English Version
This Site Is Available In English

خود را کشف کردن

خود را کشف کردن

گاهی برای نوشتن دل‌نوشته دست و دلم و فکرم، هر کدام جداگانه از هم‌دیگر پیشی می‌گیرند تا در وصف حال خوبشان سخن بگویند؛ امّا این‌بار هرسه را با هم رفیق نمودم که با هم و یک‌صدا وصف‌ حالشان را بگویند. در لابه‌لای کتاب زندگی صفحاتی پیدا می‌شود که گاهی بسیار شکننده و گاهی بسیار خوشایند هستند و بقیه صفحات تقریباً در حالت آرام‌تری هستند؛ امّا هیچ‌گاه به فلسفه و درک این موضوع نمی‌رسیدم که چرا این‌گونه است؟ در شکست‌ها خشم خدا را و در خوشی‌ها شانس را احساس می‌کردم؛ امّا نمی‌دانستم در ورای همه این رنگ‌ها دست قدرتمندی در رنگ‌آمیزی ایّامم نقش دارد و آن‌ لطف بی‌حد و مرز پروردگارم است.

خدای مهربانم از این‌که زمان‌هایی را با تو درافتادم، طلب بخشش می‌نمایم. خودت می‌دانی؛ حتّی در آن زمان‌ها هم، فقط دلم به لطف تو گرم بود. در حل مشکلاتم برایم سخت می‌گرفتی تا من کار آزموده شوم و من آن را طور دیگری تفسیر می‌کردم. من را ببخش که در جایگاه بنده، جایگاه معبودم را نشناخته‌ بودم. تو می‌خواستی من مستقل شوم و من فکر می‌کردم دیگر به خواسته‌هایم توجه ‌نمی‌کنی و در آن زمان بود که تو را کمتر می‌دیدم و برای همین بی‌تاب می‌شدم و فکر می‌کردم که با من قهر کردی.

خیلی دنبال دلیل بودم تا اشتباه کارم را پیدا کنم؛ امّا هیچ‌گاه نتوانستم؛ چون همیشه سعی می‌کردم، بهترین بنده برایت باشم، برای همین احساس می‌کردم که دارم توبیخ می‌شوم. در این زندگی پُر فراز و نشیبم همیشه یک موضوع را به خوبی حس می‌کردم که امید زیبایی در درونم وجود دارد و هیچ‌گاه آن‌ را انکار نکردم و آن امید، این بود که در آخر روزی این بی‌تابی‌ها تمام می‌شود و دلم آرام می‌گیرد.

خدای مهربانم، چقدر خوبی که بندهِ خوب خودت، آقای مهندس دژاکام را در مسیر زندگی‌ام قرار دادی تا استاد و راهنمایم در آموزش جهان‌بینی باشند تا به بهترین حالت مرا آموزش دهند. از این مکتب بسیار آموختم و در زندگی‌ام به‌کار بستم. همیشه در عمق وجودم دلم قرص بود که خداوند لطفش را شامل حالِ دل غم‌دیده‌ام می‌کند و چه زیبا این اتفاق رقم خورد و من فکر نمی‌کردم در بدترین شرایط و روزگار سختی که داشتم؛ همان شرایط سخت، دلیل آرامش من شود.

در این سیستم آموختم که زندگی پُر از فراز و فرود است و قرار است مثل بندبازان، تعادل را بیاموزم تا در تمام پرتگاه‌ها تمرکزم فقط به یک نقطه باشد و آن هم رسیدن به مقصد نهایی و آرامش است و قرار است که خودم را کشف نمایم. آموختم زندگیِ یکنواخت کشنده است؛ حتّی اگر تمامش خوشی باشد. آموختم که ناملایمات و خوشی‌ها، هر دو باهم مصالحِ بنای زندگی‌‌ام هستند و این ناملایمات‌ها هستند که تعادل را به من می‌آموزند و اتفاقاً نقش بسیار محکم و سازنده‌ای را ایفا می‌نمایند.

از استاد امین عزیز کمال تشکر و قدردانی را دارم که با شکافتن هسته درون، خوبی و بدی درونم را برایم شکافتند تا بیاموزم و شیطان و فرشته درونم و‌ ضد‌ارزشی‌ها و ارزش‌ها را بشناسم. کجا می‌توانستم درس انسانیت را به‌ این زیبایی بیاموزم؟ از خانم آنی بزرگ کمال تشکر را دارم که در ابتدا همسر بودن و سپس مادر و همراه و همسفر بودن را از ایشان آموختم. کافی است فقط نگاهِ خانم آنی را به خانواده‌شان تماشا کنم. از آن نگاه پُر از عشق و محبت، ایستادگی و مقاومت، همراه با تلاش و کوشش را درک می‌کنم.

همه عزیزانی که در کنگره۶۰ هستند؛ در هیاهوی روزگار افراد خاص‌تری هستند که به یک مسیر هدایت شدند و در حال تلاش برای کسب دانش و آگاهی خود هستند تا آنها هم مثل من پاسخ تمام معمّاها و سوالاتشان را بیابند. از همه راهنمایان عزیزم کمال تشکر و قدردانی را دارم که هر کدام برایم به نوعی آموزش بودند و تا همیشه از این آموزش‌ها سود می‌برم. در آخر باز هم از خدای خوبم تشکر می‌کنم که هیچ‌گاه من را از یاد نبرده‌ است و همیشه حامی و پشتیبان من بوده و هست.

رابط خبری: همسفر نازنین مرزبان خبری
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)
نویسنده: راهنما همسفر ام‌البنین عضو لژیون سردار
ویرایش: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم) عضو لژیون سردار
ارسال مطلب: همسفر نیلوفر
همسفران نمایندگی سمنان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .