یازدهمین جلسه از دوره شصتوسوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی شادآباد با استادی همسفر رقیه، نگهبانی همسفر صغری و دبیری همسفر اقدس با دستور جلسه «در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره۶۰ من چه کردهام؟» روز سهشنبه ۳۰ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که امروز روزی من شد که در این جایگاه قرار بگیرم و به شما خدمت کنم. از راهنمای خودم همسفر فاطمه خیلی ممنونم که به من اعتماد کردند و از ایجنت، مرزبانان، نگهبان و دبیر نیز خیلی ممنونم. دستور جلسه امروز (در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره۶۰ من چه کردهام؟) است. طبق فرمایش آقای مهندس: کنگره برای تکتک ما است و ما در کنگره مسئول هستیم؛ یعنی همه ما باید در پیشبرد اهداف کنگره نقش داشته باشیم.
عدهای به ما کمک کردند تا ما به درمان برسیم و امروز روی این صندلیها بنشینیم و الان نوبت ما است که این وظیفه را انجام دهیم و این مسئولیت را به دوش بکشیم و از نظر مالی و خدمتی، به کنگره یاری برسانیم تا این مسیر را طی کنیم. از لحاظ مالی کمترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که سبدها را حمایت کنیم و از لحاظ خدمتی نیز از چیدن صندلیها گرفته تا جایگاههای بالاتر، باید تلاش کنیم تا به جایگاههای بالاتر برسیم.
در مورد خودم اگر بخواهم بگویم، کنگره کمترین کاری که برای من انجام داده، درمان مسافرم بود؛ یعنی درمان یک قطره از آن اقیانوسی بود که به من داد و تمام گرههای زندگی من را ذرهذره شروع به باز کردن کرد. روزی مسافرم پیش یک پزشک سنتی رفته بود تا از او برای درمانش وقت بگیرد و فکر میکرد که او میتواند مسافرم را درمان کند ولی پزشک به او گفته بود که در تخصص من نیست و من درمان اعتیاد انجام نمیدهم، بلکه بیماریهای دیگر را درمان میکنم؛ مسافرم شروع به داد و بیداد کرد که چرا این کار را انجام نمیدهید؟
یک نفر در آنجا حجامت میکرد که ناگهان صدای مسافرم را شنید و گفت که چرا سروصدا میکنی؟ مسافرم به او گفت که من اعتیاد دارم و پزشک شما من را درمان نمیکند و او گفت من یک جایی را به تو معرفی میکنم که اگر به آن جا بروی، دیگر سمت موادمخدر نمیروی و او آدرس کنگره را به ما داد و ما آمدیم و درمان شدیم. از لحظهای که وارد اینجا شدم، با اینکه با کنگره هیچ آشنایی نداشتم و حتی اسمش را نیز نشنیده بودم، ته دلم یک امیدی داشتم و میدانستم که اینجا آخرین مقصد ما است.
صبح که از خواب بیدار میشوم، خدا را شکر میکنم که آن کابوسها، ترسها و تنشها تمام شده است زیرا مصرف مسافرم شیشه بود و احساس میکنم که هنوز خواب میبینم و خدا را بابت این شکر میکنم. گاهی به خودم میگویم که من میتوانستم پیش کدام مشاور و روانپزشکی بروم که طبق صحبت استاد امین بتواند من و مسافرم را همفاز و زبانمان را مشترک کند؟ هیچ مشاور و روانپزشکی این قدرت را ندارد چون من خیلی مکانها را امتحان کرده بودم که آنها ته دل انسان را خالی و شروع به سرزنش میکردند که مقصر تو هستی! تو اشتباه کردی!
به همین دلیل بیشتر خودم را مقصر میدانستم و در هیچ زمانی در مورد خدمت به کنگره از نظر مالی و خدمتی، تردیدی در دلم نبود؛ حتی زمانیکه میخواستم برای دوره دوم عضو لژیون سردار شوم، چالشهای مالی برای ما به وجود آمد ولی با این حال گفتم که باید حتما دینم را ادا کنم؛ البته در این راه سدهای زیادی جلوی پای من قرار گرفت و میدانستم که این سدها کار نیروهای منفی است که میخواهند ما این کار را انجام ندهیم ولی من توانستم از این سدها عبور کنم و اینها برای من آموزش و پیام داشت.
از آن به بعد با خودم عهد بستم تا روزی که بتوانم و در توانم است، بمانم و خدمت کنم. بهنظر من اگر بتوانم ده قدم برای کنگره بردارم ولی بگویم همین یک یا دو قدم کافی است و آن هشت قدم بعدی را برنداشتم، به خودم و به کسانی که در آینده میخواهند وارد کنگره شوند، بدی کردم. کنگره برای ابعاد بعدی ما نیز نقش دارد. وقتی من از ضدارزشها دوری کنم و به سمت ارزشها بیایم، باعث میشود در ابعاد بعدی نیز در آرامش باشم و چالشی نداشته باشم. آقای خدامی فرمودند: آخرین نقطه جهانبینی، سپاسگزاری و شکرگزاری است. در آخر از خدای بزرگ برای آقای مهندس طول عمر، سلامتی، شادی، برکت و عاقبتبخیری را خواستارم.
رهایی ۳۰ سیدی همسفران


مرزبانان کشیک: همسفر لیلا و مسافر توحید
تایپ: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
لژیون خدمتگزار: لژیون پنجم
عکاس: همسفر دیبا رهجوی راهنما همسفر فریده (لژیون پانزدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر فریده (لژیون پانزدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
318