English Version
This Site Is Available In English

تو را چون خویش دلسوزی نباشد

تو را چون خویش دلسوزی نباشد

به نام خالق هستی که یکتاست
همه عالم ز نور او هویداست

به نامش نامه را چون کردم آغاز
شدم مانند گل از غنچه‌ای باز


پدید آرنده بالا و پستی
به پا دارنده اضداد هستی


بسی نعمت به ما داده فراوان
بکن شکر خدایت با دل و جان


تو را خالق چه زیبا آفریده
که از روح خودش در ما دمیده


زبان بخشیده تا یادش نمایی
تفکر کن که تا شکرش نمایی


اگر خواهی صفای دل ببینی
درونت چشمه جوشان ببینی


بدی هرگز مکن تا می‌توانی
ز بد دوری بکن گر می‌توانی


دلا نیکی بکن بد را بشو دور
که تا در زندگی گردی تو مسرور


به ارزش‌های حق نزدیک‌تر شو
ز اهریمن جدا و دورتر شو


درون، بشکاف تا خود را ببینی
خدای لم یزل در خود ببینی


بدی چون کرده‌ای بد آیدت باز
اگر نیکی کنی خوش آیدت باز


وجود خویشتن را زیر و رو کن
خدا در توست آن را جستجو کن


تو را چون خویش دلسوزی نباشد
چراغ و شمع جانسوزی نباشد


مقصر کرده‌ای هر دو جهان را
زدی انگشت تهمت این، آن را


منه بر دیگران بار خودت را
خردمندانه بنگر مشکلت را


بده جان و دلت بر درس استاد
که دارد نکته‌ها بسیار بر یاد


سراینده: همسفر عفت رهجوی راهنما همسفر مرضیه(لژیون اول)
ویرایش: رابط خبری همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
ارسال: همسفر مژگان دبیر دوم سایت همسفران نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .