جلسه دهم از دوره شصتوسوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ابنسینا به استادی همسفر لیلا، نگهبانی همسفر معصومه و دبیری همسفر عشرت با دستور جلسه « در استحکام پایههای مالی کنگره، من چه کردهام؟ » روز سهشنبه ۳۰ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا شاکر خداوند هستم که دوباره در این جایگاه قرار گرفتم، وقتی راهنمایم گفتند که این دستورجلسه را در جایگاه استاد بنشینی و بعد از آن با گوش دادن صحبتهای روز چهارشنبه آقای مهندس، احساس میکردم، چیزی برای گفتن ندارم؛ اگر هم حرفی بزنم شاید دلنوشتهای است که آن را بیان میکنم، وقتی بنیان کنگره۶۰، شخصی که این بستر را برای من لیلا، تمام همسفران ومسافرانی که خواستار حال خوش هستند، فراهم کردند تا حال خوب را با فرزندان و عزیزانشان در زندگی خویش تجربه کنند؛ ولی به هر در میزدند آن در بسته بود، اما بالاخره توانستند وارد این مکان شوند، با احترام، ادب و حال خوش این مسیر را شروع کنند و به رهایی برسند.
زمانی که آقای مهندس با بغض میگویند که مدیون کنگره۶۰ هستم، من لیلا که یک قطره از اقیانوس هستم چه چیزی برای گفتن دارم. یاد روزهای قبل از کنگره افتادم، روزهایی که شاید هزاران بار میگفتم؛ کاش میتوانستم کل زندگی خود را بدهم ولی یک بار بتوانم با مسافرم با آرامش صحبت کنیم، با آرامش بگوییم و بخندیم و مسیری، مهمانی یا مجلسی را برویم و برگردیم. ما در هستی قبل از هر جایگاهی که داریم، انسان هستیم، انسان بودن یعنی سپاسگزار بودن از هستی، وقتی من به کنگره میآیم ولی از خدا سپاسگزار نیستم که به من اذن ورود به این مکان را داده و من به صورت رایگان از آموزشها استفاده میکنم، پس من هنوز مدیون هستی و کنگره هستم، وقتی قرار است چیزی دریافت کنیم باید بابت آن بهایی پرداخت کنیم، وقتی قدر رهایی و حال خوب را ندانیم قطعاً بهای آن را نخواهیم فهمید.
قبل از کنگره فکر میکردم با صورت خیلی زیبا و لباس گران میتوانم سیرت و درون خود را پنهان کنم. تمام این سالها را در ناامیدی و ترس و خشم و کینه گذراندم، و هر بار حالم خرابتر از قبل شد؛ پس من هنوز متوجه نشده بودم که کجا هستم و برای چه آمدهام. روز اول که به کنگره آمدم را به خوبی یادم است، چون آن روز بزرگترین درس را آموختم؛ وقتی به منزل رفتم، به مسافرم گفتم تمام این مدت حال من را بد میکردی، امروز بدتر شد چون فکر میکردم همه با منیت اینجا قرار گرفتهاند، در صورتیکه اینگونه نبود و حسهای درونی خود من بود که خود را نشان میداد. در سیدیهای استاد امین این مطلب را چندین بار شنیدهایم، که هر حسی که از بقیه دریافت میکنیم، آن حس درون خود ما هم هست و حتما در وجود من گرههای زیادی بوده که آن را در دوست، آشنا و هر کسی میدیدم.
در استحکام پایههای علمی و مالی کنگره۶۰ من کاری نتوانستهام انجام دهم. از روزی که آمدهام، توانستم سرداری، دنوری را تجربه کنم و خدا را شکر به من اجازه تجربه پهلوانی هم داده شد؛ ولی همه این تجربهها فقط برای ساختن خودِ لیلا بوده است نه کنگره، کنگره راه خود را میرود و آدمهای درست خود را دارد، آدمهایی که خیلی راحت میبخشند و هیچ چشمداشتی ندارند، آنها هستی خود را درک کردند و در کائنات راه خود را پیدا کردهاند و مسیر خود را میدانند، اگر من فقط میآیم و میروم و یک صندلی را اشغال کردهام؛ فقط به خودم ضربه میزنم، اگر با کولهباری خالی از در وارد شدهام و با کولهباری خالی رفتهام، مطالعه نداشته باشم، سیدی ننویسم و هیچ عملی انجام ندهم؛ این، کولهباری خالی است وقتی هم اینجا هستم و میخواهم درددل کنم و مدام به راهنما غر بزنم که فلانی این کار را کرد، چرا مسافرم درست سفر نکرد، فقط به خودم ضربه زدهام و این من هستم که درجا میزنم و هیچ چیزی از آموزشها دریافت نکردهام.
ولی وقتی میآیم و از آموزشها استفاده میکنم، تمام تلاش خود را برای رهجوی فرمانبردار بودن میکنم، از آموشها استفاده کنم که انشاالله زمانی که راهنما شدم، راهنمایی آگاه باشم، و در زندگی شخصی خود یک مادر آگاه باشم و یک همسفر آگاه خیلی بهتر میتواند به مسافرش کمک کند. دستان راهنمای خود، همسفر نورا را میبوسم که به لیلای مغرور تلنگری زدند، که غرورش را بشکند و حواسش به خودش باشد و از تلاطم های زندگی خودش را بیرون بکشد تا بتواند حداقل یک فرد درست برای خانواده خودش باشد. خواستم دستورجلسه را کاملاً دلی برایتان بازگو کنم؛ اگر قرار است بخششی انجام دهیم آن بخشش برای خودمان است نه برای آقای مهندس است و نه برای دیده شدن؛ اگر قرار است من یک خدمت مالی انجام دهم، آن خدمت مالی قرار است دریافتهایی به من بدهد که من در زندگی خود کاربردی کنم.
در پایان تشکر میکنم از راهنمای خود، ایجنت و مرزبانهای شعبه ابنسینا.
در ادامه رهایی ۴۰ سیدی و ۳۰ سیدی همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر بهجت


مرزبانان کشیک: همسفر پریسا، مسافر مصطفی
تایپیست: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون ششم)
عکاس: همسفر ملیکا رهجوی راهنما همسفر مهناز (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
125