت آن آموزش را بپذیری.
مسئولیتپذیری، آموزش را کاربردی میکند و این منجر به خدمت و حال خوش میشود.
از دیدگاه شما، تفاوت میان کمک گرفتن از دیگران با تکیهی کامل و وابستگی به آنان چیست و وادی سوم در این زمینه چه آموزشی ارائه میدهد؟
اگر بخواهیم ساختمانی بسازیم، باید اول فونداسیون داشته باشیم.
یعنی من اول باید خودم زمینه و بستر مناسب را فراهم کنم.
گاهی خواسته خوبی دارم، دیگران هم کمک میکنند، ولی اگر بستر مناسب نداشته باشم، آن بذر در شورهزار کاشته میشود.
کمک گرفتن از دیگران زمانی معنا دارد که من آماده دریافت باشم.
این دریافت با پذیرش نعمت حیات، اختیار و عقل آغاز میشود.
اثرگذاری یعنی مسئولیتپذیر بودن.
ما باید از انسانهای صالح و راهرفته کمک بگیریم، ولی تصمیمگیری با خود ماست.
این تصمیمگیری اعتماد به نفس میدهد، نیروی محرکهای برای دریافت و آموزش بعدی میشود.
اگر بخواهید پیام اصلی این وادی را به یک تازهوارد در کنگره انتقال دهید، چه نکته یا توصیهای را ضروریتر از بقیه میدانید؟
من به عنوان یک مسافر و رهجو، میگویم که برای ورود به مثلث درمان باید از مثلث "توجیه، انکار و دروغ" عبور کنید.
تا زمانی که از توجیه و دروغ و انکار عبور نکنید، وارد درمان نمیشوید.
باید بنشینید و به خویشتن خود فکر کنید.
ببینید چه چیزهایی را در تاریکیها از دست دادهاید و چه چیزهایی به دست آوردهاید.
اگر چیزهایی که از دست دادهاید سنگینتر بود، وقت آن است که به خودت فکر کنی.
در پایان اگر تشکر، قدردانی یا نقطه نظری دارید، بفرمایید.
بالاترین پیامی که در ذهنم هست این است: "حقیقت در ادامه و اعمال نقاب از رخ برمیگیرد."
در کنگره نمیشود ماسک زد یا ادا درآورد.
همین قشنگی و زیبایی کنگره است.
خدمت در کنگره، خدمت راستین است، آموزشها، آموزش راستین و حال خوش، حال خوش راستین.
تشکر میکنم از تمامی خدمتگزاران کنگره، در رأس آن آقای مهندس، دیدبانان محترم و شما عزیزان.
ممنون که به صحبتهای من توجه کردین.
ضبط و تایپ: مسافر هادی(لژیون۵)
ارسال: حمید(لژیون۷)
ویرایش: مسافر حسام(گروه سایت مسافران شعبه لوئی پاستور)
- تعداد بازدید از این مطلب :
78