چهارمین جلسه از دورهٔ سوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگرهٔ ۶۰، ویژهٔ مسافران و همسفران نمایندگی غزالی مشهد، با استادی پهلوان مسافر سعید، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر رضا، با دستور جلسهٔ "در استحکام پایه های مالی و علمی کنگره، من چه کرده ام؟ " در تاریخ یکم خرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر. شاکر خداوند هستم که اجازه میدهد به کنگره بیایم، خدمت کنم و آموزش بگیرم. از نگهبان و دبیر ارجمند سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم، کمال تشکر را دارم از ایجنت شعبه و گروه مرزبانی که این بستر را فراهم میکنند تا ما روی این صندلیها بنشینیم و آموزش بگیریم. دستور جلسه؛ "استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کرده ام؟ درباره مسئله علمی که ما کاری نمیتوانیم انجام بدهیم؛ چون خود آقای مهندس علم روز را به ما میدهند و علم را کامل و جامع در اختیار ما گذاشتهاند که در نوشتارها میگویند؛ اگر یک ان جی اُ بخواهد پیشرفت کند و باقدرت پیش برود نیاز به سه مؤلفه دارد، نیروی انسانی، علم و منابع مالی، علم را که خود آقای مهندس به ما میدهد من اعتقاد دارم اگر تا پنج هزار سال بعد، بشریت علم نیاز داشته باشد، ایشان قادر هستند این نیاز را کاملاً تأمین کنند، نیروی انسانی هم راهنماها هستند، همانطور که میبینیم هر سال برای امتحانات راهنمایی سختتر و پرقدرتتر میشود و در آخر منابع مالی در کنگره است، به نظر من بهترین جایی که من میتوانم خدمت کنم در قسمت مالی است که میتوانم بیایم و دِیْنی که به گردن من است را تا حدودی جبران کنم، اگر بخواهیم به دستور جلسه بپردازیم به نظر من اولین چیزی که در نظر آدم میآید این است که من چه کسی بودم و به کجا رسیدم. در هستی هیچچیز مجانی نیست، اما در کنگره خدمات رایگان است، بهاینعلت که از بیرون کمکی دریافت نمیکنیم، من که یازده ماه روی این صندلی مینشینم آموزش میگیرم و سفر میکنم باید به این نکته فکر کنم که این رایگان بودن آموزشها شامل من نمیشود، برای این است که از بیرون کمکی دریافت نمیشود، این طور نیست که یازده ماه سفر کنم، آموزش بگیرم و به درمان برسم و بروم به امید خدا، در هستی هم میگویند هر چیزی را رایگان به دست آوردی و بهای آن را پرداخت نکردی آن جایگاه از تو گرفته میشود، به سمت جایگاه باید حرکت کنید، تلاش کنید، یا مثالی که میگویند؛ دیگران کاشتند ما خوردیم، ما بکاریم تا دیگران بخورند، من اگر بخواهم صحبت کنم، میآیم روی لژیون سردار، دستور جلسه هم مربوط به لژیون سردار است، میآیم روی جشن گلریزان، یکی از دستور جلسههای ما مربوط به وفای به عهد است. پارسال عهد کردم به کنگره ۶۰ بیایم و یک تعهدی میدهم، حالا در هر جایگاهی، خدمت میکنم، باید ببینم چه کاری انجام دادهام، آیا به عهدی که با خدای خودم بستم عمل کرده ام؟ آمدهام خدمت نگهبان نظم گرفتم، آیا آن عهدی که بستم را درست انجام دادهام؟ آیا ساکنین آباد بودهام، یا ساکنین خراب، خدمت کرده ام یا خیانت کرده ام، اینها چیزهایی هستند که ما باید قدردان آن باشیم، چرا؟ چون چراغ این سقف که روشن است، این آدمها از وقت، مال و زمان خود گذشتند تا چراغ اینجا روشن بماند.

چند جلسهای با آقای منصوری دیدهبان رابط، سفر رفتم، هر دو هفته یا سه هفته یک استادی به من میدهند بوشهر یا مشهد میروم و بر میگردم از زندگی میافتم، ولی این عزیزان را میبینید که خدمتهایشان در دید نیست، هر روز یک جایی هستند، زحمت میکشند این چراغ روشن بماند، من اگر ساده از کنارش گذشتم و بهای آن را نپرداختم، آن خدمت از من گرفته میشود، من باید در کنگره ۶۰ جبران خسارت کنم، چرا؟ چون خیلی چیزها شامل من شد، حال خوب، زندگی خوب، موقعیت خوب. آقای مهندس میفرمایند، در کنگره ۶۰ با خدمتکردن شرایط را برای خودمان فراهم میکنیم، حس و حال جدیدی را تجربه میکنیم، یک زمانی من به خودم خدمت میکنم، یک زمانی به خانوادهام خدمت میکنم و یک زمانی دایره خدمتی من باز میشود و خداوند اجازه میدهد من به بندههایش خدمت کنم، اگرچه که آن هم خدمت به خود من است. به این فکر میکردم که آمدم اعلام پهلوانی کردم و یک دوستی به من گفت سعید تو ماشین زیر پایت وانت است،برو یک ماشین خوب بخر، حالا که وقت هست و تو هم در کنگره ای، یک کار دیگر انجام بده و خدمت کن، آنقدر هستند که این کار را انجام بدهند، در جواب به او گفتم؛ هیچ عدله ای وجود ندارد که من از این در بروم بیرون و زنده باشم، خود آقای مهندس می گویند که هیچ چیز مال ما نیست، این زمین، این پول، این ماشین، این ها همه هستند ما هستیم که می رویم، امروز واقعا زیاد به حالم فرق نمی کند که حالا دوچرخه سوار بشوم یا یک موتور سوار بشوم، ولی خیلی به حالم فرق می کند که یک سفر اولی بیرون پشت درب کنگره می بینم، ببینم که حالش خوب شده است، در جامعه می بینیم که طرف کارتن خواب است و سرش را گذاشته روی کارتن، این ها تحت تاثیر قرارم می دهد، شاید قبلا برایم مهم نبود ولی الان خیلی برایم مهم است، چون من خودم یک روزی اینطوری بودم، ولی این خدمت، این پول در سبد انداختن، اگر میگذشتم ازش الان دیگر نمی گذرم برایم دیگر مهم نیست، چرا؟ چون میدانم من بهایش را میپردازم. اگر کنگره نباشد کجا برویم، کجا را داریم برویم، خوب این ها هزینه بردار است و نیاز به تلاش و کوشش دارد، انشاالله خداوند اجازه بدهد بمانیم و خدمتگزار باشیم، خودتان و آقای مهندس را تشویق کنید.
مرزبان خبری: مسافر حسین
تایپ: مسافر سجاد و حمید لژیون چهارم
ویرایش: مسافر جواد لژیون پنجم
عکاس: مسافر مصطفی لژیون پنجم
ارسال خبر: مسافر اصغر لژیون پنجم
- تعداد بازدید از این مطلب :
203