جلسه هفتم از دوره پانزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰، نمایندگی هاتف با دستور جلسه «وادی سوم (باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند) و تأثیر آن بر روی من»، با استادی همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر مریم و دبیری همسفر فهیمه در روز یکشنبه ۴ خردادماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
از ایجنت گروه خانواده همسفر ناهید، مرزبانان و همه دوستان خوبی که در کنار آنها آموزش گرفتم تشکر میکنم.وادی امروز که در مورد آن صحبت میکنیم، وادی سوم و تأثیر آن بر روی من است: «باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند». وادی بسیار زیبایی است. آیا یک حیوان به خودش فکر میکند؟ بله، یک حیوان هم به خودش فکر میکند؛ ولی تا مرحله نفس اماره به خودش فکر میکند؛ اما من انسان هستم. من دارای سه مرحله نفساماره، نفسلوامه و نفسمطمئنه؛ باید فکر کنم. خوشبهحال آنکسی که از عینالیقین به حقالیقین میرسد و تمثیل بهشت را با تمام وجودش درک میکند. ما همگی به اینجا آمدیم تا خودمان را بشناسیم. آقای مهندس مثال زیبایی میزنند: یک کوه را در نظر بگیرید، اگر آن قله کوه که از آب بیرون است، صور آشکار ما باشد، آن قسمتی که درون آب است، صور پنهان ما است.
من چهقدر به عقل، نفس و روح خودم توجه میکنم. چه زیبا آقای مهندس در سیدیهایشان نفس را برای ما توضیح دادند، که نفس تعیین موجودیت میکند و خواسته دارد. من چهقدر خواسته دارم. یک عقاب خواسته دارد، وقتی که پرهایش را به تپهها میزند، وقتی بالهایش میشکند، وقتی پاهایش زخمی میشود، برای شکار خواسته دارد. من چهقدر خواسته دارم و خواسته نفسم را شناختم؟ آیا خویشتن خویش را شناختم؟
در اینجا میگوید: باید دانست، تا چه حد رفتارم منطبق با عمل سالم بوده است؟ قدم اول تزکیه و پالایش است، که همه در من همسفر قرار دارد. من چرا باید روی خودم تمرکز نداشته باشم و روی مسافرم تمرکز داشته باشم؟ من؛ باید خودم را بشناسم، بدانم به این دنیای خاکی آمدهام تا خودم را درست کنم و خویشتن خویش را بشناسم. من ضد ارزش و قوانین را نمیشناسم. مادر دانایی نیستم، علم درست زندگیکردن را بلد نیستم. فقط میخواهم دفتر سیاه کنم، نمیخواهم عملی کنم. من مدام در گردش هستم. در منیت، ترس و ناامیدی غوطهور هستم.
همه ما از عمق تاریکیها بیرون آمدیم. چرا نمیخواهیم خودمان را رها کنیم؟ چرا نمیخواهیم طناب جهانبینی را به دست بگیریم و از چاه تاریکی، خودمان را بیرون بکشیم؟ چون ترس داریم، ناامیدی داریم. من چهقدر روی خودم کار کردم و تمثیل جهنم را درک کردم؟ اگر ضد ارزش انجام دهم، در جهنم خودم، در جهنم نفس خودم میسوزم. اینها همه خویشتن خویش را به من نشان میدهد؛ باید روی خودم کار کنم، مثل: یک درخت پوسیده، یک درخت وقتی از درون موریانه گرفته، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند؛ اما ما آمدیم، آموزش گرفتیم و دیدیم آن درخت خود ما هستیم. آن درخت خود من هستم که تخریب دارم، تعادل ندارم، به جسم خودم، به صور آشکار و صور پنهان خودم توجه ندارم؛ باید تبدیل به آن درخت تنومند شوم، خودم را به خودم نشان دهم و اثبات کنم. هدف ما این نیست برای تشویق راهنما چند سیدی بنویسیم. ما آمدهایم مثل آن عقاب سختیها را تحمل کنیم، درد و رنج را تحمل کنیم و به رهایی برسیم.
ما نیامدهایم که فقط مسافرمان را به رهایی برسانیم. هیچکدام از ما نیامدهایم برای دیگری کاری کنیم. آمدیم برای خودمان کاری کنیم و خودمان را به جایی برسانیم.این باور بسیار مهم است. باور و ایمان فقط دعا کردن نیست. باور به این است که عمل ما هم درست باشد. تزکیه و پالایش ما باید درست باشد. امیدوارم همه ما تبدیل به آن درخت تنومند شویم و آن معرفت و عمل سالم را بهدست آوریم. خدا را شکر میکنم که در کنگره هستیم. همسفرانی که تا آخر وقت میایستند، صندلیها را جابهجا و مرتب میکنند، خوشا بهحال آنهایی که فقط برای خودشان خدمت میکنند و خودشان میخواهند گرههای زندگیشان باز شود.

مرزبان کشیک: همسفر مریم و مسافر حمید
تایپ: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
عکاس خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مهشید ( لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما عفت ( لژیون چهارم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
271