English Version
This Site Is Available In English

کاسه که داغ‌تر از آش نمی‌شود

کاسه که داغ‌تر از آش نمی‌شود
جلسه دوازدهم از دوره بیست و ششم کارگاه‌های آموزشی‌ خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی خمین به استادی پهلوان همسفر خندان، نگهبانی همسفر زری و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه «وادی سوم و تاثیر آن روی من» روز یکشنبه ۴ خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد. 
 
 
خلاصه  سخنان استاد: 
از ایجنت همسفر مهتاب، نگهبان و مرزبانان بابت فرصت آموزشی که در اختیار من قرار دادند، سپاسگزارم. تشکر ویژه از خدای خودم و از جناب مهندس دژاکام بابت بستری که فراهم کردند و صندلی‌ای که به من اختصاص دادند تا حرکت کنم و خودم را بشناسم.
 
ابتدا اجازه می‌خواهم تولد همسفر فاطمه‌ها را به راهنمایان، همسفر مهتاب و همسفر زهرا تبریک و شادباش داشته باشم. امیدوارم این آغاز برای آن‌ها سرشار از بهترین‌ها باشد. همچنین دریافت فرم ۳۰ سی‌دی همسفر فهیمه را به ایشان تبریک عرض می‌کنم. امیدوارم در این آغاز جدید، به فرمایش استاد، با هر طلوع خورشید، شما قدمی به الله نزدیک‌تر شوید. 
 
این دستور جلسه نقطه عطف سفر من در کنگره ۶۰ است. وقتی با این دستور جلسه به نمایندگی خمین دعوت شدم، خیلی راجع به آن فکر کردم و خیلی برای من لذت‌بخش بود. راستش من وقتی وارد کنگره شدم اصلاً وادی اول و دوم را متوجه نشدم؛ انگار آموزش جهان‌بینی برای من با وادی سوم آغاز شد. با عبارتِ «باید» و با تحکمی که ابتدای این وادی وجود دارد، حس کردم اجباری که وجود دارد، فشاری که پشت آن است، یعنی راه گریزی از آن نیست.
 
ابتدای وادی نگفتند اگر دلت خواست، اگر دوست داشتی یا نگفتند شاید، فرمودند باید، یعنی راه فراری از آن نداری! این برای من خیلی جالب بود؛ چون من فردی بودم که خودم را قربانی می‌دانستم، قربانی زندگی کنار یک مصرف‌کننده. ایمان داشتم که آفریده شده‌ام برای اینکه عذاب بکشم و خداوند هدف دیگری از خلقت من نداشته است و فقط من را آفریده که عذاب بدهد. با این نگاه با این وادی آشنا شدم. مدتی از حضور من در کنگره گذشت. چشم امید من به این بود که یک روزی مسافر من هم به کنگره می‌آید و سفر می‌کند. بعد از ۷ الی ۸ ماه حضور من در کنگره و در لژیون، دیدم همه‌ی کسانی که با من وارد لژیون شده‌اند یا افرادی که یکی دو ماه قبل از من در لژیون حضور داشتند دارند رها می‌شوند و حالم بد شد. وقتی به خانه رفتم به خودم گفتم: «وای خندان هنوز مسافرت نیامده چه برسد به رهایی...»
 
آنجا این وادی مثل پتکی بر سر من فرود آمد که چه نشسته‌ای! از ریشه و اساس نگاهت مشکل دارد. تو منتظری که مسافرت بیاید سفر کند، هروئین و شیشه‌اش را کنار بگذارد، ضد ارزشی‌هایش را کنار بگذارد تا انشاالله اتفاق مبارکی در زندگیت رخ بدهد و به خواسته‌هایت برسی! همچین خبری نیست! اگر می‌خواهی باید دستت را به زانوی خودت بگیری و بلند شوی. کلام آقای مهندس در سی‌دی وادی سوم که فرمودند: «کاسه که داغ‌تر از آش نمی‌شود»، باز یک تلنگر دیگری بود که مثل پتک بر سر من فرود آمد. چگونه کاسه داغ‌تر از آش نمی‌شود؟ مگر مسافر من اعتیاد ندارد؟ مگر من مجبور نشدم در کنار او زندگی کنم؟ الان باید چه کاری انجام دهم؟ چطوری باید فکر خودم باشم؟ خویشتن خویشم یعنی چه؟ چرا برخلاف وادی دوم که از واژه هیچ موجودی استفاده شده، در این وادی از واژه‌ی انسان استفاده شده است؟
 
ذره ذره پیش آمدم. خیلی زمان برد تا متوجه شدم اگر روی این صندلی‌ها با این نیت نشسته‌ام که مسافر من بیاید و رها شود تا اتفاق خوب برای من بیفتد، زهی خیال باطل! زمان برد تا متوجه شدم که درست است بلیط حضور در کنگره ۶۰ به خاطر مسافرم، با اجازه مسافرم و حضور مسافرم به من داده شد، ولی آن کسی که از دیدن این نمایش، چطور لذت می‌برد و چه حالی را تجربه می‌کند من هستم؛ نه مسافرم.
 
با این وادی یاد گرفتم که به فرمایش استاد سردار بزرگوار، در آنچه که بر سر من آمده، خود بی‌تقصیر نیستم. من چیزهایی در گذشته کاشته‌ام که امروز برداشت می‌کنم. با این وادی آموزش گرفتم. حالا این‌ها را فهمیدم، چه کار کنم؟ دست روی دست بگذارم و گذر عمر را تماشا کنم، همین‌طور روزها را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارم یا نه!
 
تصمیم گرفتم زندگی کنم و من راه دوم را انتخاب کردم. خیلی برای من سخت بود اما پذیرفتم، مسافرم را با اعتیادش، همچنان که مسافرم دست و دلباز است، با معرفت و مهربان است، اگر قرار باشد بین ماده مخدر و نیاز سفره‌ی خانواده‌اش یکی را انتخاب کند نیاز سفره‌ را انتخاب می‌کند، من هم مسافرم را با اعتیادش بپذیرم و دست از تغییر او بردارم. تمام تلاش من روی خودم باشد، تمرکز من روی دیدن تاریکی‌های خودم باشد، روی تغییر خودم، چون زور من نمی‌رسد کسی را تغییر بدهم، اجازه‌ی تغییر کسی را ندارم.
 
من مسافرم و این زندگی را انتخاب کرده‌ام و مسافرم هم اعتیاد خود را انتخاب کرده است؛ پس من باید به انتخاب مسافرم احترام بگذارم.
 
وقتی به اینجا رسیدم آن نور خودش را به من نشان داد. حس کردم ورق برگشت. هر روز حال من بهتر از قبل می‌شد. دیگر دیدن رهایی هم‌لژیونی‌هایم حال من را بد نمی‌کرد، شنیدن اخبار تولد حال من را بد نمی‌کرد، دیگر از اینکه مسافرم را پای بساط می‌دیدم، از اینکه مسافرم کنگره نمی‌آمد حال من بد نمی‌شد. کم‌کم یاد گرفتم سپاسگزاری کردن را بابت حضور اعتیاد در زندگی خودم؛ چون فهمیدم تنها تخریب مسافرم اعتیاد اوست و من آنقدر تخریب دارم که از شمارش خارج است. این‌ها را به لطف اعتیاد متوجه شدم.
 
با این وادی متوجه شدم که اگر می‌خواهم هر چیزی را داشته باشم خودم باید برای به دست آوردن آن تلاش کنم و خدا را هزار مرتبه شکر، وقتی در جایگاه مقدس راهنمایی قرار گرفتم، وقتی چند رهجو کنار من در لژیون قرار گرفتند، در کمال ناباوری وقتی مسافرم را رها کرده بودم گفت: «پیراهن سفید من کو؟!» و چیزی که سال‌ها منتظر آن بودم ولی یادم رفته بود، برای من اتفاق افتاد.
 
به فرمایش آقای زرکش، من همسفر بسیار بیشتر از مسافرم مدیون کنگره ۶۰، مدیون صندلی‌ها، مدیون آقای مهندس دژاکام و آموزش‌های ناب او هستم؛ چون مسافر یک حال خرابِ درگیر تاریکی بود در دنیای اعتیاد و ببینید منِ همسفر چقدر حالم بد بود که آویزان او بودم؟!!!
 
بابت هر لحظه حضور شکر، شکر، شکر. بی‌نهایت از آقای مهندس و خانواده ایشان سپاسگزارم که زمان را به من یادآوری کردند. صحبت‌های خود را با یک جمله تمام می‌کنم: یکی از معجزات کتاب عشق، چهارده وادی برای رسیدن به خود این است که اگر از وسط، کتاب را تا بزنید یعنی از بین وادی ۷ و ۸ هر وادی روی یک وادی دیگر می‌افتد، وادی سوم روی وادی ۱۲ می‌افتد. خندان ۴ بهمن ۱۴۰۳ با وادی دوازدهم، اولین بار در نمایندگی خمین حضور داشت و امروز با وادی سوم ۴ خرداد ۱۴۰۴ هر دو وادی به آنچه خندان در گذشته کاشته اشاره دارند. هر دو به زمان اشاره دارند، چرا که لازمه زندگی در زمین برخورداری از زمان است. اینکه تخریب‌ها ذره ذره به وجود آمده پس تزکیه و پالایش هم ذره ذره به وجود می‌آید. این دو وادی به خندان می‌گوید: پایان شب سیه سپید است به شرط اینکه خندان در صبرش بی‌صبری نکند و پیرو فرمایش استاد در سفر اول «به کاری که دارد می‌کند مشغول باشد تا انشاالله فرمان برسد.»
 
 
تایپیست: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم)
عکاس: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خمین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .