هفتمین جلسه از دور اول لژیون سردار کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی ارگ کرمان، با استادی ایجنت محترم، مسافر محسن، نگهبانی راهنمای ارجمند، مسافر محسن، دبیری دنور محترم، مسافر حامد، و خزانهداری مسافر رضا، با دستور جلسه: «در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره ۶۰ من چه کردهام؟» روز سهشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان محسن هستم، مسافر.
در هیچ جای دنیا، باوری به درمان اعتیاد به شکل واقعی وجود ندارد؛ این نیاز تنها در یک مکان پاسخ داده میشود، و آن کنگره ۶۰ است. تصور کنید باید در دمای منفی ۸ درجه یا مثبت ۴۰ درجه در لژیون شرکت کنید، یا برای درمانتان مسافت ۸۰۰ کیلومتر را به شهر دیگری طی کنید. من اینها را با چشم دیدهام. لژیون سیرجان در سرمای زمستان، در پارک برگزار میشد و دما به منفی ۸ میرسید. در همدان، لژیون آقای هادی پناهی با ۷۰ نفر برگزار میشد. کسانی که این شرایط را تجربه نکردهاند، باورش برایشان دشوار است.
امروز در محیطی خنک، روی صندلی راحت نشستهایم؛ اما فراموش نکنید روزی کسی هزینه درمانش را پرداخت کرد تا من بتوانم در لژیون بعدی بنشینم. واقعیت این است که ما هرگز نمیتوانیم سلامتی که کنگره به ما بازگرداند را به طور کامل جبران کنیم. اگر اینجا هستید، لازمهاش تامین مالی بوده است. اگر این هزینهها فراهم نمیشد، شما هم اینجا نبودید.
از خود بپرسید: اگر قرار بود برای درمان به اصفهان بروید، چند نفر از شما دوام میآوردید؟
دنیا دنیای داد و ستد است. وقتی از مغازهای روغن یا شکر برمیدارم، باید بهایش را بپردازم. اگر بدون پرداخت خارج شوم، اسمش سرقت است. این قانون دنیاست؛ وقتی چیزی بهدست میآوریم، باید چیزی بدهیم.
خداوند میفرماید: «اگر شکرگزار باشید، نعمتتان افزون میشود.» و نیز میفرماید: «از بهترین چیزهایی که داری انفاق کن، من ده برابرش را بازمیگردانم.»
افرادی بودند که بعد از رهایی، بدون بازپرداخت، رفتند دنبال زندگی و کار. اما نتیجه چه شد؟ با وحشت و اضطراب برگشتند. یکی با ۹ میلیارد بدهی بازگشت، یکی دیگر با دو وام اضافی. مثل سبدی که از فروشگاه برداشتهاید و نپرداختهاید؛ هر لحظه ترس بازخواست همراه شماست.
بیایید ساده نگاه کنیم: آیا کسانی که بخشیدند، وضعشان بدتر شد یا بهتر؟ هیچکس از بخشش، چیزی را از دست نمیدهد. آنهایی که دنور یا سردار شدند، یک سال بعد ازشان بپرسید چه تغییری کردهاند. من اولین دنور کرمان را میشناسم، که اکنون بعد از ۷ سال، مغازه شخصی خودش را راهاندازی کرده است.
این اصل را بپذیرید: اگر چیزی دریافت کردید و بهایش را نپرداختید، آن دریافت مشروع نیست. من خودم میگویم: رهاییام را دزدیدم. هر درآمدی که دارم، بخشیاش متعلق به من نیست؛ تنها نوبت خرج آن به من رسیده است. آن را باید در مسیر درست خرج کنم.
در ابتدای سرداری، ماهیانه یک میلیون پرداخت میکردم؛ حالا هفت ماه است که این کار را ادامه دادهام. جالب اینکه در این مدت، ۷ کیلو هم وزن کم کردهام! شاید بیارتباط نباشد.
اگر راه کنگره برای شما باز شده، یعنی گرهای از زندگیتان باز شده است. اجازه بدهید نفر بعدی هم با کمک شما گرهاش باز شود. وقتی مبلغی پرداخت میکنید، در واقع بدهیتان را بازمیگردانید.
کسی هزینه چای، قند و صندلی من را پرداخت کرد تا من درمان شوم. حالا من باید سهم خودم را در سبد حمایت پرداخت کنم تا نفر بعدی به درمان برسد.
از توجه شما به صحبتهایم، صمیمانه سپاسگزارم.

- تعداد بازدید از این مطلب :
209