دوازدهمین جلسه از دوره پنجاه و هفتم از کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶٠، نمايندگي پروين اعتصامي اراک با استادی مسافر ولیاله و نگهباني مسافر سعید و دبیری مسافر امیر با دستورجلسه «در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کردهام؟» سهشنبه، ۳۰ اردیبهشتماه ۱۴۰۴، ساعت ١٧:٠٠ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان ولی هستم مسافر؛
خدا را شکر میکنم که امروز یک توفیق اجباری اتفاق افتاد که من در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. چون قرار نبود که من امروز در جایگاه استادی بنشینم، ولی به من الهام شده بود. زمانی که داشتم به سمت کنگره میآمدم به همسفرم گفتم که حس میکنم امروز استاد جلسه باشم، همسفرم سوال کرد چطور؟ گفتم که به من الهام شده است، در طول مسیر هم دائم اینجا را تصور میکردم، وقتی که وارد کنگره شدم مرزبان محترم به من گفتند که امروز شما استاد جلسه هستید، وقتی که این حرف را شنیدم اشک در چشمانم جمع شد، من هر بار که قرار بود استاد جلسه بنشینم مقاومت میکردم ولی به خودم گفتم یک علتی دارد که امروز از صبح حالم خیلی خوب است و این حس به من القا شده است، پس با خودم قرار گذاشتم که اگر حسم درست بود مقاومت نکنم و در جایگاه استادی بنشینم و آموزش بگیرم.
از راهنماهای خوب خودم آقا محسن، آقا حبیب و احمد آقا راهنمای لژیون جونزم تشکر ویژه میکنم، من همیشه مدیون زحمات این عزیزان هستم و از آنها قدردانی میکنم.
در مورد دستور جلسه؛
چند روز پیش یک ویدیو از سخنان جناب مهندس داخل گروه گذاشتم در مورد همین دستور جلسه، در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کردهام، با اینکه این استاد بزرگ کنگره را تاسیس کردهاند و کمکهای زیادی به کنگره کردهاند وقتی صحبت از کمک به کنگره شد اشک ریختند و گفتند من کمکی به کنگره نکردهام. با این تفاسیر من شرمنده میشوم اگر بخواهم در مورد کمک به کنگره صحبت کنم ولی چون جناب مهندس امر کردهاند اشاره کوچکی میکنم.
من شناختی از کنگره نداشتم ولی بعد از گذشت چند ماه از سفرم متوجه شدم که اینجا جای دیگری هست، شاید تا قبل از ورودم به کنگره اگر میدیدم کسی میخواهد به اینجا کمک کند میگفتم شما دیوانه هستید من هیچ وقت چنین کاری را انجام نمیدهم، ولی وقتی چند ماهی از سفرم در کنگره گذشت دیدم که در حال ساخت شعبه جدید هستند، به آقای فلاح گفتم که برای ساخت شعبه جدید میخواهم مصالح بیاورم، ایشان در پاسخ گفتند که فعلاً نمیتوانید و باید با راهنمای خودت صحبت کنید، وقتی که با آقا محسن صحبت کردم ایشان هم نپذیرفتند و گفتند که تو سفر اولی هستی و نمیتوانی کمک بکنی، طی مدت یک ماه آنقدر اصرار کردم تا بالاخره دیدند که من خواسته دارم، قبول کردند تا به مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان مصالح کمک کنم.
یک شب خواب دیدم که آقای مهندس در شعبه قبلی پشت یک میز جلوی نشریات نشستهاند و یک پرونده به دست من دادند، از ایشان پرسیدم که این چیست؟ گفتند که برو بالا و هر چیزی که کمک کردی اعلام کن، وقتی از خواب بیدار شدم به این فکر کردم که این خواب چه پیامی میتواند برای من داشته باشد، متوجه شدم که نزدیک گلریزان هستیم باز هم مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان مصالح کمک کردم، گلریزان امسال هم مبلغی را اعلام کردم ولی از نظر مالی و کاری دچار مشکلات شدم، وقتی در موردش با راهنمای خودم صحبت کردم به من گفتند: که کار نیروهای منفی هست و میخواهند ببینند که چقدر خواسته دارید و آیا در راهت ثابت قدم هستید، انشاالله که بتوانم به تعهدات خودم عمل کنم، که یک تعهد پهلوانی برای همسفرم بوده و یک مبلغی هم دنوری که مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان آن را پرداخت کردم.

در مورد لژیون سردار هم اگر بخواهم صحبت کنم، تمام کارهای علمی، تحقیقاتی، دانشگاه، تاسیس و راهاندازی شعب، در لژیون سردار انجام میشود.
زمانی من دچار بیماری اعتیاد بودم، الان باید با خودم حساب کنم که چقدر باید هزینه میکردم تا به درمان برسم و حالا که در این مکان به درمان رسیدم چقدر باید هزینه کنم، وقتی که من امروز با حال خوش اینجا نشستهام باید بدانم که این حاصل زحمت و تلاش دوستانی هست که از کار، زندگی، وقت و پولشان گذشتهاند تا من بتوانم راحت و بدون هیچ هزینهای و به بهترین شکل ممکن بیماریی را که روزی فکر میکردم لاعلاج است را درمان کنم، و حالا که به درمان رسیدهام، آیا باید اینجا را رها کنم و بروم؟ یا باید بمانم و خدمت کنم تا افراد دیگری هم به درمان برسند، این بستگی دارد به وجدان و انصاف خودم! خوش به سعادت افرادی که در کنگره ۶۰ خدمت میکنند مخصوصاً خدمت مالی، این لطفی است که شامل حال ما میشود. من با دست خالی به دنیا آمدهام و با دست خالی از دنیا میروم، فقط نام نیک است که برای من میماند، مثل: نام نیک پهلوانی، سرداری، دنوری و نشان در بینشانی من فقط این صفات را میتوانم با خودم از این دنیا ببرم، مثلاً من اگر ۱۰ طبقه آپارتمان دارم، فقط سند بنام من است و دیگران دارند از آن استفاده میکنند، اموالی که من دارم فقط آن چیزی هست که میتوانم ببخشم یا استفاده کنم و بقیه برای من نیست و من امانتدار هستم، من این اموال را نگه میدارم برای دیگران یا و۱رث.
ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
تایپ سخنان استاد: مسافر معین
تنظیم و ارسال: مسافر محسن
«مسافران نمایندگی پروین اعتصامی اراک»
- تعداد بازدید از این مطلب :
246