English Version
This Site Is Available In English

وقتی خودت تنها کلید گشایش راهی

وقتی خودت تنها کلید گشایش راهی

هفتمین جلسه از دوره شانزدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی بنیان مشهد به استادی راهنما همسفر زهره نگهبانی همسفر زهره و دبیری همسفر عصمت با دستور جلسه «وادی سوم (باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی کند.) و تاثیر آن روی من» روز دوشنبه 5 خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

وادی سوم: باید دانست؛ هیچ موجودی به میزان خود انسان، به خویشتن خویش فکر نمی‌کند. ما با شروع زندگی در این وادی، برای خود آغاز تازه‌ای داریم. آغازی که ما را به سلامتی، صلح، آرامش و آسایش برساند. امیدوار هستیم که شما هم با نگاه کردن به طبیعت به ابعاد گسترده‌ای برسید و چون اصوات موسیقی در کل جهان بدرخشید و خود کلید مسیر اصلی راه خود را بیابید، ما نیک می‌دانیم که انسان اگر خود جست‌وجو نکند، حتی اگر با همه کاوشگران ماهر نیز هم‌نشین باشد به موضوع واقعی نمی‌رسد. این پیامی است که ابتدای وادی سوم بیان شده است، به نظر من اگر مفهوم همین پیام را دریافت کنیم کل وادی را متوجه خواهیم شد.

وادی سوم من را یاد یک داستان می‌اندازد که شاید بسیاری از ما شنیده باشیم. این داستان از کتاب سوم دبستان است و احتمالاً همه ما آن را خوانده‌ایم، به اسم برزگر و بلدرچین‌ها که بیان خلاصه‌ای از آن در اینجا خالی از لطف نیست.

داستان به این صورت است: دو بلدرچین با جوجه‌ها در یک مزرعه لانه دارند، بلدرچین‌ها هر روز صبح برای تهیه غذا به بیرون می‌رفتند و شب باز می‌گشتند و جوجه‌ها در لانه بودند. یک شب که پدر و مادر به خانه می‌آیند، جوجه‌ها با نگرانی به پدر و مادر می‌گویند: امروز شنیدیم کشاورز به پسر خودش می‌گفت که باید به همسایه‌ها بگوییم برای درو محصول مزرعه به کمک ما بیایند، اگر این اتفاق بیافتد لانه ما خراب می‌شود. پدر به جوجه‌ها گفت: نگران نباشید، فردا هیچ اتفاقی نمی‌افتد، فردا آن روز محصولی درو نشد. در شب دوم زمانی که پدر و مادر به خانه بازگشتند، جوجه‌ها دوباره گفتند: ما شنیدیم که کشاورز به پسرش گفته است که همسایه‌ها برای کمک نیامده‌اند، دنبال دوست و آشنا برویم تا برای درو مزرعه فردا کمک کنند، مادرشان می‌گوید نگران نباشید، فردا هم اتفاقی نخواهد افتاد. شب سوم که پدر و مادر به خانه می‌آیند جوجه‌ها می‌گویند: کشاورز به پسرش گفته است که منتظر کمک دیگران نباشیم و فردا خودمان مزرعه را درو کنیم، مادر و پدر می‌گویند: اینجا دیگر جای ماندن نیست، فردا مزرعه درو می‌شود.

این داستان زندگی بسیاری از ما است که می‌نشینیم تا دست‌هایی از غیب به ما در حل مشکلات کمک کنند، حال پدر و مادر، دوست یا آشنا هر کدام بیایند و برای حل مشکلات من کاری کنند، غافل از اینکه هیچ فردی به اندازه خود من، در حل مشکلات به من کمک نمی‌کند. من مدام در حال گله از کائنات، زمین، آسمان، پدر، مادر و خدا هستم که چرا مشکلات برای من است؟ غافل از اینکه مشکلات همیشه هستند و تمام نمی‌شوند.

اساس وجود انسان در این زمین خاکی رنج‌ها و مشکلات هستند و زمانی که نباشند اصلاً ماموریت انسان تمام شده و نیازی نیست که در این کره خاکی زندگی کند، مشکلات همیشه هستند و تا زمانی که من به این فکر کنم که دیگران به من کمک کنند یا چه کسی مقصر به‌وجود آمدن مشکلات در زندگی من است، قطعاً مشکلات من برطرف نخواهد شد و حتی روزبه‌روز بیشتر خواهد شد.

زمانی که بپذیرم جایی که امروز ایستاده‌ام حق من است و خودم این جایگاه را با افکارم برای خودم فراهم کرده‌ام، آن زمان نیروهای الهی و نیروهای القا، احیا و تحرک به کمک من خواهند آمد و در آن زمان من می‌توانم از پدر، مادر و دوستان در حل مشکلات مشورت بگیرم؛ اما در آخر خودم باید اقدام کنم.

چیزی که از وادی سوم آموختم این بود که من را قوی‌تر کرد؛ زیرا پذیرفتم هیچ کس به اندازه خود من به مشکلات من فکر نمی‌کند، پس باید به نیرو‌های درونی خودم متکی باشم، آن‌ها را پیدا کنم و به‌واسطه همین نیروها مشکلات خودم را حل کنم.

این وادی به من آموخت، انتظارات و توقعات از دیگران را به حداقل برسانم و باعث شد من کمتر از دیگران ناراحت شوم و در ادامه امروز با مشارکت‌های زیبا شما از این وادی بیشتر آموزش خواهم گرفت.

اهدای لوح تقدیر لژیون سردار

مرزبانان کشیک: همسفر آمنه و مسافر هادی
تایپ: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر آتنا رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بنیان مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .