جلسه نهم از دوره چهاردهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی نایین، با استادی راهنما مسافرپژمان، نگهبانی مسافر رمضان و دبیری مسافرحمیدبا دستور جلسه «در راستای استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کردهام؟» پنجشنبه اول خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه این هفته در راستای استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کردهام؟ این دستور جلسه من را در مقابل خودم قرار میدهد تا ببینم، که در رابطه دریافتش از کنگره توانسته کاری را انجام دهد و یکی از معجزات کنگره این است که آدرس ما را به خودمان میدهد و این میتواند شروع تغییر باشد. قبلاً هر سی دی که گوش میدادم آدمهای مختلفی را در جایگاه قرار میدادم و عملکرد دیگران را میسنجیدم و دائم دور خودم میچرخیدم و هیچ تغییری در من اتفاق نمیافتاد ولی کمکم فهمیدم که باید دوربین را به سمت خودم بچرخانم، فکر میکردم که برای کنگره چهکاری کردهام؟ به این نتیجه رسیدم که اگر یکی گذاشتهام ده تا برداشت کردهام و این در تکتک خدمتگزاران صدق میکند، همه ما برداشتهای زیادی داشتهایم و برای آینده هم باید تلاش کنیم.

من خودم روزی درگیر مواد مخدر صنعتی شدم و هر چه تلاش میکردم خودم را نجات دهم بیشتر گرفتار میشدم به صورتی که اواخر مصرف روزی پنج گرم شیشه مصرف میکردم، چه اتفاقی میافتد که یک مصرفکننده به این نقطه میرسد و روزبهروز بیشتر به عمق تاریکی فرو میرود. کسی در عمق چاه تاریکی قرار داشته باشد هیچچیزی را متوجه نمیشود و هر چیزی را که بشنود قبول میکند و خبری از اینکه در اطرافش چه میگذرد ندارد و هر حرکتی که انجام دهد بیشتر در عمق تاریکی فرو میرود، من مصرفکننده ته این چاه بودم و هر حرکتی میکردم تأثیر بیشتری روی جسم و روح من میگذاشت و در ناامیدی مطلق فرورفتم و هیچ روش درمانی را قبول نداشتم. وقتی وارد کنگره شدم هم هیچ اعتقادی به درمان نداشتم و برای درمان نیامده بودم ولی بهواسطهٔ اینکه همسفرم کنگره را پیداکرده بود مجبور بودم که بیایم و اینکه ده تا یازده ماه زمان داشتم و تریاک مصرف میکردم با خود گفتم ستون به ستون فرج است و شاید اتفاقی بیفتد، کمکم آن اتفاق و راهنمایم گفت هر چه میتوانی حرکت کنی حرکت کن، یکقدم یکقدم حرکت کردم و کمکم حسهایم باز شد و روزنه نور را دیدم و فهمیدم که اینجا با جاهای دیگر فرق میکند. من به خاطر مصرف مواد چند سال از بهترین سالهای جوانیام را به یاد ندارم، تا شش هفتسالگی دخترم را به یاد ندارم همسفرم عذاب میکشید و من نمیدیدم، اعتبار شغلی و آبرو و اعتبارم از دست رفت، زمانی که سیزده گرم شیشه اعدام داشت من حاضر شدم یک کیلو و دویست گرم شیشه برای ساقی جابجا کنم، اعتیاد من را تا آنجا برد و این به خاطر اعتیاد و تاریکی بود که در آن بودم و هیچچیزی را نمیدیدم. با ورودم به کنگره رفتهرفته همهچیز درست شد و اگر بعد از رهایی توانستهام گرهای از مشکلات کسی بازکنم گرههایی از زندگی خودم بازشده و هر کاری کردهام برای خودم کردهام، آقای مهندس فرمودند که خدمتهای خود را بگویید چون پیشکسوتان الگوهای کنگره هستند و باید سایر اعضا از آنها الگو بگیرند، منبعد از رهایی در آزمون راهنمایی قبول شدم و درراه اندازی شعبه میبد عزیزان را همراهی کردم و بعد از شش ما طبق دستور در اصفهان لژیون تشکیل دادم و نزدیک چهار سال رفتوآمد کردم و در جایگاه راهنمایی سعی و تلاش کردم آنچه از دستم ساخته است انجام دهم و سعی کردم دریافتهایم از کنگره را به رهجو هایم انتقال دهم. لذت خدمت قابل وصف کردن نیست و تغییر در پروسه خدمت اتفاق میافتد، با توجه به آشنایی با آقای حکیمی و آقای منصوری که بهواسطه خدمت در اصفهان داشتم توانستم به کمک دیگر عزیزان مجوز شعبه نایین را بگیریم و شعبه نایین را افتتاح کردیم و لذت این برای من ماند. ازنظر مالی سعی کردم اگر کمکی نمیتوانم بکنم حداقل بار مالی روی دوش کنگره نگذارم تلاش کردم حس خوب در نمایندگی جاری باشد و سعی کردم خدمتگزاران از خدمتی که میکنند لذت ببرند. تلاش کردم همیشه احترام بین اعضا برقرار باشد و امیدوارم تا زمانی که نفس میکشم در کنگره خدمتگزار باشم و سفارشم به عزیزانی که هنوز در پروسه خدمت قرار نگرفتهاند این است که اگر آبی نمیآوریم صبوحی از کنگره را نشکنیم و سرمان به مسیر حرکت خودمان باشد و در بعضیاوقات کاری انجام ندادن و حرفی نزدن بهتر از کار کردن و حرف زدن است.
رهایی از نیکوتین مسافر محمود به راهنمایی مسافر پژمان

عکس ،تایپ مطلب : مسافرخسرو لژیون دوّم
ویرایش، تنظیم و ارسال: مسافر محمدرضا راهنما تازه واردین
نمایندگی مسافران نایین
- تعداد بازدید از این مطلب :
286