هفتمین جلسه از دوره چهل و سوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دانیال اهواز به استادی همسفر زهره، نگهبانی همسفر فریبا و دبیری همسفر بهشته با دستور جلسه «در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره، من چه کردهام؟» روز دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
با تشکر از ایجنت محترم شعبه همسفر اعظم و مرزبانان و همچنین راهنما خوبم همسفر نوریه که به من این فرصت خدمت را دادند. دستور جلسه امروز درمورد این است که، در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره، من چه کردهام. این دستور جلسه باعث شد که من به عقب برگردم و به گذشته خود نگاهی بیندازم و ببینم که آن موقع چه حالی داشتم، کجا بودم و امروز کجا هستم؟! دقیقاً یادم است دو سال پیش در چنین موقعهای مسافر من آنقدر حالش بد بود، که مجبور بودیم گاهی وقتها روزی یک یا دوبار او را به بیمارستان ببریم، حال خرابش جوری بود که ما میدانستیم مشکل او از کجاست؛ ولی هیچکدام از دکترها تشخیص نمیدادند تا اینکه بهواسطه یک دوست خیلی قدیمی پیام کنگره به مسافرم رسید. خداراشکر بعد از یازده ماه و سه روز رهایی گرفتیم. وقتی در نمایندگی آکادمی بودم از آن بالا که به جمعیت نگاه میکردم یک احساس خاصی داشتم و خیلی خوشحال بودم؛ چون یک جو خیلی صمیمی و مهربانانه میدیدم، جوی که همه در تکاپو بودند که کارهای همدیگر را انجام دهند؛ تا هیچکس معطل نشود، آنقدر مهربان و صمیمی که من احساس میکردم وارد خانه پدری خود شدهام. خیلی دوست داشتم در چنین روزها و ساعتهایی عزیزانم در کنارم میبودند و فرقی هم نمیکرد، چه هم لژیونها و چه کسانی که در کنگره کنارم بودند و یک روزی دست من را گرفتند و حال خرابم را خوب کردند، آن عزیزانی که در دوران اعتیاد مسافرم، پا به پای ما تاریکیها را تجربه کردند.
خب نمیشد زمان را به عقب برگرداند و مقدور هم نبود تمام عزیزان با هم در کنار من باشند؛ ولی در همان جا تصمیم گرفتم که اگر قسمت شد و خدا خواست عضو لژیون سردار شوم، همانطور که من از این فضا استفاده کردم، روی این صندلیها نشستم، به حال خوش رسیدم و این حال خوش را با خانوادهام تقسیم کردم و آن خندههای دورهمی، شادی و خوشی فرزندانم را من هم تقسیم کنم و با بقیه سهیم شوم. شاید خیلی بیمقدار و ناچیز باشد کمکی که من بخواهم بکنم؛ ولی حداقل به قول آقای مهندس یک آجری باشد برای بناهای دیگر. این صحبت آقای مهندس باعث شد که من ناامید نشوم و بهراحتی از کنار سبد قانون یازده عبور نکنم. همیشه راهنما همسفر نوریه میگفتند: کارت بکشید و وقتی کارتی میکشید دست و دلتان نلرزد؛ چون چندبرابر آن به شما باز میگردد، نه بهخاطر برگشت آن، ولی واقعا من خود را موظف میدانم، همانطور که من به حال خوش رسیدم، همانطور که چراغخانه خودم روشن شد و آتشخانه خودم خاموش شده بخواهم که همین خوشی وارد خانه شخص دیگری شود، بخواهم که همینطور شعبههای کنگره بیشتر شوند و بخواهم که چراغ کنگره روشن بماند و همینطور ادامه داشته باشد.
من از خدا میخواهم که به من این توفیق را بدهد تا خدمتگزار لایقی شوم و مثل همان کسانی که در آکادمی بودند، در ساختمان ققنوس یا ساختمان سیمرغ بودند، که با دل و جان همه به همدیگر کمک میکردند خدمتگزاری واقعی باشم. آنقدر با محبت و مهربان بودند، که آدم احساس نمیکرد اینها هم یک روزی مانند من در تاریکی بودند. من همیشه آن زمان که حالم خیلی بد بود با خود فکر میکردم و میگفتم؛ آیا میشود یک روز مسافر من بدون مصرف مواد روزش را شب کند؟ ولی الان خداراشکر که ده ماه و ده روز است که بدون مصرف هیچ موادی است و از خداوند میخواهم که شعبههای کنگره همینطور بیشتر و بیشتر شوند و مطمئن هستم زمانی که من میآیم و کارت میکشم یا از سبد قانون یازده بیتفاوت و بهسادگی عبور نمیکنم، میدانم که این پول کجا خرج میشود و اهداف آقای مهندس اهداف والایی هستند که من خود اگر از هیچچیز کنگره استفاده نکرده باشم از همین روش DST، همین داروی OT و این D.SAP استفاده میکنم و خداراشکر که در اطرافم خیلیها را دیدم که مصرفکننده هستند و خیلی دوست دارم که من هم پیام کنگره را به آنها بدهم که انشاءالله یک روزی این پیام به کل جهان برسد و کنگره۶۰ جهانی شود.
.jpg)
مرزبان کشیک: همسفر فروغ، مسافر مهدی
عکاس: همسفر ملیکا رهجو راهنما همسفر زهره (لژیون دهم)
تایپیست: همسفر صفا رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
168