جلسه سوم از دور سی وهفتم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی شمس روزهای شنبه به استادی راهنما محترم مسافر علی، نگهبانی مسافر علی اصغر و دبیری مسافر حمید با دستور جلسه «وادی سوم و تاثیر آن روی من» و در ادامه تولد یکسال رهایی مسافر رضا در تاریخ 3 خرداد 1404 ساعت 16:30 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
هر انسانی در مقطعی از زندگی با القائاتی مواجه میشود که باعث میشود از خود سلب مسئولیت کند و وظایفش را به درستی انجام ندهد. گاهی لازم است تلنگری به انسان وارد شود تا او را به مسیر اصلی زندگیاش بازگرداند.
اجازه بدهید خاطرهای تعریف کنم که مرتبط با دستور جلسه است و از سفر اول خودم برگرفته شده. امیدوارم افرادی که در سفر اول هستند، پیام این خاطره را دریافت کنند.
در روزهای ابتدایی که به کنگره ۶۰ آمدم، هنوز کنگره 60 شعبههای زیادی نداشت و شرایط آن مانند امروز نبود. من به شعبه انقلاب مراجعه کردم. در زندگیام چیزهای زیادی را از دست داده بودم، و بعد از یک سقوط آزاد سخت و دشوار، کنگره 60 را پیدا کردم تا بتوانم درمان اعتیاد را آغاز کنم. بعد از مدتی کمکم احساس کردم که کنگره جایی است که میتوانم در آن به درمان واقعی برسم.
در آن زمان داروی درمان، تریاک بود؛ هنوز شربت تریاک بهوجود نیامده بود. قوانین کنگره هم با امروز تفاوت داشت. مثلاً هر پنج مرزبانی که در شعبه خدمت میکردند، همزمان راهنما هم بودند و پس از انجام وظایف مرزبانی، سر لژیون مینشستند و به رهجوهای خود میپرداختند.
در آن زمان بهدلیل محدودیتها، افراد سفر اولی خیلی بیشتر به حال خود رها میشدند، و همین مسئله باعث میشد سطح خواسته واقعی آنها مشخص شود. مثلاً کسی که خواستهاش ضعیف بود، شرایط سخت را بهانه میکرد و کنگره را رها میکرد. اما افرادی هم بودند که با هر شرایطی سفر خود را ادامه میدادند، چون خواسته قوی برای درمان داشتند.
.jpeg)
امروز شرایط کنگره بسیار راحتتر شده است. افراد خودرو دارند، بهراحتی به شعبه میآیند، و در محیطی مناسب زیر کولر به سفر خود ادامه میدهند.
در سفر اول خودم، با اتوبوس از میدان پونک تا انقلاب میرفتم. با دست خالی، پول توجیبی ناچیزی که داشتم را تقسیم میکردم تا کرایه راه را پرداخت کنم. بعد از چند ماه، یک روز به شعبه رفتم و دیدم بهدلیل مشکلی تعطیل شده است. گفتند پلیس مبارزه با مواد مخدر شعبه را بسته و از این به بعد باید برای ادامه درمان به پارک طالقانی بروید. پارک طالقانی فاصله زیادی داشت و رسیدن به آن سخت بود. خیلی وقتها زیر باران به پارک میرفتیم، و در این مسیر بارها القائات منفی به سراغم میآمدند. با خودم میگفتم: برای چی ادامه میدی؟ تهش اینکه دیگه مواد مصرف نمیکنی!؟
اما باور کنید، کنگره ۶۰ هر چه دارد از همان افرادی دارد که در آن زمان به پارک طالقانی میرفتند و با وجود تمام سختیها، سفرشان را ادامه میدادند. آنها امروز خدمتگزاران بزرگی شدهاند، حتی هرکدام چندین شعبه تأسیس کردهاند، چون خواستهای قوی برای درمان داشتند.
القائات منفی و صفاتی مثل قیاس، قضاوت و توجیه، انسان را به نابودی میکشانند. انسان باید این صفات را از خود دور کند. اگر کسی بتواند از دل سختیها عبور کند، قطعاً قویتر و پایدارتر از کسی خواهد شد که مسیر آسانتری را طی کرده است.
حتی اگر انسان با بزرگترین دانشمندان در ارتباط باشد، تا زمانی که خودش در مسیر رشد قرار نگیرد، هیچگاه دانشمند نخواهد شد. رسیدن به حقیقت یعنی رسیدن به محبت؛ هرجا محبت نباشد، معنا هم نیست.
رهایی واقعی زمانی به دست میآید که انسان از مسائل منفی عبور کرده و شروع خدمت به دیگران کند. بنابراین مهم است که در مسیری که حرکت میکنیم، بهدنبال بهانهجویی و توجیه نباشیم. بدانیم که اتفاقات خوب در ادامه زندگیمان خواهد افتاد.
در پایان، تولد یکسال رهایی مسافر رضا را تبریک میگویم. مسافر رضا پیرمردی بیحاشیه و با محبت است. در طول سفرش از مادرش مراقبت میکرد، اما با تمام سختیها سفرش را بهخوبی انجام داد و اکنون خدمتگزار شده است. این تولد را به خودش، خانواده محترمش و مهندس دژاکام تبریک میگویم.
.jpeg)
خلاصه سخنان مسافر رضا:
از جناب مهندس، خانواده محترمشان و از راهنما عزیزم و تمام اعضا کنگره 60 که همه در رهایی من کمک کردند تشکر می کنم و امیدوارم بتوانم خدمت گزار خوبی شوم.
در گذشته همیشه با خود فکر می کردم که چرا باید در سیزده سالگی من درگیر مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی شوم؟ هیچوقت جواب این سوال را پیدا نکردم تا به کنگره 60 آمدم؛ در کنگره 60 یاد گرفتم که هیچ چیز به یک باره و بدون حساب و کتاب اتفاق نمی افتد و هرچیزی به صورت تدریجی و با حساب و کتاب بوجود می آید.
پدر و مادرم در سن دو سالگی من، از هم جدا شدند و این مسئله آسیب شدیدی به من زد و باعث شد در کودکی فراز و نشیب های زیادی را پشت سر بگذارم، برای مثال در پنج سالگی، مدت دو سال برای شاگردی به یک خانواده سرمایه دار سپرده شدم و بعد از دو سال از آنجا فرار کردم.
در سن 13 سالگی شروع به مصرف سیگار کردم. سیگار دروازه ورود به مشکلات زیادی است. در آن سن من احتیاج به دیده شدن داشتم و فکر می کردم با سیگار کشیدن می توانم خودم را به نمایش بگذارم، بعضی ها با درس خواندن یا یک برتری نسبت به دیگران، خود را به نمایش می گذارند؛ اما من به دلیل نداشتن برتری، سعی می کردم با مصرف سیگار، خود را به نمایش بگذارم؛ یا به دکه عرق فروشی محل میرفتم و سی ریال پرداخت می کردم و یک لیوان مشروب می خریدم و برای اینکه دیده شوم این لیوان را یک ضرب می خوردم.
بعد از مصرف سیگار پای من به خراوات باز شد. در قبل از انقلاب خراوات به مکانی می گفتند که در آن به مصرف حشیش می پردازند. بعد از مدتی تریاک و شیره هم به مصرف من اضافه شد و به مدت چهل سال موادمخدر مصرف کردم.
امروز بسیار خوشحال هستم که کنگره 60 را پیدا کردم و به رهایی رسیدم.
.jpeg)
تایپ، ویرایش و ارسال به سایت: مسافر امیرحسین، لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
1844