چهارمین جلسه از دوره سی ام کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لوییپاستور با استادی پهلوان مسافر وحید، نگهبانی مسافر سامان و دبیری مسافر محمدرضا با دستور جلسه «در استحکام پایههای علمی و مالی کنگره، من چه کردهام؟» در روز چهارشنبه 31 اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که مجدداً این فرصت را یافتم تا در این جایگاه خدمت کنم. از نگهبان جلسه و تیم محترم مرزبانی که زمینه این خدمت را فراهم کردند، صمیمانه سپاسگزارم.
بارها برایم پیش آمده است که پیش از قرار گرفتن در جایگاه استاد جلسه یا حتی هنگام مشارکت، به این فکر میکردم که درباره چه موضوعی صحبت کنم، اما هر بار به این نتیجه رسیدم که موضوع سخن گفتن در این جایگاه از اراده من خارج است؛ زیرا هنگامی که در این جایگاه مینشینم، فضا متفاوت میشود و آنچه باید گفته شود، جاری میشود.
در خصوص دستور جلسه که عنوان آن این است: «در استحکام پایههای علمی و مالی کنگره، من چه کردهام؟»، باید بگویم هفته گذشته جناب مهندس حدود پانزده دقیقه در مورد خدمات خودشان، البته بهصورت تیتروار، صحبت کردند. در پایان فرمایشاتشان گفتند: «با همه این اقدامات، من هنوز کاری برای کنگره نکردهام.»
این جمله را شاید زمانی بتوان عمیقتر درک کرد که انسان در مسیر خدمت در کنگره باشد و تجربهاش کند. من نیز زمانی که این صحبتها را میشنیدم، صرفاً شنونده بودم، اما بهمرور و در طول زمان، معنای عمیقتری از آن را فهمیدم.
استاد امین در سیدی «علم زندگی» تعریفی از منیّت ارائه میکنند و میفرمایند: ممکن است انسان به لحاظ عقلی منیّت را بشناسد، اما آیا به آن ایمان دارد؟ آیا قلباً به آن رسیده است؟ این موضوع زمان میبرد تا به درک کاملتری از آن برسیم.
اگر بخواهم از تجربه شخصی خودم بگویم، بعد از سفر اول، حال مساعدی نداشتم و دائماً درگیر حسرت گذشته بودم؛ اما بهمرور متوجه شدم که ظرف وجودی من نشتی دارد. حتی اگر تمام چیزهایی که در گذشته از دست داده بودم، دوباره در اختیارم قرار بگیرند، شاید توان حفظ آنها را نداشته باشم، چون ظرفیت لازم را ندارم.
برای نگهداشتن نعمات زندگی، ابتدا باید زیرساختها را اصلاح کنم؛ قابلیتهایی که پیش از ورودم به کنگره از آنها غافل بودم و اگر با کنگره آشنا نمیشدم، هرگز فرصت تغییر آنها را پیدا نمیکردم. دانشگاه ممکن است در یک زمینه به من تخصص بدهد، اما آنچه در کنگره اتفاق میافتد، بسیار فراتر از آن است. در این مسیر، با حل یک گره، متوجه میشوی گرههای دیگری هم باز شدهاند، بیآنکه متوجه باشی چطور این اتفاق افتاده است.
اما تا زمانی که آن عیبها و ایرادها اصلاح نشوند، هر چه در ظرف وجودیمان بریزیم، دوباره خالی خواهد شد. رمز کار این است که مهارتهای درست زندگی کردن را بیاموزیم و نخستین گام در این مسیر، فرمانبرداری است؛ یعنی آنچه در کنگره میگویند، با تمام وجود بپذیریم و بگوییم «چشم».

روزی راهنمای من جملهای به من گفتند که بسیار تأثیرگذار بود. فرمودند: «این تمرینها برای زمانی است که در لبه پرتگاه ایستادهای؛ اگر در آن لحظه تمرین چشم گفتن را نکرده باشی، ممکن است سقوط کنی.» این تمرینها برای همان لحظات بحرانی است؛ برای انتخابهای حساس میان بودن یا نبودن.
در ابتدا میگفتم کمی خدمت میکنم، قویتر میشوم و بعد به دنبال زندگیام میروم، اما هرچه جلوتر رفتم، متوجه شدم که این مسیر، خود زندگیام شده است. اگر من با افتخار میگویم فرزند ایران هستم، چرا نتوانم با افتخار بگویم فرزند کنگره هستم؟ این یک افتخار است و پذیرفتنش، ثمرات بسیاری دارد.
تا زمانی که بندهای وجودی من به کنگره متصل نشود، بندهای من از مسائل بیرونی قطع نخواهد شد. بسیاری از اتفاقاتی که در کنگره برایم رخ داده، حسهایی درونیاند که توصیفشان کامل ممکن نیست. یکی از اعضای باتجربه به من گفت: «دوست دارم این حال خوب را برایت توضیح دهم، اما تنها راه درکش، تجربه آن مسیر است.»
من فکر میکردم آدم اجتماعیای هستم، اما در کنگره، مخصوصاً در نمایندگی سیمرغ و تیم مرزبانی، تازه یاد گرفتم اجتماعی بودن به چه معناست. متوجه شدم کار گروهی یعنی چه و خدمت کردن در یک مجموعه یعنی چه.
پیش از ورودم به کنگره، ارزشها را صرفاً از خانواده و جامعه یاد گرفته بودم؛ مثل بخشش، دروغ نگفتن، غیبت نکردن. اما در کنگره یاد گرفتم که چرا باید این کارها را انجام داد؛ از روی معرفت، نه فقط اطاعت. اینکه منیت، غرور، حسادت و کبر چه هستند و چگونه باید با آنها مقابله کرد، دانشی است که باید از عقل به قلب برسد و ایمان به آن حاصل شود، و البته این مسیر، هرچند دشوار، بسیار شیرین و لذتبخش است.
مطالب دیگری نیز در ذهن داشتم که متأسفانه به دلیل محدودیت زمان مجال بیان آنها را نیافتم. در پایان از همه شما عزیزان بابت توجهی که به صحبتهای بنده داشتید، صمیمانه سپاسگزارم و امیدوارم حال خوشی را که راهنمایم به آن اشاره کرده بودند، من نیز تجربه کنم و همه عزیزان در سفر اول و دوم این حال خوش را لمس کنند.
ممنون به صحبتهای من توجه کردید.
ضبط و تایپ: مسافر روح الله(لژیون ۱۵)
عکس: مسافر مسلم(لژیون۱۱)
ارسال: مسافر حمید(لژیون ۷)
ویرایش: مسافر حسام(گروه سایت مسافران شعبه لوئی پاستور)
- تعداد بازدید از این مطلب :
107