English Version
This Site Is Available In English

درمان از خود آغاز می‌شود نه دیگران

درمان از خود آغاز می‌شود نه دیگران

سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر

این وادی به ما می‌گوید: که هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی‌کند. قبل از ورود به کنگره اگر جایی این جمله را می‌خواندم، اصلاً متوجه‌ی آن نمی‌شدم یا با خود می‌گفتم یعنی چه؟
مسلماً نزدیکان و عزیزان من در مقابل من مسئولیت‌هایی دارند، مگر می‌شود که بیشتر از خودم به من فکر نکنند؟! اما بعد از وردم به کنگره و با گذشت مدت زمانی، کم کم متوجه شدم و با خود گفتم فاطمه هیچکس به اندازه‌ی خودت به خودت فکر نمی‌کند. من همیشه به دنبال این بودم که ببینم چرا فلان مشکل برای من پیش آمده است؟ مقصر این مشکل چه کسی هست؟! اما هیچوقت در پی حل کردن آن نرفتم و به قولی دنبال پاک کردن صورت مسأله بودم و مرتب منتظر خانواده‌ام بودم که مشکل من را حل کنند؛ اما بعدا متوجه شدم که در حل مشکلاتم، اصلی‌ترین نقش بر عهده‌ی خودم هست و فقط از دیگران در حد مشورت و راهنمایی کمک بگیرم.  اوایل خیلی برای من مشکل بود که بعد از این همه وابستگی به نزدیکانم، حالا تنهایی برای حل مشکلاتم قدم بردارم، اما رفته رفته با گذر زمان و آموزش‌هایی که دیدم، این توانایی را دارم کم کم به دست می‌آورم. من فکر می‌کردم که باید بخاطر درمان مسافرم و اینکه بهتر درکش کنم باید به کنگره بیایم و از اینکه وارد کنگره شدم، لطف بسیار بزرگی در حق مسافرم کرده‌ام!
اما بعد فهمیدم که نه من اگر در این راه قرار گرفته‌ام، در وهله‌ی اول دارم به خودم کمک می‌کنم، دارم آموزش می‌گیرم و حال خودم خیلی خراب‌تر از مسافرم است. نیامده‌ام که مشکلات مسافرم را حل کنم، چون من نمی‌توانم که حل کنم! ما آمده‌ایم آموزش بگیریم که هرکس خودش مسئولیت مشکلات و اشتباهات خودش را بپذیرد و به دنبال حل کردن آن‌ها باشد. امیدوارم با آموزش‌هایی که می‌گیرم بتوانم سطح آگاهی و دانایی خودم را بالا ببرم و یاد بگیرم که در حل مشکلات، باید چگونه رفتار کنم.

 

سلام دوستان لیلا هستم یک همسفر

وادی سوم می‌گوید: باید دانست که هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی‌کند. من وقتی یک مشکلی دارم باید خودم آن مشکل رو حل کنم و نباید منتظر بمانم که کسی دیگر بیایدو مشکلم را حل کند یا مسؤلیتم را گردن کسی بندازم یا منتظر بمانم تا پدرومادرم مشکلم را حل کنند. من باید خودم مشکلم را حل کنم، برای هرچیزی و هرکاری باید اول تفکر داشته باشم که بتوانم مشکلی را حل کنم، نباید از کسی انتظار داشته باشم به کمکم بیاید. مسؤلیت همه چیز برعهده‌ی خودم است، من به این حیات آمده‌ام که خودم مشکل خودم را حل کنم نه کسی دیگر، من باید آنقدر درزندگی سختی بکشم و تحمل کنم تا به راحتی و آرامش برسم. الان در خانه‌ام آرامش و آسایش دارم و باز هم خداراشکر می‌کنم که آموزش‌های کنگره باعث شد که حال من خوب شود و خودم مشکلم را حل کنم. وادی سوم من را به یاد گذشته‌ی خودم انداخت که درمورد هیچ چیز مسؤلیتی نداشتم و حال من خیلی خراب بود، روز و شب من شده بود گریه کردن، چون من با یک آدم مصرف‌کننده زندگی می‌کردم واقعاً نمی‌دانستم باید چه می‌کردم، هیچ دانش و تفکری نداشتم و همش با مسافرم دعوا داشتیم وهمه چیز را از چشم او می‌دیدم همش خودش را مقصر میدانستم و انگشت اشاره‌ی من به سمت او بود و می‌گفتم‌ای کاش با یک آدم مصرف‌کننده ازدواج و زندگی نمی‌کردم، خودم را این‌طوری داغون نمی‌کردم، خواب نداشتم وقتی شب می‌شد باخودم می‌گفتم: وای خدایا باز دوباره شب شد!  مسافرم مصرف شیشه داشت و از ترس این که به سراغم نیاید و به من گیرد ندهد، شب‌ها زیر پتو می‌رفتم و خودم را به خواب میزدم تا کاری به کارم نداشته باشد و بعد می‌دیدم یواشکی می‌آمد و گوشی من را می‌برد و چک می‌کرد که ببیند من با کسی رابطه دارم یا نه؟!
مصرف شیشه واقعاً خیلی بد است، مسافرم وقتی وارد خانه می‌شد خیلی می‌ترسیدم و با خودم می‌گفتم؛ وای دوباره دعوا شروع شد! حالا دوباره می‌خواهد به من تهمت بزند و به من بگوید آیا تو باکسی هستی؟! من هم باید صدبار برایش قسم می‌خوردم.  وقتی که خونه بود به همه چیز گیر می‌داد و من هم از اینکه بچه‌ها نفهمن پدرشان مصرف‌کننده است سعی می‌کردم بچه‌ها را همش داخل اتاق خودشان نگه دارم و بچه‌ها همش از من می‌پرسیدند؛ چرا بابا همش توی خودش است؟! می‌گفتم؛ هیچی نیست و سرکارش با کسی دعوایش شده است.
خانواده‌ام را تا چند ماه نمی‌دیدم روز و شب من شده بود گریه!  وادی سوم من را به یاد روزی انداخت که با حال خراب وارد گنگره شدم و یواش یواش کنگره به من همه چیز را آموزش داد که باید چطوری با مسافرم رفتار کنم و چطوری با بچه‌هایم رفتار کنم!  الان خداراشکر می‌کنم که زندگی من خیلی خوب و با آرامش وآسایش شده‌است و هر شب باخیال راحت می‌خوابم و دیگر از هیچ چیزی نمی‌ترسم و استرس ندارم خداراشکر می‌کنم که حال مسافرم خوب شده و حال خودم هم خوب شده و از آقای مهندس دژاکام و خانواده‌ی محترمشان خیلی تشکر می‌کنم که این بستر را برای من و خانواده‌ام فراهم کرده است و از راهنمای خوبم همسفر مریم که خیلی سعی و تلاش کرد که حال من خوب شود. بابت همه چیز از آقای مهندس و تک تک راهنما‌ها و عزیزان ممنونم.


نویسندگان: همسفر فاطمه و همسفر لیلا رهجویان راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
ویرایش: همسفر صفا رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت

همسفران نمایندگی دانیال اهواز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .