English Version
This Site Is Available In English

دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ ما بکاریم تا دیگران بخورند!

دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ ما بکاریم تا دیگران بخورند!

سومین جلسه از دوره سوم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی سنایی نیشابور در روزهای سه شنبه با استادی: مسافر محمد، نگهبانی: مسافر مهدی و دبیری: مسافر مجتبی، با دستور جلسه «در استحکام پایه هایی مالی و علمی کنگره، من چه کرده ام؟» مورخ ۱۴۰۴/۰۲/30 رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.


خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، محمد هستم، یک مسافر. ابتدا خداوند را شاکرم که توانستم در این جایگاه قرار بگیرم. همچنین بسیار ممنون و سپاسگزارم از استادم، آقای زرگرانی، که به من اجازه داد در این جایگاه بنشینم و از شما دوستان عزیز آموزش بگیرم.
در رابطه با دستور جلسه‌ی «در استحکام پایه‌های مالی و علمی کنگره، من چه کرده‌ام»، باید بگویم که روزی مثل همین روزها در شعبه‌ی عطار، به من کمک شد تا به درمان برسم. حالا این وظیفه‌ی من است که کمک کنم تا چند نفر دیگر هم به درمان برسند. دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ اکنون ما باید بکاریم تا دیگران بخورند. اما متأسفانه بیشتر مردم این‌گونه می‌گویند: «دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما هم می‌خوریم تا دیگران بخورند!»
زمانی که به شعبه‌ی عطار رفتم، واقعاً به من کمک‌های بسیاری شد؛ مخصوصاً آقای زرگرانی که خیلی به من کمک کرد. وقتی سبد کمک‌های مالی را می‌چرخاندند، نیروهای منفی در ذهنم می‌گفتند: «این پول‌ها را می‌خورند و...». اما از زمانی که شعبه‌ی جدید استارت خورد، دیدم حتی هزار تومان کمک کردن، اگر از ته دل باشد، چقدر ارزشمند است.
من هر وقت در کنگره کمک مالی کرده‌ام، تا سه، چهار روز حال روحی‌ام بسیار خوب بوده. هر زمان که از ته دل کمک کرده‌ام، واقعاً تأثیر آن را در زندگی‌ام دیده‌ام. خانواده‌هایی را می‌دیدم که پشت درِ شعبه‌ی عطار گریه می‌کردند تا پذیرش شوند. به خدا قسم، هرچه کمک کرده‌ام، کنگره چند برابرش را به من بازگردانده است.
چه در آشپزی و چه در سایر خدمات، هر کاری کرده‌ام، واقعاً در برابر آنچه دریافت کرده‌ام، کم بوده است. ان‌شاءالله بتوانم بیشتر خدمت کنم، اگر لایق باشم. دوست دارم پهلوان شوم، چون واقعاً هرچه در کنگره داده‌ام، ده برابرش را دریافت کرده‌ام.
با حالی بسیار خراب وارد کنگره شدم. اصلاً نمی‌فهمیدم شب کی می‌شود، روز کی می‌رسد. اما حالا، از ساعت شش صبح تا دوازده شب در مغازه‌ام هستم، آن هم با آرامش و بدون استرس.
روزی می‌خواستم برای آشپزی به کربلا بروم، یک ماه دنبال قرص بودم! ده بار در فرودگاه من را گرفتند. اما حالا خیلی راحت و آسوده‌ام. واقعاً حالِ خوبی دارم.   ممنون از همه شما


عکس مسافر مرتضی
تایپ مسافر علی
ویراستاری مسافر حمزه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .