English Version
This Site Is Available In English

بهاء آنچه دریافت کرده‌ایم را بپردازم

بهاء آنچه دریافت کرده‌ایم را بپردازم

جلسه سیزدهم از دوره سی و هفتم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی صالحی با استادی راهنما همسفر پروشات، نگهبانی همسفر طاهره و دبیری همسفر معصومه با دستورجلسه «در استحکام پایه‌های مالی و علمی کنگره، من چه کرده‌ام؟» روز سه‌شنبه ۳۰ اردیبهشت‌ ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه این است که «در استحکام پایه‌های مالی و علمی کنگره، من چه کرده‌ام؟» چند روز پیش که خانم نگهبان از من خواستند که در این جایگاه خدمت کنم از خود سوال کردم من برای استحکام مالی و علمی کنگره چه کرده‌ام؟ و یک لحظه آن ۱۲ سال حضور من در کنگره از جلوی چشمم گذشت و به این فکر کردم که واقعا من برای کنگره چه کار کرده‌ام؟ زمانی که وارد کنگره شدم یک دختر بچه ۲۶ ساله بودم و مسافرم آن زمان با یک میلیارد بدهی یک پسر ۲۷ ساله بود. البته با تاریکی مطلق که هر کاری از دستش برمی‌آمد می‌کرد و من می‌دانستم که اگر پایش بیفتد هر کاری بتواند انجام می‌دهد. اوضاع من از اول بسیار بد بود و اصلا توی باغ نبودم که جریان چه هست. هر کجا که می‌نشستم نمی‌گفتم ما بدهکار هستیم، می‌گفتم همسرم بدهکار است؛ زیرا خیالم راحت بود مسافرم هر کاری بتواند انجام می‌دهد. کار من شده بود مهمانی، سینما و مسافرت رفتن. به یاد دارم ساعت‌ها برای دیدن فیلم فجر در صف می‌ایستادم. من آنقدر پرت بودم که فکر می‌کنم مسافرم از من بسیار جلوتر بود. حداقل او با تاریکی در حال جنگ و دست به گریبان بود. الان شاید آسان‌تر بگوییم یک میلیارد تومان؛ اما سال ۹۲ واقعا یک میلیارد در دهان نمی‌چرخید و من فکر نمی‌کردم که از این مشکل بیرون بیاییم. من با این اوضاع وارد کنگره شدم.

در این ۱۲ سال  هر دوی ما با چالش‌های زیادی دست به گریبان شدیم. انسانی که الان اینجا روبه‌روی شما نشسته و در حال صحبت است از نظر افکار و رفتار آدم ۱۲ سال پیش نیست. حداقل اینکه تا حدودی مسئولیت‌هایم را می‌پذیرم. آن زمان اصلا نمی‌خواستم مسئولیت بپذیرم و حالا آگاه شده‌ام.

من فکر می‌کنم آدم‌ها نسبت به تفکر و حرکتی که انجام می‌دهند ده‌ها شخصیت داشته باشند. من می‌توانم ده‌ها پروشات مختلف باشم و سرنوشت‌های مختلف دیگر را رقم بزنم و الان که فکر می‌کنم می‌بینم که شاید بهترین ورژنی که می‌توانستم از خودم باشم همین پروشاتی است که در این ده سال در کنگره حضور یافته است. همین پروشاتی که در این ۱۰ سال به کنگره آمد و تا آن‌جایی که توانست کاری که از دستش برمی‌آمد را انجام داد و من خدمت‌های متفاوتی در کنگره انجام داده‌ام.

یاد گرفتم که بجنگم و پا پس‌ نکشم. خدمت در مرزبانی در بدترین حال و شرایط روحی‌ام بود. واقعا حالم بد بود. نمی‌دانم شاید هر فردی جای من بود پا پس‌ می‌کشید، شاید افرادی که نزدیک من و کنارم خدمت می‌کردند متوجه می‌شدند که چقدر حال من بد است و بقیه ظاهر مرا می‌دیدند و از باطنم خبر نداشتند؛ اما تصمیم گرفتم بمانم و حرکت کنم تا بتوانم حداقل خدمتم را تمام کنم. تمام و کمال نبود و عیب و نقص‌های زیادی داشتم و به خاطر شرایطی که داشتم نمی‌توانستم از عهده‌اش بر‌بیایم؛ اما می‌گفتم پروشات تو باید این کار را انجام بدهی، این روزی جلوی تو گذاشته شده که تو آن آموزش را ببینی و خدا را شکر که جلو آمدم. درست است آن زمان کم و کاستی‌ها داشتم؛ اما خدا را شکر این کار را انجام دادم.

این را برای افرادی می‌گویم که روی این صندلی نشسته‌اند و می‌گویند خوب من خدمت نکنم، شاید بغل دستی‌ام بهتر از من خدمت بکند، شاید من آن آمادگی لازم را نداشته باشم، شاید بغل دستی‌ام درکش از مطالب کنگره بیشتر از من باشد، شاید من لیاقت این‌که راهنما باشم را ندارم، شاید من نباید مرزبان باشم، شاید من آن اقتدار را ندارم و شاید در کنگره بسیاری از این حرف‌ها در ذهنمان بچرخد؛ حتی همین خزانه‌داری که برعهده گرفتم اول خودم دست و دلم واقعا می‌لرزید که انجامش بدهم؛ اما حساب و کتاب کنگره این شکلی نیست. چرتکه‌ای که کنگره برای خدمت می‌اندازد اصلا به این شکل نیست. در این دستورجلسه همه می‌گویند ما بهایی پرداخت می‌کنیم. چیزی کنگره به من داده که من باید بهایش را پرداخت کنم. خواهشا اگر قرار است خدمت بکنید این‌جوری بهش نگاه نکنید. هر چیزی که چاشنی‌اش عشق نباشد عمل نمی‌آید. درست است که شاید خیلی خوب نباشیم؛ اما می‌توانیم تمام سعی‌مان را بکنیم که بهترین ورژن خودمان را اینجا نشان بدهیم.

کنگره چهارچوبی دارد. ما در این چهارچوب قرار گرفته‌ایم و خدمت می‌کنیم قرار نیست که من کنگره را جلو ببرم، در واقع آن جایگاه من را جلو می‌برد و به من آموزش می‌دهد تا چیزی که باید یاد بگیرم را یاد بگیرم. من در مشارکت‌هایم وقتی برای یکی آرزو می‌کنم می‌گویم امیدوارم آن چیزی که از کنگره می‌گیرید به تمامیت باشد و به یک صورت می‌تواند به تمامیت باشد که آن کار را با عشق انجام بدهی؛ پس لطفا اگر می‌خواهید خدمتی انجام دهید با عشق انجام دهید. نگویید که بغل دستی من از من بهتر است. اصلا حساب کتاب به این شکل نیست. اگر واقعا خواسته‌تان با عشق باشد مطمئنا آن خدمت را انجام می‌دهید. من این‌ها را گفتم که بحث دیگری را انجام دهم و می‌‌خواهم از این‌ها عبور کنم و در مورد افرادی بگویم که شاید خود نیز جزء آن‌ها بودم.

بسیاری از ما سالیان سال روی این صندلی‌ها نشستیم، خدمت کردیم و یا خدمت هم نکردیم و رفتیم، بهرحال هنوز چالش ما رفع نشده و بسیار برای ما اتفاق افتاده و در ذهن ما این سوال است که چرا این چالش حل نمی‌شود؟ من راهنما هستم؛ اما آن چالش من دارد بیشتر گره می‌خورد. من هر بار روی این صندلی نشستم؛ اما این چالش بیشتر دارد گره می‌خورد. چرا این چالش تمام نمی‌شود؟ تا حالا این سوال را از خودتان پرسیدید؟ در بسیاری از مواقع این سوال را از خودمان می‌پرسیم با اینکه من سال‌ها کنگره آمده‌ام چرا این چالش روز‌به‌روز گره‌اش بیشتر می‌شود؟ خودم این را تازه متوجه شدم لحظه‌هایی در زندگی ما مانند افتادن یک برگ از درخت است در یک لحظه و یک ثانیه اتفاق می‌افتد و تمام؛ اما آن یک لحظه می‌تواند دنیا را جابجا کند مانند تولد نوزاد است.

این تغییر در یک لحظه اتفاق می‌افتد و تبدیل و ترخیص می‌شود. من می‌خواهم در مورد آن لحظه با شما صحبت کنم و بگویم چرا این سوال را پرسیدم و چه ارتباطی بین این دو است. می‌خواهم یک مثال بزنم. از اعتیاد می‌گویم که همه شما می‌شناسید. این‌که شروع می‌کنم به مصرف کردن از تجربه اول، تجربه دوم، مصرف تفننی، ماهی یک‌ بار یا هر روز و همین‌طوری جلو می‌روم تا به خودم می‌آیم و می‌بینم که سالیان سال است که اعتیاد دارم. در یک لحظه من متوجه می‌شوم که معتاد شده‌ام. آن لحظه، لحظه تبدیل شدن است. لحظه‌ای است که من از برزخ وارد جهنم می‌شوم. ما در قرآن بهشت، برزخ و جهنم را داریم. می‌گویم جایگاه برزخ در واقع راه برزخ است که من آن را تبدیل به جا کرده‌ام؛ چون می‌ترسم تکان نمی‌خورم و نمی‌خواهم وارد جهنم شوم. برعکس آن هم وجود دارد. تغییراتی در خود ایجاد می‌کنم و می‌خواهم به نقطه مثبتی برسم. مثلا می‌خواهم کمک راهنما شوم؛ اما می‌ترسم و آن کار را نمی‌کنم و در آن برزخ می‌مانم.

حال چرا من در برزخ می‌مانم و چه ارتباطی به حرف من دارد؟ بسیاری اوقات ما داخل برزخ می‌مانیم جلو نمی‌رویم و خود ما مسبب آن هستیم؛ چون می‌ترسیم وارد بهشت یا جهنم بشویم. می‌دانیم که راهی ندارد و  باید این راه را برویم. در وادی سیزدهم می‌فرماید که «پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است» تا به حقیقت نرسم یا باور نکنم که معتاد شدم سرآغاز خط دیگری نمی‌شود و تا ابد در برزخ می‌مانم. زمانی می‌توانم بگویم سرآغاز خط دیگری را شروع کنم که حقیقت را بفهمم و آن لحظه افتادن برگ است که من باید حقیقت را بپذیرم. اگر نپذیرم تا آخر عمر که حتی در زندگی‌های بعد هم در برزخ می‌مانم و این فقط مختص من نیست. گاهی من طرف مقابل خود را در برزخ نگه می‌دارم؛ به دلیل اینکه فرزندم است، اعتیاد دارد و نمی‌خواهم در آن جهنم بیفتد با دستانم او را نگه می‌دارم. به عنوان مثال شخصی را دوست می‌دارم و او مرا دوست ندارد هر چه در توانم است انجام می‌دهم تا از پیش من نرود؛ چون نمی‌خواهم او به جهنم برود. این نقطه مثبت هم دارد و من بیشتر از نقطه منفی‌اش گفتم و برای چالشی که ما داریم که چرا من با مسائلم همواره درگیر هستم این مثال‌ها را می‌زنم.

حال زمانی خودم هستم و یک زمانی است که نمی‌گذررم دیگران وارد جهنم بشوند. باید رها کنیم تا جهنم را ببینند. بر فرض همسرم خیانت می‌کند مدام به او زنگ میزنم که کجا هستی. بگذار معنای از دست دادن را متوجه بشود. بسیاری از وقت‌ها ما آنقدر این شرایط کنونی را سفت می‌گیریم و حاضر نیستیم با آن بحران و حقیقت رو‌به‌رو بشیم که عمرمان می‌رود. اگر از این دور باطل خارج شویم آن وقت می‌شود سرآغاز خط دیگر. از زمانی که من متوجه می‌شوم که معتاد هستم یا ادامه می‌دهم تا بمیرم یا به دنبال درمان می‌روم. وقتی که کمک راهنمایی قبول شدم می‌فهمم که می‌توانم. به دنبال خدمت دیگری می‌روم و می‌فهمم که من با هوش هستم و یا اگر در قدم اول ۶ میلیون را بدهم و نترسم و با خود فکر منفی نداشته باشم می‌فهمم که من می‌توانم و هزاران کار دیگر را نه تنها در کنگره بلکه در بیرون انجام می‌دهم؛ چون می‌فهمم که توان آن را دارم و از برزخ بیرون آمدم. امیدوارم آن چیزی که برداشت می‌کنیم به تمامیت باشد.

مرحله ۳۰‌سی‌دی همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر فروغ (لژیون سوم)

مرزبانان کشیک: همسفر مرضیه و مسافر احمد
تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون‌ نهم)
عکاس: همسفر سوده رهجوی راهنما همسفر عذری (لژیون دهم)
ویراستاری: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر سعیده (لژیون دوازدهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر مرضیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صالحی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .