«به نام قدرت مطلق الله»
ششمین جلسه از دوره شصت و یکم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ در نمایندگی پرستار با استادی:دیده بان محترم مسافر آقای مجید سلامی، نگهبانی : مسافر محمد و دبیری: مسافر ایرج با دستور جلسه
« وادی سوم و تاثیر آن روی من » در روز شنبه سوم خرداد ماه 1404 رآس ساعت 16:30 برگزار گردید.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مجید هستم یک مسافر
.JPG)
خوشحالم که در خدمت شما هستم و امیدوارم که حال همگی شما خوب باشد و خداوند را شکر میکنم که فرصتی به من داد تا بار دیگر در این شعبه حضور پیدا کنم و در این جایگاه بنشینم و آموزش بگیرم.
امروز دو عنوان دستور جلسه داریم، ابتدا وادی سوم و تاثیر آن بر روی من و دستور جلسه بعدی تولد ۱۴ سال رهایی مسافر رضا صبایی میباشد.
من تولد ۱۴ سال رهایی رضا عزیز را به خودش و راهنمای سفر اولش آقای صداقت، خانواده محترمشان، تمامی اعضای نمایندگی پرستار و در رأس آن آقای مهندس تبریک عرض میکنم امیدوارم که این جشن رهایی ها پرتعداد باشد.
من از سفر اول رضا اطلاع چندانی ندارم ولی اینطور که شنیدم حال و روز خوبی نداشته است، رضا بعد از گذراندن سفر اول خیلی زود خدمتگزار شد، از آنجایی که رضا یک فرد فنی بود و من نیز عهدهدار کارهای اجرایی بودم خیلی زود به ما ملحق شد و در ساختمان سیمرغ خدمت نمود.
یکی از بارزترین خصوصیات رضا این بود که از انتقادها و از حرفها ناراحت نمیشود زیرا که برای من کار نمیکرد او برای خودش و هدف خودش کار میکرد،
ما در کنگره ۶۰ همگی یک هدف داریم اگر به آن هدف تمرکز کنیم از حرفهای یکدیگر ناراحت نمیشویم زیرا که نگاهمان به آن هدف والاست و آن چیزی نیست جز کمک به همنوعان خودمان و رهایی انسانها میباشد، هدف آقای مهندس و آن سفر اولیهای که بعد از چند ماه خودش را پیدا میکند نیز همین میباشد،
این سفر اولی که وارد کنگره میشود آمده است که به خویشتن خویش توجه کند زیرا که در کنگره شصت هیچ شخصی بلاجبار به کاری گماشته نمیشود ما اول باید خودمان بخواهیم و خودمان به فکر خودمان باشیم. در بحث درمان ما در ابتدا میپرسیم که آیا خودت میخواهی؟ مهم خواست آن رهجوست.
تمامی مسائل نیز از این دو موضوع صورت میگیرد: یکی خواست و دیگری فرمان،یعنی من باید بخواهم, ما کسی را بلاجبار مجبور به کاری نمیکنیم اگر ۵۰ عدد راهنما نیز به کمک شخصی بیایند و او خود نخواهد، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد،
باید به این موضوع توجه کنیم که من به کنگره ۶۰ نیامدهام که مثلا آقای مهندس خوشحال شود البته کاری انجام میدهم که سیستم و راهنما و مهندس خوشحال شوند ولی اولین هدفم حال خوش خودم است،
رضا با وجود تمام دشواریها، حرفها و برجک زدنها فرار نکرد و پیش خودش گفت من نه به خاطر مجید سلامی آمدهام و نه به خاطر شخص دیگری، من فقط برای خودم آمدهام.
آن روزی که ما شروع به کار کردیم کنگره در سطح نهضت سوادآموزی بود ولی اکنون در حد دانشگاه کمبریج آموزش میدهد. در ابتدای کار، ما فقط ۱۰ برگ جزوه داشتیم ولی اکنون با کتابها و سیدیهای مختلف آموزش میبینید در روزهای اول ما روشی به نام دی اس تی نمیشناختیم، در آن روزها افرادی مثل من با روش سقوط آزاد وارد کنگره شده بودند و فقط آقای مهندس بود که به روش دی اس تی درمان شده بود اینها را میگویم که شما از امکاناتی که در اختیارتان هست به نحو احسن استفاده کنید و قدر آن را بدانید. در آن روزها وقتی آقای مهندس صحبت میکردند و جلسه تمام میشد دیگر هیچ اطلاعی از آن جلسه نداشتیم ولی اکنون شما میتوانید موضوعات جلسات ۱۰ سال پیش را نیز کنکاش کنید. با تمام این امکانات و با تمام این تجهیزات و با تمام این تحقیقات که در کنگره ۶۰ انجام میشود اگر کسی از این در وارد شود و خواست قلبی نداشته باشد هیچ حرکتی انجام نمیشود،
پس تمامی ما موظفیم که دنبال مقصر نگردیم بلکه دنبال راه بگردیم در وادی ها نیز میگوید که اگر خودتان نخواهید و تمامی کاوشگران نیز بیایند هیچ اتفاقی رخ نمیدهد و این نکته ی بسیار بسیار مهمی میباشد که من به خودم توجه کنم و سعی کنم نقاط ضعف خودم را برطرف کرده و نقاط قوت خود را تقویت کنم.
در ابتدا از این وادیها مفهومی در ذهن من نقش نمیبست و هیچ چیزی به من نمیداد، حتی بعد از خواندن ۵ بار کتاب ۶۰ درجه تازه متوجه مفهوم آن شدم، ولی بعدها متوجه شدم که تمامی این وادیها مانند زنجیر به هم پیوسته هستند که از فکر کردن شروع میشود،
بزرگترین چیزی که از کنگره یاد گرفتم روش فکر کردن بود،
در واقع وقتی فکر میکنیم میفهمیم که هیچ کدام از ما بیهوده به دنیا نیامدهایم و شما نیز که به کنگره وارد شدید بیهوده نیامدهاید و حتماً یک دلیلی برای آمدن شما وجود دارد و باید بگردید و این دلیل بزرگ را پیدا کنید باید بگردید و نقش خود را پیدا کنید اگر نقش خود را پیدا کردید و در کنگره به خوبی اجرا نمودید میشوید یک بازیگر خوب، و دقیقاً در این زمان است که به خویشتن خویش فکر خواهید کرد، اکثر این مطالب کنگره از کلام الله مجید میباشد مولوی نیز میگوید زانوی اشتر ببند و سپس توکل کن، و عامیانه آن این است که از تو حرکت از خدا برکت، در کلام الله نیز این عبارت دیده میشود که تو اول عزیمت کن سپس توکل کن، شما برای عزیمت چه چیزی نیاز دارید؟ در ابتدا خواست میباشد و در ادامه خداوند فرمان آن را صادر میکند،
در ترکهای گذشته به طور کامل نمیخواستم ولی یک روز با خواست قلبی وارد شدم،
یک روزی من خواستم و حرکت نمودم هیچ فشاری از خانواده بر روی من نبود و به خویشتن خودم توجه نمودم، نه برای خانوادهام و نه برای دوستانم و نه برای جامعهام، بلکه فقط و فقط برای خودم حرکت کردم و زمانی که خودت میخواهی فرمان الهی نیز صادر میشود و به کمک تو میآید،در همان روزها بود که با کنگره ۶۰ آشنا شدم علی رغم اینکه هر روز از کنار این سیستم عبور میکردم، زمانی که در مسیر درست قرار میگیری راهنمای تو خداوندمیشود و با یک بهانهای تو را به سمت صراط مستقیم هدایت میکند،تا قبل از آن لحظه خداوند وجود داشت ولی من برای خودم نمیخواستم و خواست قلبی نداشتم،وقتی برای خواست خودم و برای خودم شروع به حرکت کردم خداوند به یاریم آمد،پس این نکته وادی سوم بسیار مهم میباشد، تقصیرات را نباید به گردن کسی بیندازیم و خودمان به کارهایی که انجام میدهیم توجه نماییم و اولین چیزی که در نظر میگیریم این است که خودمان برای خودمان باشیم چون هیچ کسی به فکر ما نمیباشد حتی پدر، مادر، زن و یا فرزند،هیچ شخصی برای ما کاری انجام نمیدهد و این قانون کائنات است که تا خودمان حرکت نکنیم اتفاقی رخ نمیدهد، وقتی خواست قلبی داری تمام کائنات دست به دست هم میدهند و کمکت میکنند که در آن مسیر موفق باشی.
قطعاً رضای عزیز نیز از این قانون مستثنا نبوده و با خواست قلبی محکم پا به میدان گذاشته است رضا با تمام آن گرفتاریها، مشکلات و دردسرها به راه خودش ادامه داد و جزوئ خدمتگزاران خوب کنگره بود،
یکی از خصوصیات بارز رضا این این است که برای رسیدن به جایگاه خدمت نمیکند، بلکه برای خودش خدمت میکند،
از اینکه به صحبتهای من توجه نمودید سپاسگزارم.
.JPG)
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر
خدا را شکر میکنم که امروز در جمع شما عزیزان هستم، زیر سایه خداوند زیر سایه استادان خودم زیر سایه تمام بزرگتر های کنگره هستم از خداوند تشکر میکنم، خیلی سفر اول برای من سفر سختی بود، این را فقط میگویم که این تولد فقط برای من نیست برای ام سفر اولیها میباشد. برای تمام سفر اولیهایی که الان این جلسه نشستهاند و صدای مرا میشنوند، من مغازه اجاره کرده بودم و همه چیز خیلی خوب بود، به دستور راهنمای سفر اول گفتند که مغازه را باید تحویل بدهی، و تمام بدبختیهای من بر سرم هوار شد. من به یه جایی رسیدم که برای من خیلی سخت بود. در آن زمان داروی درمان خود تریاک بود من جیره خود را با اجازه راهنما از برادر لژیونی قرض گرفتم. پیاده به کنگره میآمدم و میرفتم بعضی وقتها پول بلیط اتوبوس را نداشتم، شرمنده پدر و مادرم بودم چون من یک عمری دستم در جیب خودم بود.و اصلا حس خوبی نداشتم مینشستم سر سفره پدر و مادرم،ولی سفر کردم با تمام درد سفر کردم،با تمام سختی سفر کردم و خداوند همیشه یک چیزی در دل من می انداخت که فقط به جلو حرکت کن، وقتی سفر اول تمام شد با خودم گفتم که بروم و یک مقدار از بدهی ها پرداخت کنم. چون چند بار آمده بودند درب خانه و سروصدا کرده بودند.خیلی روزهای بدی بود،گفتم من باید یک مقدار بدهی های خودم را صاف نمایم و دوباره به کنگره برمیگردم،میدانستم، یعنی امروز فهمیدم که اگر میرفتم دیگر به کنگره برنمیگشتم،ولی لطف خداوند متعال باز هم به داد من رسید،بین روزهای ماندن و نماندن خداوند اجازه داد که باشم، زیر سایه بزرگترها.سعی کردم خدمت کنم یعنی ادای خدمت کردن را دراوردم چون خدمت واقعی نکرده ام.چون هر موقع قیاس کرده ام بین خودم و الگوی خودم آقای سلامی،آقای ترابخانی،آقای صداقت خدمت کردن این عزیزان را دیدم و در کنار خدمت خودم قرار دادم دیدم که ادای خدمت را درآورده ام .
من خیلی دوست دارم ادای بزرگترها را در بیاورم ولی هیچ موقع انگشت کوچک بزرگترها در خدمت کردن نمیشوم،من در ساختمان فشم هنگامی که سفر اول بودم خدمت کردم.شعبه افسریه از صفر تا صد کمک کردم،علی آقا آنجا را متروکه تحویل گرفت یک ساختمان سی ساله و مخروبه را و به لطف بچه های کنگره،به لطف آقای مهندس آن ساختمان آباد شد.همه ما فکر میکردیم که علی آقا ایجنت آن شعبه بشود، ولی از این خبرها نبود،ساختمان حسنانی از صفر تا صدش من در حال خدمت بودم یعنی یک سال و نیم آنجا کار میکردیم. از صبح تا شب،با اینکه بدهکاری وقرض داشتم، ماندم و خدمت کردم، ساختمان سیمرغ یک چیز دیگری بود، نقطه عطف زندگی من بود،برجکهایی که آقای سلامی از من زدند، در واقع صحیح میفرمودند آنجا هم من داشتم از سیستم خارج می شودم.اقای سلامی اجازه میدهید یک خاطر تعریف کنم.
دفتر آقای سلامی یک میز بزرگی بود که لژیون سردار آنجا برگذار میگردید، یک روز آقای زرگش بودند با چند نفر دیگر،من شب به شب باید فاکتورها را میآوردم ایشان تایید میکردند،آن روز ساختمان سیمرغ حسابش بسته شده بود و بعد من فاکتورها را دادم خدمت آقای سلامی و چون جلسه بود دیگر نمی ایستادم بعد دیدم که یک نفر هراسان آمد به سمت من و گفت آقای سلامی با تو کار دارد،آقای سلامی گفتند که چکار کردی؟گفتم آقای سلامی هیچ کاری به خدا،من آمدم بالا دیدم که لژیون سردار همه سرپا ایستاده اند به من گفتند برو داخل آقای سلامی با تو کار دارد،از در رفتم داخل آقای سلامی جوری برجک مرا زد،یک جوری آقای سلامی با من صحبت کردند،حالا سر چه چیزی؟یک فاکتور بود که ظهر برای بچه ها ناهار خریده بودم. لوبیا قیمتش از گوشت بیشتر شده بود،و همه بلند شده بودندو برای من کله تکان میدادند،خیلی برای من سنگین بود،با خودم گفتم شاید خدا هم نمیخواهد که تو خدمت کنی،من از کارم زدم از زندگی ام زدم بعد با من اینگونه رفتار میکنند،بعد یک دفعه دیدم اقا سلامی بالای سر من ایستاده و به من فرمودند گریهایت را کردی؟ حالا برخیز و بیا آن طرف،آقای سلامی خدا برای شما بسازد.
خیر و برکتش در زندگی شما جاری باشد،من به خاطر اینکه در آکادمی درمان شدم و میخاستم آنجا لژیون بزنم یک سال شال راهنمایی من عقب افتاد،من هر روز خدمت آقای تراب خانی میرفتم و سراغ شال راهنمایی را میگرفتم،و ایشان میفرمودند هر وقت،وقتش رسید خبر میدهیم، یک روزی علی آقا صداقت داشتند رد میشدند و به من گفتند که اینجا چه کاری داری؟و من گفتم با اقا رضا کار دارم و به من گفتند که شال راهنمایی را گرفتی؟ گفتم نه،به من میگویند باید صبر کنید، من تا سه روز حالم بد بود،چون میخاستم همه من را ببینند،آقای مهندس من را ببیند،و اینگونه شد که من رفتم پیش آقای تراب خانی و گفتم هر جایی که شما دستور بدهید من هم میروم.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردین از همه شما سپاسگزارم.
سلام دوستان پروین هستم یک همسفر.
خیلی خوشحال هستم که امروز در این شعبه حضور دارم مخصوصا در کنار آقای سلامی و آقای ترابخانی که میتوانم آموزش بگیرم در کنارشون وچهارده سال رهایی را خدمت آقا رضا وخانواده محترمشان وتک تک شما عزیزان همسفران ومسافران کنگره تبریک عرض میکنم.
خانم راحله عزیز زمانی که آقا رضا راهنما بودن وارد کنگره شدن، خاطرم هست زمانی که وارد کنگره شدند گفتند من به خاطر جهان بینی آقا رضا مشتاق شدم که بیام کنگره از بس که دید گاه هشون قشنگ است من هم آمده ام کنگره که از آموزش های کنگره استفاده ببرم.
آمدند کنگره چهل سی دی را نوشتند لژیون سردار شرکت کردند ودر پارک طالقانی خدمت میکردند.
و امیدوارم در ادامه یکی از خدمتگزاران خوب کنگره باشند ممنون از اینکه به حرفهای من توجه نمودید.
.JPG)
سلام دوستان راحله هستم یک همسفر.
.JPG)
من اول از آقای مهندس وبعد از راهنمایان مسافرم آقای علی صداقت آقای مجید سلامی و اقای ترابخانی تشکر میکنم که کمک کردند که مسافر من رها بشوند.
من روز اول به خاطر این آمدم کنگره ببینم این همه اطلاعات وآگاهی را آقا رضا از کجا آورده که واسه هر کاری یک جواب دارد.
کنجکاو شدم بیام کنگره،خدا را شکر الان بعد از سه سال که دارم میام کنگره با کمک آقا رضا تک تک مشکلاتی که فکر میکنم راهی نداره آقا رضا حل می کنند.
خدا را شکر میکنم امسال هم این فرشته نصیب ما شد و بهترین هدیه خداوند بود.
خیلی ممنون که به حرفهای من توجه فر مودید.
.JPG)
عکس : مسافر مرتضی و مسافر مهدی
تایپ و ویراست : مسافر کوشیارمسافر علی ، مسافر مرتضی
بارگزاری : مسافر مرتضی
وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
384