دیدهبانان ستونهای کنگره هستند که بنای کنگره بر شانههای آنان استوار خواهد بود؛ بنابراین همه ما به آنان احترام میگذاریم. «بنیان کنگره۶۰»
به مناسبت «هفته دیدهبان» در خدمت دیدهبان ورزش مسافر احمد بودیم و از ایشان سپاسگزاریم که وقتشان را در اختیار ما قرار دادند.
در مورد خودتان بگویید اینکه چه طور شد که پایتان به کنگره باز شد و در مسیر رهایی قرار گرفتید؟
رحمت خداوند شامل حال من شد. یک فردی که سالیان سال و اصلاً قبل از اینکه من مصرفکننده شوم او مصرفکننده بود و شاید از دوره نوجوانی و جوانی او را ندیده بودم برای من یک پیغامی فرستاد و آدرسی را به یکی از نزدیکانم داد و گفت که این را به فلانی بده و آن آدرس کنگره بود؛ هنوز هم من آن شخص را ندیدهام. شاید بیش از ۴۰ سال است که من این فرد را ندیدهام؛ ولی این کار را انجام داد و من آقای مهندس را هم در تلویزیون دیدم و اينها همه دستبهدست هم دادند که لطف خدا شامل حالم شود و وارد کنگره شدم.
در مورد خدمت دیدهبانی مقداری توضیح دهید و اینکه دیدهبان ورزش و دیدهبان در بخش صدور کارت چه وظایفی برعهده دارد؟
تمام رشتههای ورزشی و انجام ورزشها و برنامهریزی مسابقات با تمام کیفیت برعهده دیدهبان ورزش است. قسمت صدور کارت هم که مسئولیتش با بنده است. ما یک برنامهریزیهایی داریم و تمام رشتههای ورزشی یک نگهبان دارد و این نگهبان که درواقع شورا است؛ مثلاً نگهبان شورای ورزشی در قسمت فوتبال، تمام کشور را آن نگهبان ورزشی رصد و برنامهریزی میکند و با نگهبانهای فوتبال پارکهای کل کشور در ارتباط است و بنده هم مسئول آن شورا هستم که به کمک این عزیزان یک کار جمعی بسیار زیادی است که برنامهریزی میشود تا ما بتوانیم هم جام عقاب طلایی و هم جام سردار را برگزار کنیم که بخش برگزاری مسابقات مسئولیتش با بنده است.
چرا کنگره تا این اندازه برای ورزش کردن اهمیت قائل است و انرژی میگذارد؟
کلاً تا حالا ما شنیدهایم که ورزش سلامتی میآورد؛ ولی واقعاً از اهمیت واقعی ورزش هنوز به دور هستیم. کنگره از یک جنبه دیگری به این موضوع نگاه کرده است و از این زاویه دیده که ما یک فیزیولوژی داریم، یک جسمی داریم که این مرکب ما است و تا روزی که ما باید این مرکب را ترک کنیم؛ باید آن را شاداب، سالم و در واقع توام با توانایی و حرکت نگه داریم و کاری کنیم که تخریب در آن ایجاد نشود؛ چون هر کار غیر متعارفی که ما روی سیستم فیزیولوژیمان انجام بدهیم دوباره برمیگردد و خودش را بهعنوان یک بیماری نشان میدهد. از نظر من بیماری مساوی است با جهنم. هر فردی که بیماری دارد هر چه قدر هم که کوچک است این نشانه کوچکی از جهنم است؛ چون وقتی به آن فکری میکند اذیت میشود؛ بنابراین ما برای اینکه مرحله سوم حیاتمان را بتوانیم خوب سپری کنیم و از زندگیمان لذت ببریم نیاز داریم که از جسم سالم برخوردار باشیم و این جسم سالم هم خوراک، هم افکار و از همه مهمتر ورزش میتواند باعث آن باشد.
فکر میکنید چه میزان حس امنیت در کنگره وجود دارد که اعضاء بتوانند بدون هیچ نگرانی و ترس از فاش شدن رازشان به عنوان یک مصرفکننده یا خانواده آنها در مسیر کنگره قدم بردارند؟
در انتهای جلسه همیشه این را میگوییم که ما باید هویت افراد را حفظ کنیم. اگر من هویت افراد را حفظ نکنم هویت من هم حفظ نخواهد شد. قطعاً ما این را آموزش میبینیم که هر فردی که در کنگره دیدی حتی اگر در خیابان هم میبینی با او سلام و علیک نکنی که اگر کسی همراهت است از تو نپرسد که این را از کجا میشناسی؟ این کیست که ناگزیر شوی بگویی که این کنگرهای است و بگوید که شما هر دو معتاد هستید؟ او هم مصرفکننده بوده؟ بنابراین در کنگره به خودی خود کاملاً این امنیت وجود دارد؛ اما ما باز هم باید از یک منظر دیگری به آن نگاه کنیم که من مریض هستم و باید خودم را درمان کنم؛ حالا اینکه آدمها بفهمند که من مریض هستم؛ حالا هر مریضی داشته باشم مثلاً مصرفکننده باشم؛ آیا آدمهای دیگر مصرفکننده نیستند؟ آدمهای دیگر مشکل ندارند؟ همه آدمها پاک و منزه هستند؟ فقط من مسئله دارم؟ پس وقتی به آن، این طوری نگاه کنم اصلاً اهمیتی ندارد که دیگران میخواهند چه قضاوتی نسبت به من داشته باشند و من باید کار درست را انجام بدهم، من باید از این قضایا عبور کنم. خود من هم این کار را کردم من در همان خانهای که به دنیا آمدم در همان خانه هم دارم زندگی میکنم. نزدیک به ۸۰ سال است که در همان خانه و در همان محله سکونت داریم و هیچ کس در آن محل نمیدانست؛ چون در واقع خاص بودم و پدر و مادرم یک آدمهای خاصی بودند؛ کسی باورش نمیشد که فرزند آگاه درگیر مواد شود؛ چون همه علیهالسلام بودند و من در بین آنها این طوری بودم؛ هیچکس در محل ما نمیدانست؛ ولی بعد از رهاییام رفتم در تلویزیون اعلام کردم و همه تعجب کردند که این مصرفکننده بوده؟ این معتاد بوده است؟ حالا خوب شده است؟ علاوه بر اینکه آبروی من را نبرد؛ بلکه کلی هم برای من عزت و احترام آورد و همه در محل کاملاً به من احترام میگذارند.
پس نظر شما این است که در واقع وقتی در مسیر کنگره قرار داریم، با افزایش جهانبینی این معضل ذرهذره برای ما از بین میرود؟
قطعاً من نمیخواهم بگویم که قضاوت دیگران نباید برای ما مهم باشد؛ ولی در چه موضوعی و در چه مقطعی. من مصرفکنندهام و باید بروم خودم را درمان کنم؛ حالا هر کس میخواهد ببیند هر کس نبیند و اصلاً اینها اهمیتی ندارد.
من خودم افراد زیادی را میشناسم که فقط به خاطر ترس از بر ملا شدن مشکلشان بهدنبال حل آن موضوع نرفتند. چه طور میتوانیم آنها را توجیه و تنیب به حل مشکل نماییم؟
این حجاب است، این نقاب زدن است که میخواهند نشان بدهند که ما مشکلی نداریم و میزان هستیم و در پشت این نقاب کوهی از مشکلات است، کوهی از حال بد است و کوهی از خرابی است؛ او میخواهد ادامه بدهد؛ ولی با این بار غم و اندوه میخواهد ادامه بدهد نه میتواند زمین بگذارد، نه میتواند به دوش بکشد. خب این باید نقاب را بیندازد؛ این نقاب را برای مردم گذاشته که بیرون چه چیزی را نشان بدهد.
به نظر شما وقتی یک مسافری از کنگره دور میشود و اشتباه میکند و گمراه میشود، یک همسفر چگونه میتواند او را دوباره به کنگره وصل کند؟ یا در این زمان وظیفه همسفر چیست؟
ببینید مسافر و همسفر یکسری هماهنگیهایی باید با هم داشته باشند. اگر مسافر در یک وضعیتی است که خلقی دارد که پذیرای صحبت است و این پذیرش را دارد که به او گوشزد شود و یادآوری شود که این راه را برود؛ اگر این پذیرش را دارد همسفر باید به او بگوید؛ ولی اگر این پذیرش را ندارد هیچچیز نباید بگوید و کاملاً باید سکوت کند. هزار چراغ دارد و بیراهه میرود، بگذار بیفتد و ببیند سزای خویش. شاید این توجیه هم در ذهنمان بیاید که اگر برای او اتفاقی بیفتد من هم آسیب میبینم خب درست است تو آسیب میبینی؛ ولی آن آسیب باعث رشد و ارتقاء بیشتری در تو میشود.
آیا تا به حال پیش آمده که مسافر یا همسفری در مورد مشکلات و مسائل روحی، روانی و حتی خانوادگی خود به شما مراجعه کند و از شما کمک بخواهد؟ شما چه تدبیری اندیشیدهاید؟
در گذشتهها ما این را در کنگره داشتیم؛ حتی خود آقای مهندس هم این مشاورهها را در هفته چند ساعت میگذاشتند. مینشستند و میگفتند که هر فردی هر سوالی دارد، هر مسئلهای دارد، هر مشکلی دارد بیان کند و با افراد ملاقات داشتند؛ ولی دیدیم این دارد آرامآرام ما را از هدف اصلیمان دور میکند و ما تبدیل میشویم به یک مشاور خانواده. ما اگر سیدی بنویسیم و جهانبینی کنگره را یاد بگیریم؛ همه ما بسیار تا بسیار انسانهای توانمندی هستیم و میتوانیم در زندگی خودمان تغییر به وجود بیاوریم. هر سوالی که در زندگی ما است؛ در جهانبینی کنگره، در آموزشهای کنگره هم است. من این حرفها را از کجا یاد گرفتم؟ برای اینکه سیدی مینویسم. آن نکات ریزی را که آقای مهندس میگوید من از آنها درمیآورم. آقای مهندس به طور کلی میگوید به انسانها احترام بگذار؛ ولی این به صورت کلی است شما باید جزئیش کنید؛ باید خردش کنید که این احترام یعنی چه؟ احترام به چه کسی؟ به چه اشخاصی؟ اینها را وقتی خردش کنید و راجعبه آنها فکر بکنید دقیقاً دستت میآید که باید چکار کنید و این موضوع الان دیگر در کنگره خیلی کم است، نیست و نباید باشد.
چرا در کنگره به خدمت کردن توجه میشود؟
خدمت واقعاً یک موهبت الهی است؛ اینکه خداوند گفته که من این توفیق را به هر کسی نمیدهم دقیقاً درست است و یک اجازه خودشناسی است. ظاهرش این است که شما داری به یک افرادی کمک میکنید؛ ولی این ظاهر امر است درواقع شما دارید خودتان را پیدا میکنید. تمام این افرادی که اینجا هستند آینه درون من هستند. من اگر خوب به اینها نگاه کنم به درونم نگاه میکنم که درونم چگونه است. اتفاقاتی که بین ما میافتد، رخدادهایی که رخ میدهد، کج سلیقهگی، اختلاف نظر، واکنش افراد، عملکرد افراد، صحبت کردن افراد؛ همه اینها جمع میشود و یک حسی را در من بهوجود میآورد و آن حس باعث میشود که من ببینم در درونم چه خبر است؛ آیا کینه دارم، منیت دارم و به من نشان میدهد من چهکارهام؟ خدمت کردن یک نوع شخم زدن است شخم سطحی داریم، شخم عمیق داریم؛ وقتی ما زمین را شخم میزنیم هر چه زیر خاک است بیرون میآورد و به ما نشان میدهد که چه در درونمان است.
بفرمایید که برای شما شیرینترین خدمت و تلخترین خدمت چه بوده است؟
همه آنها برایم لذتبخش بوده و طعمهای مختلفی را برای من به همراه داشته است. یک دورهای خیلی برایم عالی بود؛ زمانی که مدام با خانم آنی در مسافرت بودیم بین شهرها، خیلی برای من آموزنده بود. و از ایشان خواهش کرده بودم که اگر موقعای رفتار یا گفتار نامناسبی از من سر میزند به من بگویند و جالب اینجا است که به من میگفتند و من خیلی روزهای خوبی را در کنار ایشان سپری کردم.
آیا تاکنون پیش آمده که از خدمت کردن خسته شوید یا اصطلاحا کم بیاورید؟
به هیچ عنوان. این رهایی یک انرژیای به من داده که امیدوارم تا هستی هست این انرژی سر جای خودش باشد.
اگر پیام یا نکتهای در ذهنتان است که بخواهید مطرح کنید لطفاً بفرمایید.
امیدوارم همه عزیزانی که این مصاحبه را میخوانند یا میشنوند قدر داشتههایشان را بدانند. آنچیزهایی که در زندگی دارند؛ اگر سلامتی دارند قدر سلامتیشان را بدانند. سلامتی بالاترین گوهری است که انسان میتواند داشته باشد. قدرش را بدانند و انشاءالله به آن خواستههای معقولی که دارند در طول زمان برسند.
طرح سوال، انجام مصاحبه، تایپ و ویراستاری: همسفر ساغر رهجوی راهنما همسفر ملیحه (لژیون اول)
عکس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر ملیحه
ارسال: همسفر سعیده مرزبان خبری
همسفران نمایندگی آزادشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
522