دهمین جلسه از دوره پنجم سری کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی صبا به استادی، راهنما همسفر افسانه، نگهبانی همسفر سیاره و دبیری همسفر الناز با دستور جلسه《در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کردهام》روز سهشنبه ۳۰ اردیبهشت ماه، سال ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
ابتدا از ایجنت محترم، نگهبان و مرزبانان گرامی تشکر میکنم که این فرصت خدمت را در اختیار من قرار دادند. شاید در جلسات آینده فرصت نشود از خانم پروانه، ایجنت محترم، قدردانی کنم؛ زیرا دوران خدمت ایشان رو به پایان است. به همین دلیل خواستم همینجا از زحمات بیدریغ ایشان بهطور ویژه تشکر کنم.
دستور جلسه این هفته یکی از جدیترین و مهمترین دستور جلسات کنگره۶۰ است. در بیرون از کنگره وقتی کسی حرفی میزند، معمولاً میگویند به خودت نگیر؛ اما در کنگره برعکس است؛ میگویند به خودت بگیر. برای مثال، در عنوان وادیها میخوانیم وادی اول و تأثیر آن بر روی من؛ اکثرا در آخر دستور جلسات کلمه «من» وجود دارد.
در مورد قدردانی، در کنگره از خود میپرسیم چگونه قدردانی میکنم؟ در مورد پایههای علمی و مالی کنگره هم سؤال این است من چگونه در این زمینه عمل میکنم؟
این "من" بسیار مهم است؛ زیرا بدون حضور و تأثیر فردی، هیچ ساختاری، نه از نظر علمی و نه از نظر مالی پایدار نمیماند. در مورد جنبه علمی این دستور جلسه، به ذهنم رسید که این جلسه مثل یک ایستگاه است؛ ایستگاهی که من را متوقف میکند تا با حسهای درونی بنشینم و ببینم چه چیزهایی دریافت کردهام و در مقابل آن، چه کاری کردهام.
اولین چیزی که از کنگره گرفتم جانم بود.
من دوباره زنده شدم، فرزندم که مصرفکننده بود، مسافرم، همسرم، و در کل خانواده ما که گرفتار مصرف مواد بودند، از طریق کنگره احیا شدند و به زندگی برگشتند.
سؤال اینجا است، که ما چگونه میتوانیم این زنده شدن خود و فرزندانمان را جبران کنیم؟
راهنمایم به من صبوری را آموزش داد، من را هل داد تا آموزشها را یاد گرفتم.
ما همه با زخمهایی وارد کنگره شدیم که نمیتوانستیم در جایی بازگو کنیم، چگونه میتوانیم اینها را جبران کنیم. خود من از آن دسته مادرانی بودم که همیشه یک ماله در دست داشتم تا خرابکاریهای فرزندم را بپوشانم. میپرسیدند چرا دیر آمده؟ میگفتم جایی بودیم، یا چرا چرت میزند؟ جواب میدادم قرص خورده و بیحال است.
دائما در حال توجیه کردن بودم، به خیال خودم برای حفظ آبرو بود و با مشکلات مالی، چکهای برگشتی و دردهای بیپایان مواجه بودیم. ما زندگی نمیکردیم، فقط تحمل میکردیم.
زندگی ما به دو بخش تقسیم شد: قبل از کنگره و بعد از کنگره. قبل از کنگره فقط تحمل میکردیم؛ اما اینجا صبر را آموختیم. یاد گرفتیم چگونه صبر کنیم بدون اینکه بیصبری داشته باشیم و یاد گرفتیم گذشت کنیم.
قبلاً اگر پولی جایی خرج میکردیم، به انتظار بازگشت بودم؛ اما اینجا، در لژیون سردار و سبد پول، همه چیز از دل است؛ حتی جابهجا کردن یک صندلی هم به ما حس خوبی میدهد، کجا میتوانستیم چنین حال خوبی را تجربه کنیم؟ وقتی خودم را با گذشتهام مقایسه میکنم، میبینم که مدیون کنگرهام و هرچقدر هم تلاش کنم، این لطف کنگره قابل جبران نیست.
وقتی عزیزی را از دست میدهیم، مثلاً من که پدرم را از دست دادم، اگر روزی اتفاقی بیفتد و او دوباره زنده شود، چه حسی خواهم داشت؟ این همان کاری است که کنگره با مصرفکنندگان میکند آنها را به زندگی برمیگرداند.
من راههای بسیاری را رفته بودم؛ از NGOها، کمپها، مراکز ترک اعتیاد و URD؛ اما هیچ نتیجهای نگرفته بودم. تنها اینجا بود که مسافرم زنده شد، ما به زندگی برگشتیم. اینجا عشق و آگاهی پیدا کردیم، یاد گرفتیم اگر چیزی ما را اذیت میکند، دنبال تلافی نباشیم. اکنون که کنگره همه اینها را به من داده، من در مقابل چه باید بکنم؟
باید به عنوان یک رهجو به موقع در جلسات حاضر شوم، سیدیها را بنویسم، فرمانبردار باشم و ارتباطم را با راهنما حفظ کنم.
در سفر دوم باید مشارکت کنم، خدمت بگیرم، پلهپله حضور داشته باشم و هر کاری از دستم برمیآید انجام دهم. در لژیون سردار حضور داشته باشم، از سبد پول حمایت کنم، که اینها حداقل کارهایی است که میتوانم انجام دهم.
آقای مهندس همیشه میگویند که من کاری برای کنگره نکردهام، با اینکه تمام این ساختار با زحمات ایشان شکل گرفته است؛ وقتی ایشان خود را مدیون میدانند، ما که دیگر هیچ کاری نمیتوانیم کنیم.
به عنوان یک راهنما، از یک رهجو سفر اولی توقع دارم سیدی بنویسد و از سفر دومی میخواهم خدمت بگیرد. خودم هم به عنوان راهنما باید آموزش ببینم، بهروز باشم، کنار رهجو باشم و تا حد توانم به حال خوب او کمک کنم.
سقفی که بالای سرمان است و آرامشی که امروز داریم، همه مدیون کسانی است که پیش از ما این مسیر را آماده کردهاند و ما؛ نیز وظیفه داریم این ساختار را برای آیندگان حفظ کنیم؛ شاید فردا فرزند من یا نوهام، به این آموزشها نیاز داشته باشد.
.jpg)
تایپ: همسفر مهدیه رهجو راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر سیما رهجو راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
ویراستار و ارسال: همسفر مینا رهجو راهنما همسفر افسانه (دبیر سایت)
همسفران نمایندگی صبا
- تعداد بازدید از این مطلب :
186