جلسه سیزدهم از دوره سیونهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی عمان سامانی شهرکرد به استادی همسفر معصومه، نگهبانی همسفر فریبا و دبیری همسفر معصومه با دستورجلسه «وادی سوم ( باید دانست؛ هیچ موجودی به میزان خود انسان، به خویشتن خویش فکر نمیکند.) و تأثیر آن روی من » روز یکشنبه 4 خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکر وسپاسگزارم که به من اذن ورود به این مکان مقدس را داد تا آموزش بگیرم، این جایگاه را تجربه کنم و خدمت کنم.
دستور جلسه در مورد وادی سوم و تأثیر آن روی من است که تیتر وادی میگوید: «باید دانست؛ که هیچ موجودی به میزان خود انسان، به خویشتن خویش فکر نمیکند.» تنها وادی است که از کلمه باید استفاده شده و تأکید بر محکم بودن این قانون دارد و کاری هم ندارد که من این قانون را باور، قبول دارم یا نه؟!یکی از قوانینی است که دنیای ما بر پایه آن اداره میشود؛ یعنی هیچکس به اندازه خود من برای خود من دلسوز نیست، منتظر کسی نباشم که برای من دلسوزی یا معجزه کند تا بخواهد مشکلات من راحل کند، هیچ کسی بار مشکل من را به دوش نخواهد کشید. اینکه هیچکس اصلاً نمیداند که خوشبختی برای من چگونه معنا میشود، آرامش و آسایش برای من چه معنی دارد؛ شاید در زندگیهایمان بسیار تکرار شده که از دست بچههایمان خسته و اذیت شدیم از دست سر و صدایشان، شکایت کردیم؛ ولی شاید خانمی هم وجود داشته باشد که سالها درمان میکند، دکتر میرود تا صدای یک بچه در خانهاش بپیچد و معنی آسایش و آرامش برای همه آدمها یک معنا ندارد. اینکه من گاهی وقتها منتظر هستم که یک کسی از بیرون بیاید و برایم معجزه کند، اینطور نیست.
راه حل آن مشکل یا مسیر و آن هدفی که من دارم؛ فقط تنها به دست خود من است که مُیسر میشود، از افراد آگاه میتوانم مشورت بگیرم، از کسی که آن مسیری که قرار است بروم و آن مسیری که هدف من است را طی کرده، میتوانم مشورت بگیرم ولی تصمیم نهایی راخودم باید بگیرم.
چیزهایی که من از این وادی یاد گرفتم این بود که دست از تفکرات غلط و از مقصر کردن دیگران بردارم و اینکه آن سطح توقعی که از دیگران دارم را به صفر برسانم و این چهقدر به انسان آرامش میدهد؛ حتی موقعی که محبتی یا کاری برای دیگران انجام میدهیم، انتظار حتی یک تشکر زبانی هم نداشته باشیم؛ همانطور که امروز خانم مرجان در لژیون سردار گفتند: کاری که دیگران برای من انجام میدهند از روی لطف و محبتشان است ولی کاری که من برای دیگران انجام میدهم، از روی وظیفه است که باید انجام بدهم.
نکته دوم این بود که اشتباهاتم را با همه آن اتفاقات و همه آن درد و زخمهایی که داشته، بپذیرم، چون همه انسانها گوشه قلبشان یکسری درد و زخمهایی دارند و آن درد و زخمها بوده که باعث شده انسان قوی شود و منتظر دلسوزی دیگران نباشم، اینکه خودش حال خودش راخوب کند، منتظر یک خبر خوش، یک تماس دیگران نباشد؛ باید که خودش دلیل حالخوش خودش باشد.
نکته سوم در مورد این بود که به جای تمرکز روی مشکلات و نگرانیهایی که روزمره در زندگی دارم؛ بر روی تواناییهایم، بر روی لطف، محبت و مهربانی خدا تمرکز کنم که وقتی یک مشکلی به تکرار در زندگی من اتفاق میافتد؛ یعنی اینکه خداوند میخواهد از آن مشکل، درس بگیرم، راهحل آن مشکل را یاد بگیرم، تا بتوانم به سطح بالاتر بروم و هیچوقت مشکل سختتری بوجود نمیآورند که من نتوانم آن را حل کنم و توانایی حل کردن آن مشکل را داشته باشم و وقتیکه این پذیرش اتفاق افتاد یعنی اینکه من یک قدم جلوتر رفتم از جنگ با خودم، زندگیم و جنگ با گذشته دست برداشتم و حالا باید روی تواناییهای خودم تمرکز کنم و تواناییهای خودم را قدرتمند کنم، ضعفهایم را برطرف کنم و این وسط نیروهای منفی را دستکم نگیرم؛ چون این نیروهای منفی و شیطان میباشد که به زیباترین شکل ممکن وارد افکار و اندیشه انسان میشود ولی وقتی خواسته قوی برای تغییر کردن و رسیدن به هدفم داشته باشم قطعاً میتوانم روی نیروهای منفی غالب شوم تا بتوانم نسبت به ترمیم تخریبهایی که در گذشته ایجاد کردم بپردازم.
درست است که نمیتوانم گذشتهام را تغییر دهم ولی میتوانم زمان حالم را تغییر دهم، با قدمها و با تلاشهایی که انجام میدهم، میتوانم جایی باشم که خواستهاش را داشته باشم و تغییر کنم. ولی اگر تغییر نکنیم رنج بیشتری میکشم. چون مهمترین اصل ثابتی که زندگی دارد تغییرکردن است برای تغییر هم نیاز به آموزش دارم، نیاز به عملیکردن آموزشها دارم که باید تجربه کنم آموزشهایی را که یاد گرفتم و عظمت زندگی به داشتن علم نیست به آموزش گرفتن و اطلاعات نیست؛ به عملی کردن آن آموزشها است.
همانطور که آقای مهندس میفرمایند: «هیچوقت برای تغییر دیر نیست؛ هیچوقت یادگرفتن، آموزش گرفتن، و ادامه تحصیل دیر نیست، ارزش واقعی انسان به درونش است.»به تلاشی که برای تغییر درونش انجام میدهد نه به ظاهر و چیزی که ما در ظاهر زندگی دیگران میبینیم و انسانی که تلاش میکند برای تغییر درونش، قابل ستایش است؛ چون خیلی از انسانها هستند که برای خودشان زندگی نمیکنند، فقط برای جلب رضایت و تأیید دیگران زندگی میکنند و به همین دلیل بیشتر خودشان را گم میکنند وقتیکه دنبال تغییر دیگران باشیم مثل این است که روی تردمیل داریم راه میرویم، روی تردمیل خیلی تلاش میکنیم و خیلی انرژی میگذاریم ولی به هیچ جایی نمیرسیم و اینکه از لذت بردن زندگی، بیشتر محروم میشویم. وقتی دنبال تأیید دیگران هستیم یاد میگیریم که به خودمان و زندگیمان اهمیت ندهیم برای خودمان زندگی نکنیم.
با تغییر سبک زندگی، خیلی از مشکلات حل میشود؛ گاهی در این مسیر اصلاً مشکلی به وجود نمیآید که بخواهم دنبال راهحل بگردم و نتیجهگیری و برداشتی که از این وادی داشتم این بود که کلیه مسئولیت کارهایم چه درگذشته و چه در زمانیکه زندگی میکنم، را بپذیریم و بتوانم خودم دنبال حل مشکل باشم و سختیهایی که در این مسیر برای تغییر کردن دارم بهعنوان بازپرداخت بدهیهایی که دارم تحمل کنم و سعی نمایم مسائل را خودم حل کنم.

مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافرحمید
تایپیستها: همسفر کبری رهجوی راهنما همسفر آسیه (لژیون اول) و همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون هفتم )
عکاس: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون نهم)
ویراستار: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر آسیه (لژیون اول) دبیر سایت
ارسال: همسفر پرتو رهجوی راهنما همسفر آسیه (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی عمانسامانی شهرکرد
- تعداد بازدید از این مطلب :
253