همسفر شیرین ✍
ما در وادی اول فکر کردن را یاد گرفتیم که همه چیز در تفکرات ما به وجود میآید و ما میتوانیم با فکر کردن برای خود برنامهریزی داشته باشیم و در وادی دوم فهمیدیم هیچ موجودی بیهوده پا به این حیات نگذاشته و در وادی سوم یاد گرفتیم که هیچ موجودی به اندازه خود انسان نمیتواند به خودش فکر کند.بعضی از انسانها توقع دارند که دیگران کارهای آنها را انجام دهند و همیشه به دیگران متکی هستند و مسئولیت کارهای خود را نمیپذیرند و هیچ اعتقادی به خود ندارند و اشتباهات خود را به عهده نمیگیرند.
انسانهایی که این مشکل را دارند؛ باید بتوانند در زندگی، کار و مسئولیت خود را به عهده بگیرند و کلید اصلی راه خودشان را پیدا کنند. اگر ما فکر کنیم که دیگران میتوانند مشکلات ما را حل نمایند سخت در اشتباه هستیم، درست است که ما در زندگی دچار بعضی از مشکلات روحی، روانی، جسمی و اقتصادی و... هستیم؛ اما باید بدانیم و آگاه باشیم که ما در گذشته درست عمل نکردهایم و یا دانسته یا ندانسته اشتباهاتی انجام دادهایم و باید بدانیم که میتوانیم این مشکلات را با تواناییهایی که خداوند در وجود انسان نهاده است حل کنیم.
ما در به وجود آمدن بعضی از بیماریها مثل، بیماری ژنتیکی نقشی نداریم و گاهی اوقات در مقابل این مشکلات ناشکری میکنیم و دنبال مقصر میگردیم و میگوییم که من شانس نداشتم یا تقصیر پدر و مادرم بوده که مرا معلول به دنیا آوردهاند در اینجاست که باید با تلاش و کوشش خودمان با حرکت در مسیر ارزشها و صراط مستقیم به سوی آرامش و آسایش حرکت کنیم و نیروهای خود و بازدارنده را بشناسیم و با آگاهی و دانایی خود بتوانیم آنها را از سر راه خود کنار بزنیم.
یا اگر در تاریکیها غوطهور هستیم از آن تاریکی بیرون بیاییم و با ایمان راسخ خود نسبت به قدرت مطلق در مشکلات پیروز شویم. در زندگی با آموزش، جهانبینی خود را بالا ببریم و با عمل کردن به آن بتوانیم به جهان اطراف خود آگاهی پیدا کنیم و با دوری از ضدارزشها سرنوشت خود و زندگی خود را تغییر دهیم و هیچوقت خودمان را فراموش نکنیم که هیچ موجودی به اندازه خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند.
همسفر زهرا ✍
در وادی سوم در ابتدا، شروع زندگی را در این وادی می گوید؛ یعنی اینکه من هر وادی را فراتر از خواندن، صحبت کردن و نوشتن باید به مرحلهی عمل برسانم و آن را در زندگی عملی کنم. در این وادی همواره آغازها مدیون اولینها هستند؛ یعنی اولین تجربه برای انسان اثرگذارترین رویداد است که پروردگار خودآگاه او را احداث میکند و طبق آن اطلاعات و انگیزهی درونی آن شکل میگیرد؛ مثل اولین روزی که به مدرسه میرویم. انسان میتواند در خود تغییراتی انجام دهد که باعث رشد خود در زندگی خودش باشد.
اگر ما آغازها را به بهترین شکل داشته باشیم آخرینهای ما هم به بهترین شکل میشود، آموزشهای کنگره و استفاده نکردن از آن یعنی همان روال قبلی زندگی و خوشا به حال کسانی که از آموزگار میآموزند؛ زیرا اگر آموختیم که آموختیم در غیر اینصورت از روزگار میآموزیم. روزگار معلمی بیرحم است. پدر و مادر و خواهر و برادر هر چهقدر صمیمی باشند، نمیتوانند به جای تو برای مشکل تو فکر کنند و آن را حل کنند، خودت باید یک تکانی به خودت بدهی و با تلاش خودت به مقصد برسی.
با توجه به نگاهی که آن موقع داشتم به خودم میگویم که چقدر نادان بودم و همه چیز را وارونه میدیدم، در اینجا به خودم میگویم با آگاهی آغاز میکنم و بایستی این بازی در آگاهی ادامه پیدا نماید در غیر اینصورت با شکست مواجه میگردم، باید به گونهای عمل کنم که نیروی منفی یا شیطان در من ریشه نزند و نیروی منفی را هیچگاه دسته کم نگیریم؛ زیرا باعث سوزاندن ریشه میشود، در جایی که هستم درجا میزنم و به مقصد نمیرسم.
حال من با کنگره خوب خواهد شد؛ اما اگر خودم تلاش کنم و بخواهم. آری من آمدم تا از اعتیاد، نیروهای منفی، تنهایی و سیاهی عبور و به اوج لذت و نیروهای مثبت فکر کنم و پیراهن سبز خود را تن کنم و با مبارزه با مشکلات خودم را بسازم. خمیر نانوایی که داخل تنور روی سنگها پهن میکنند را دیدهاید که چه اتفاقی میافتد؟ خمیر به سنگها میچسبد و هرچه پختهتر میشود از سنگها جدا میشود. حکایت آدمها همین است.
همسفر مریم ✍
باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند. در پذیرش وادی سوم و البته تمام وادیها هیچ ابهامی وجود ندارد؛ ولی اولین کلمه در این وادی تکلیف را برایمان مشخص کرده که باید! وادی تماما با قطعیت و تاکید گفته شده است. اگر با فرض قبولی وادی پیش بروم میرسم به این مطلب که تمام مشکلاتی که داشتم و دارم را به سبب جهل و ناآگاهی و با تفکرات منفی، خودم برای خودم درست کردم. متوجه شدم دیگران هم دغدغهها و چالشها و ترسهای خاص خودشان را دارند، پس باید انتظارم را هم از دیگران صفر کنم و رها کنم.
اگر با همان جهل و ناآگاهی پیش بروم هیچ نشانهای از موفقیت نمیبینم و مرتب با خودم کلنجار میروم که، حالا چه کنم؟ من که توان مقابله با این همه مشکلات را ندارم پس بیخیالش شو و این زندگی را رها کن؛ اما امروز من در کنگره هستم و آرام آرام در حال آموزش وادیها هستم حالا نه به فرض، که با ایمان وادی سوم را میپذیرم؛ پس بدون ترس حرکت میکنم و درصورت لزوم از مشورت دیگران کمک میگیرم؛ چون تصمیم نهایی را خودم باید بگیرم.
در وادی سوم یاد میگیرم که خودم را باور داشته باشم؛ چون باور به اینکه اتخاذ تصمیم نهایی فقط و فقط در اختیار خودم هست، به من اعتماد به نفس میدهد. در حال حاضر با قدرت گرفتن از نیروی برتر و با الهام از طبیعت در مسیر هستم. وادی سوم آدرس خودم را به خودم داد و دریافتم که من، تنها بازیگر و نقش اول زندگی خودم هستم.
نویسنده: همسفر مریم، همسفر زهرا، همسفر شیرین رهجویان راهنما همسفر سمیه ( لژیون دوازدهم)
تنظیم و ارسال: همسفر اعظم دبیر سایت
همسفران نمایندگی پروین اعتصامی
- تعداد بازدید از این مطلب :
164