English Version
This Site Is Available In English

سه اصل پیشرفت کنگره : آموزش صحیح - نیروی انسانی متخصص - پایه های مالی قوی

سه اصل پیشرفت کنگره : آموزش صحیح - نیروی انسانی متخصص - پایه های مالی قوی

دومین جلسه از دور چهارم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی ارگ کرمان، با استادی راهنمای محترم مسافر حمیدرضا، نگهبانی مسافر مسلم و دبیری مسافر غلامرضا، با دستور جلسه‌ی:
«در استحکام پایه‌های مالی و علمی کنگره ۶۰، من چه کرده‌ام؟»
و همچنین جشن یک‌سال رهایی مسافر حامد، در روز پنجشنبه، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۶ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، حمیدرضا هستم، یک مسافر.
خدا را شاکرم که امروز توفیق خدمت در این جایگاه نصیبم شد و فرصتی پیش آمد تا از شما عزیزان آموزش بگیرم.

دستور جلسه امروز شامل دو بخش است:
بخش اول درباره استحکام پایه‌های مالی و علمی کنگره و اینکه «من چه کرده‌ام؟»
و بخش دوم، جشن یک‌سال رهایی مسافر حامد، رهجوی لژیون سوم است.

این دستور جلسه باعث شد با خودم روبرو شوم و از خود بپرسم:
واقعاً من برای کنگره چه کرده‌ام؟

آقای مهندس در صحبت‌های هفته گذشته فرمودند:
در کائنات، هر کسی مسئولیتی دارد و ما انسان‌ها نیز موظف به پذیرفتن مسئولیت‌ها هستیم.
در کنگره هم همین‌طور است. انسان‌های آباد، خرابی‌ها را آباد می‌کنند و انسان‌های ناباب، آبادی‌ها را خراب.
برای پیشرفت کنگره، باید بر سه اصل تکیه کرد: آموزش صحیح، نیروی انسانی متخصص و پایه‌های مالی قوی.

آقای مهندس، کنگره را به‌گونه‌ای پایه‌گذاری کردند که به هیچ شخص یا سازمانی وابسته نباشد.
منابع آموزشی غنی‌ای که ایشان در اختیار ما گذاشتند، ابتدا اطلاعات نادرست ذهن ما را تخریب می‌کند و سپس اطلاعات درست را جایگزین می‌سازد.

وقتی تازه‌واردی وارد کنگره می‌شود، همه‌چیز برای او مهیاست.
خود من، وقتی وارد شدم، اولین فردی که با من صحبت کرد، یک راهنمای تازه‌وارد بود که آموزش دیده بود و زبان من را می‌فهمید. او طی سه جلسه مرا آماده و سپس به راهنما معرفی کرد.

اوایل، همسران مسافران پشت درب می‌ماندند. اما مهندس اجازه دادند آن‌ها نیز وارد شوند و از آموزش‌ها بهره‌مند گردند.
کنگره به من کمک کرد تا با همسفرم هم‌زبان شوم. سیگارم هم درمان شد.

کسانی که سیگار می‌کشند می‌دانند که آمار مرگ‌ومیر ناشی از آن حتی از تصادفات هم بیشتر است.
کنگره باعث شد من درمان شوم.

در ادامه مسیر، تغذیه ما بهتر شد، اما با اضافه‌وزن، خطر سکته نیز افزایش یافت.
کنگره حتی در این زمینه هم کمک کرد. در دوران کرونا، با توزیع دیسپ، به ما یاری رساند.
یاد گرفتیم تغذیه سالم داشته باشیم و سبک زندگی‌مان را اصلاح کنیم.

کنگره ۶۰، ورزش را وارد زندگی من کرد.
مرا با خودم آشنا ساخت، علم زندگی‌کردن و خداشناسی را به من آموخت.

اگر بخواهم از نعمت‌هایی که کنگره به من داده بگویم، توان شمارش آن‌ها را ندارم.
هزینه درمان هر نفر شاید بین ۶۰ تا ۷۰ میلیون تومان باشد.
اما حالا سؤال اینجاست: من حمیدرضا برای کنگره چه کرده‌ام؟

در لایو هفته گذشته، آقای مهندس با بغض فرمودند: «من هم برای کنگره کاری نکردم.»
آیا من در سفر اول با یک مشارکت توانستم کسی را جذب کنم؟
آیا در توسعه علم کنگره نقشی داشته‌ام؟
اگر سفر دومی هستیم، با رفتار شایسته، پوشش مناسب و حضور مؤثر، می‌توانیم در این مسیر سهیم باشیم.

صندلی، چراغ، بنا، همه‌ی آنچه در کنگره وجود دارد، رایگان در اختیار منِ مسافر است.
روزی در شهرری، کسانی بودند که به من کمک کردند.
دیگران کاشتند و ما خوردیم.
حالا نوبت ماست که بکاریم.

در کائنات، هر نعمتی که خداوند به ما می‌دهد، باید در قبال آن هزینه‌ای پرداخت کنیم.
در NGOهای دیگر، حتی جرات روبرو شدن با مواد را ندارند. اما ما در کلینیک‌ها با اپیوم کار می‌کنیم.
این‌ها همه نعمت‌هایی است که کنگره به ما داده است.

می‌خواهم کمی هم درباره خودم بگویم:
سال ۹۰ یا ۹۱، همیشه آرزو می‌کردم که کاش در کرمان هم کنگره‌ای تأسیس می‌شد تا نیازی نباشد این همه مسیر را به شهرهای دیگر برویم.
و خدا را شکر، انگار آن دعا مستجاب شد.
با کمک آقای دژاکام، آقای نقدی، آقای زنگی‌آبادی و دیگر عزیزان، نمایندگی کرمان افتتاح شد.

من در کنگره، در همه جایگاه‌ها خدمت کرده‌ام.
در لژیون سردار نیز افتخار خدمت داشته‌ام.

و اما بخش دوم دستور جلسه: تولد یک‌سال رهایی مسافر حامد.

یادم هست، روزی که آقا حامد به لژیون من آمد، باید برای معرفی به اوتی، در نوبت می‌ماند.
حامد از آن بچه‌هایی بود که واقعاً تشنه آموزش بود. هیچ منیتی نداشت.
سفرش را آغاز کرد، سی‌دی‌هایش را منظم نوشت و شروع به خدمت کرد.

در بخش اوتی خدمت می‌کرد و هم‌اکنون در کلینیک بهشتی مشغول خدمت است.
برای او آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم در کنگره به مدارج بالاتری برسد.

سپاسگزارم از اینکه به صحبت‌های بنده گوش دادید.

سلام دوستان، حامد هستم، مسافر.

نخست از خداوند بزرگ سپاسگزارم که امروز این فرصت را به من داد تا در این جایگاه قرار بگیرم، تجربه کسب کنم و آموزش ببینم. از جناب مهندس عزیز بابت فراهم‌کردن این بستر ارزشمند و از راهنمای گرانقدرم، آقای حمیدرضا که با تمام وجود برای من زحمت کشیدند، صمیمانه تشکر می‌کنم. حال خوش امروز را مدیون محبت‌ها و راهنمایی‌های ایشان هستم.

همچنین قدردان همه خدمت‌گزاران کنگره ۶۰، به‌ویژه ایجنت محترم بخش همسفران و جناب آقای نقدی، ایجنت بخش مسافران هستم که تلاش‌هایشان را نمی‌توان نادیده گرفت.

دوستان، نکته‌ای که دوست دارم به اختصار با شما در میان بگذارم، مربوط به راهنماهایی‌ست که در شعبه جدید فعالیت خود را آغاز کردند. چه راهنمایان بخش مسافران و چه راهنمایان محترم همسفران واقعاً مردانه و زنانه پای کار ایستادند و در شرایطی که حتی آب و برق نداشتیم، لژیون تشکیل دادند. من واقعاً قدردان این عزیزان هستم.

در کنگره رسم است کسی که تولدش هست، خلاصه‌ای از گذشته خود را بازگو کند. من نیز از صمیم قلب آرزو می‌کنم آنچه می‌گویم، کلیدی باشد برای گشودن گره‌ای در زندگی کسی یا التیامی باشد بر دل کسی دیگر.

روایت اول:

اوایل دهه ۸۰ بود که پای مواد و مشروب به زندگی‌ام باز شد. نمی‌توانستم هیچ کاری انجام دهم. این روند ادامه داشت تا سال ۱۳۹۰ که سفری پیش آمد و مجبور شدم دو هفته بدون مواد بگذرانم. در آن زمان هنوز در مرحله انکار بودم و باور نداشتم که مصرف‌کننده‌ام، اما در روزهای دوم و سوم سفر، برای اولین بار فهمیدم که واقعاً یک مصرف‌کننده‌ام. آن دو هفته، سخت‌ترین روزهای زندگی‌ام بود. بعد از بازگشت به کرمان، مصرفم از سر گرفته شد، چون آگاهی نداشتم.

تا سال ۱۴۰۱ مسیرهای زیادی را امتحان کردم، ولی هیچ‌کدام نتیجه نداشت. ناامید بودم. مدتی با یکی از NGOها آشنا شدم، اما نتوانستم آنجا بمانم. تا اینکه به کمک یکی از دوستانم با کنگره ۶۰ آشنا شدم. نامش را شنیدم، سایت را جست‌وجو کردم، آدرس شعبه گنجعلی‌خان را پیدا کردم و به آنجا رفتم.

راهنمایم، آقای حمیدرضا، گفتند: «اگر نیت درمان داشته باشی، ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم می‌دهند تا به خواسته‌ات برسی.» و دقیقاً همین‌طور شد. ورودم به کنگره و لژیون باعث شد ظاهر و باطنم دگرگون شود؛ کلام، رفتار و اندیشه‌ام تغییر کرد. روزی فکر می‌کردم همه‌چیز را می‌دانم، اما واقعاً هیچ نمی‌دانستم.

روایت دوم:

من حامد، انسانی بودم بسیار بسته و کنجکاو، که می‌خواستم همه چیز را با تفکر شخصی‌ام حل کنم، بی‌توجه به عواقب. این کنجکاوی، رگه‌هایی از منیت را هم در من تقویت کرده بود.

استاد امین می‌فرمایند: «وقتی منیت داری، از جمع فاصله می‌گیری و دیگر آموزش نمی‌گیری.» من هم به جایی رسیدم که همه‌چیز برایم رنج‌آور شده بود. به فکر فرو رفتم، به دنبال راه، استاد و راهنما گشتم و مسیر کنگره سر راهم قرار گرفت. یاد گرفتم که برای رسیدن به نتیجه باید فرمان‌بردار باشم و با فروتنی وارد این مسیر شوم.

تولدها در کنگره هرکدام پیامی دارند. من نیز بسیار فکر کردم که پیام تولد من چیست؟ استاد امین می‌گویند: «وقتی به درمان رسیدی، حالت خوب شد، انرژی و آموزش گرفتی و اعتمادبه‌نفس پیدا کردی، یک لحظه به خودت نگاه کن؛ کجا بودی و به کجا رسیدی؟ اگر فراموش کنی، همه‌چیز از تو گرفته خواهد شد و دوباره به تاریکی بازخواهی گشت.»

همه ما زخمی بر پا داشتیم که به کنگره آمدیم. اگر مشکلی نداشتیم، خدا می‌داند اینجا نبودیم. من باید به خودم یادآوری کنم که کجا درمان شدم و کجا به حال خوش رسیدم؛ آنجا برای من بهشت حقیقی است.

و اما دستور جلسه هفتگی:

در زمینه تقویت پایه‌های علمی و مالی، من چه کرده‌ام؟ اگر آموزشی که در کنگره می‌گیرم را در زندگی‌ام به‌درستی به‌کار بگیرم و تابلوی خوبی از کنگره باشم، به رشد علمی کنگره کمک خواهم کرد.

شعبه‌ای که امروز داریم، حاصل تلاش، خدمت و کمک‌های مالی افراد زیادی‌ست. اکنون که شعبه جدیدی هم ساخته شده و مهلتی برای ادای تعهدات داده شده، باید با تمام توان در انجام آن بکوشیم. ما از جایی پول نمی‌گیریم، اما اگر حال خوش به زندگی ما آمده، باید کاری کنیم که به زندگی دیگران هم بیاید.

آخر هفته‌ها سری به پارک‌های اطراف کرمان بزنید؛ امروز دیگر سیگار، قلیان و حتی سیگارهای الکترونیکی، فقط دروازه اعتیاد نیستند، بلکه روی سفره‌های خانواده‌ها جا خوش کرده‌اند. ما هم بخشی از این جامعه‌ایم. کجای دنیا توانسته‌اند اعتیاد را درمان کنند؟ پاسخ اینجاست؛ کنگره ۶۰.

می‌خواهم از همسفرم نهایت سپاس را داشته باشم. در ابتدای سفر دوم از او پرسیدم: «راضی هستی سه روز در هفته به کنگره بروم، خدمت کنم و هیچ پولی هم نگیرم؟» و او در جواب گفت: «قرار نیست برای کار خیر چیزی بگیریم.» نه‌تنها گلایه‌ای نکرد، بلکه همیشه مشوق من بود. در روزهای مصرف، با همه رنج‌ها و نگرانی‌ها، هیچ‌گاه شکایتی نکرد و همین باعث شد من وارد کنگره شوم. اما این کنگره بود که مرا ماندگار و درمان کرد.

و سخنم را با یک بیت به پایان می‌برم:

تو برو آلوده این گوشه‌نشینان خرابات مشو
تو چه دانی که در این گوشه چه‌ها می‌گذرد؟

از همراهی‌تان ممنونم. لطفاً خودتان و جناب آقای مهندس را تشویق کنید.

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .