انسانها اگر در صراط مستقیم باشند اثرات جاودانهای از خود بهجای میگذارند؛ ولی بعضی از انسانها اثراتشان مانند سنگ و کلوخ است و میتوان آنها را در توبره گذاشت. اگر انسان به اندازه یک نخود، دروغ و یا حقیقتی را در زیر کوههای عظیم مدفون کرده باشد، یک روز آن دروغ و یا حقیقت خود را نشان خواهد داد؛ چون حقیقت در اعمال و ادامه نقاب از رخ برمیگیرد. در مورد حضرت علی صحبت کردن کار بسیار سختی است که من نه جرأتش را دارم و نه توانش را ایشان صاحب کتاب نهجالبلاغه هستند و بعد از کلامالله، ما کتابی به این عظمت و خوبی نداریم. سی سال از رسول خدا کوچکتر بودند، در شش سالگی در اثر مشکلات اقتصادی و قحطی رسول خدا ایشان را پذیرفت و در دامن رسول خدا پرورش پیدا کرد. او اولین کسی بود که در زمان خردسالی مسلمان شد و با رسول خدا نماز خواند.
انسانهای خیلی نادری داریم که در تمام سطوح و رشتهها بتوانند به نقطه بالا برسند؛ اما ایشان بنیان عدالت بودند، در نبرد رقیب نداشتند، در حکمت، عبادت و در تمام زمینهها ایشان بهترین بودند. حالا ما باید چه کاری انجام بدهیم؟ اگر واقعاً ایشان را دوست داریم و از پیروانش هستیم باید مثل ایشان عمل کنیم و دستوراتش را اجرا کنیم؛ چون دستورات ایشان همان فرامین الهی است و تفاوتی ندارد. ایشان مخالف دروغگویی، کمفروشی، پیمانشکنی، خیانت و غیبت هستند، پس اگر میخواهیم پیرو واقعی باشیم باید به دستورات ایشان عمل کنیم یعنی «عَمَلُ الْصّالِحات» و فقط به حرف و کلام نیست. به عقیده من برای باورها هیچ ارزشی قائل نیست تا زمانیکه وارد مرحله عمل شود. اگر فردی معتقد باشد دروغ گفتن بد است؛ ولی دروغ بگوید چه ارزشی دارد، بنابراین اگر میخواهیم از ایشان الگوبرداری کنیم باید حداقل خط و خطوط ایشان را در مسائل متعدد اجرا کنیم. مسئله دوم اینکه امروز روز پدر است، ما روز زن، مادر و راهنما را داریم و این روزها برای یادآوری است تا اینکه ما توجه خود را به یک موضوع خاص جلب کنیم. روز پدر یعنی به پدران خودمان توجه کنیم، به دیدار آنها برویم و از آنها قدردانی کنیم و تبریک بگوییم. ما تا یک مدت زمانی بههم ریخته و مصرفکننده بودیم چون تحت تأثیر مواد و افیون بودیم و اصلاً متوجه روز پدر و مادر نبودیم؛ ولی امروز که درمان شدیم باید این روز را محترم بشماریم و به آن عمل کنیم. امیدوارم از این مراسم و از این مسائل نتیجه و درس بگیریم و در تمام سطوح باید حتماً احترام بگذاریم و عمل کنیم. ما نمیتوانیم یک شاخه گل برای خداوند ببریم؛ ولی میتوانیم از معلم خود تشکر کنیم؛ زیرا شکرگزاری و سپاسگزاری از مخلوق همان سپاسگزاری از خالق است و هیچ تفاوتی ندارد.
عنوان بحث امروز «عاقلانه نه حسابگرانه» است؛ یعنی ما در زندگی باید تمام کارهای خود را بر مبنای عقل انجام دهیم نه بر مبنای چرتکه و حساب و کتاب. بعضی اوقات عقل را با حسابگرانه اشتباه نگیرید کسانی که میگویند این کار ما عقلانی است، این کارشان عقلی نیست؛ چون عقل هرگز اشتباه نمیکند؛ مثلاً یکی از دوستان شما واقعاً یک مشکلی دارد و از شما پنجاه هزار تومان پول میخواهد و شما میتوانید با دادن این مبلغ مشکل او را حل کنید و این کار عاقلانه است؛ ولی شما میگویید نه عاقلانه این است که پول ندهم، به من ربطی ندارد. این مطلب گفتوگو با استاد سردار و مربوط به تاریخ ۱۳۷۵/۰۹/۱۶ است؛ تلاش میکنیم تا آنچه لازم است بدانیم و به عالمهای دیگر و آگاهیهایی که در عالم خویش نمیدانستیم دست بیابیم. انسانهایی که به یک مرحله لازم میرسند به دنبال آگاهی و کسب علم هستند، منظورم این نیست که مدام به دنبال علم، دانش و آگاهی باشند و در زندگی شخصی خود دچار فقر، بدبختی و بیچارگی باشند. نه! باید حداقل امکانات پایههای مالی را محکم کنند. انسانهای فرزانه به دنبال دانستن میروند؛ چون زیباترین عمل، کاوش در جهان علم است. انسانهای خردمند میدانند که با تلاش میتوانند به آنچه لازم است دست یابند، پس باید بدانیم و همیشه به دنبال کسب دانش در مورد عالم و جهانهای دیگر باشیم.
در مورد جسم که قبلاً هم اشاراتی نمودیم، ما برای ترسیم نقاشی روی یک صفحه باید از مرغوبترین رنگ، وسایل و نقاش خوب و ماهر استفاده کنیم و اما ما در مورد انسان و کالبد آن، نقاش ماهر نیستیم؛ زیرا خداوند آن را طراحی نموده و به همین جهت انسان را در جایگاه باارزش و والایی قرار داده است؛ ولی ظاهر این طرح که موضوعاتی باید در آن قرار بگیرد که به وسیله خود ما مهیا میگردد یا به عبارتی این آراسته بودن و نگهداری نمودن به ما محول گردیده است. با انجام تحقیقات به این نتیجه میرسیم که از بین تمام مخلوقین اعم از گیاهان، نباتات و حیوانات حتی میمون که از نظر ظاهری بسیار شبیه انسان است؛ اما تفاوتهای فراوانی با انسان دارد در واقع حیوانات تفکر ندارند؛ اما انسان از قدرت عقل بالایی برخوردار است و به انسان اختیار کامل داده شده. همچنین انسان علم بالایی نیز دارد، انسان دارای سه مؤلفه جسم یا خود انسان و روح و جن است و در داخل کالبد قرار دارد و بر اساس اختیار انسان به طرف منفی یا مثبت حرکت میکند. ما انسانها باید این را بپذیریم که جسم ما شهر وجودی ما میباشد؛ «لاٰاُقسِمُ بِهٰذَا الْبَلَد» یعنی این ما هستیم که با اختیار میتوانیم شهر وجودی خود را سالم و خوب نگه داریم یا میتوانیم آن را نابود کنیم. ما میتوانیم به شهر وجودی خودمان کراک، هرویین، بنگ، حشیش، چرس، قرص و الکل وارد کنیم و آن را نابود کنیم که اگر پنج دقیقه به آن مواد نرسد دچار عرق و اسهال میشود و از جایش نمیتواند تکان بخورد یا با نگهداری رسیدگی و ورزش آن را سالم نگه داریم. مواظبت از شهر وجودی مثل نگهداری از ماشین میماند و باید به درستی از آن نگهداری کنیم، ورزش کنیم تا سالم بماند؛ ولی بعضیها این شهر و این جسمی که به ما محول شده تا از آن به خوبی نگهداری کنیم، ممکن است آن را تخریب کنند؛ ولی ظاهر این طرح و موضوعاتی که باید در آن قرار بگیرد به وسیله خود ما مهیا میگردد و یا به عبارتی این آراسته بودن و نگهداری نمودن از این خلقت به ما محول گردیده است هم از نظر ظاهر و هم از نظر باطن.
نگهداری از این جسم فیزیکی و این شهر و یا نگهداری از این خلقت، این خلقتی که به نام انسان رقم زده شده، نگهداری و درست کردن این، هم از نظر ظاهر و باطن به خود انسان محول شده است، یک ویژگیهایی به انسان داده شد که شما یک مقدار از این ویژگیها را میدانید و بر مبنای آن ویژگیها و آن ساختاری که به انسان داده شد، اختیار و نگهداری از این سیستم هم به خود انسان واگذار گردید. از نظر ظاهر فیزیک، رفتار و کردارش است و از نظر باطن، محتوای درونش است؛ یعنی به خودش محول شد. فَالْحَمَهٰا فُجورَهٰا وَ تَقْوٰاهٰا؛ یعنی تو میتوانی راه فجور را انتخاب کنی یا راه تقوا را، به تو محول شد و اختیار به تو داده شد که راه شیطان یا راه الله را بروی. به تو محول شد که خدمت را انتخاب کنی یا خیانت را، بنابراین به تو محول شد کدام راه را انتخاب کنی؛ چون هم راه است و هم چاه، هم فجور است و هم تقوا، هر دو قرار داده شده و این درون انسان است. برای همین وقتی که ملائکه به خداوند گفتند؛ تو موجودی را خلق میکنی که در زمین خونریزی میکند، فساد میکند فرمود؛ من میدانم آنچه را که شما نمیدانید؛ یعنی من این ویژگی را به او دادم و این موجود میتواند علیابنابیطالب یا رسول خدا هم بشود یا این انسان میتواند انیشتین هم بشود. این فرضیه را در نظر بگیرید که در انسان هر دو خصلت هست خیال نکنید انسان فطرتش پاک، پاک است و میتواند هر دو را انتخاب کند برای همین هم میگویند؛ اِنَ الْاِنسٰانَ لَفی خُسر انسان موجودی زیانکار است.
إِنَّ الْاِنْسَانَ لِرَبّهِ لَکَنُودٌ انسان به رَبش ناسپاس است. إلَّا الَّذینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِٰحَٰتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحٰقِ وَتَوٰاصَوْ بِالصَّبْرِ مگر آنهایی که ایمان دارند و عمل سالم انجام دادند. زمانی که خلقت درست شد هر موجود خودش به خودش محول شد و آنگاه یک معلم و یا پیامبرانی میخواست که او را هدایت کند و به او بگوید که فرامین الهی کدامند. در مورد باطن و اینکه در پیشگاه الهی شما را چگونه پندارند عرض شد در مورد باطن و اینکه چگونه انسان در مقابل پیشگاه الهی باشد اینها گفته شده که همان فرامین الهی است. ما در مورد همه چیز وظیفه داریم هم پدر، مادر، فرزندان، معلم، شاگردان، نسبت به همسایهها، همه وظایفی را به عهده دارند تا آن تابلوی نقاشی از هر نظر زیبا و در اثر کردن، نقش بسیار سازندهای داشته باشد. به همین سبب ما هم از شما خواستیم که به جسم هم تا اتمام حیات ارزش بدهید و در حفظ آن کوشا باشید حتماً توفیق حاصل خواهید نمود. به همین دلایل برای جسم باید در تمام طول حیات ارزش قائل شد. ما داریم در بعضی مکاتب که میگویند باید جسم را زجر بدهیم، جسم را سختی بدهیم تا معنویاتش قوی شود؛ ولی ما در سیستم خودمان چنین چیزی را نداریم.
ما حتی از جسممان یک ویشکون نمیتوانیم بگیریم. من بعضی اوقات در فیلمها میدیدم که کشیشهای قدیم که میخواستند قِدیس شوند و یا سیر و سلوک کنند روی میخ میخوابیدند، زنجیر به خودشان میبستند، با تازیانه روزی صد ضربه شلاق به خودشان میزدند که جسم را نابود کنند؛ چون میگفتند جسم ارزش ندارد و این جسم به درد نمیخورد قیامت، ملکوت و معنویات خوب هستند. این خودش انحراف میشود باید چشم انسان هم به مادیات و هم به معنویات باشد. سخنی از رسول خداست که میگوید؛ برادر من عیسی جهان را از یک چشم میدید و برادرم موسی جهان را با چشم دیگر میدید و من جهان را با دو چشم میبینم، حرف قشنگی است برای اینکه مسیحیت بیشتر روی معنویات است و حضرت موسی بیشتر روی مادیات است. هنوز یهودیها در مادیات حرف اول را میزنند؛ ولی ایشان میگویند باید یک چشم به مادیات و یک چشم به معنویات باشد؛ باید یک چشم به دنیا و یک چشم به آخرت باشد، بنابراین اگر بخواهیم ما این جسم را نابود کنیم، زجرش بدهیم، این خودش نوعی انحراف است.
حالا در یک دورههای خاص میگویند که شما روزه بگیرید، این برای تزکیه نفس است و خیلی هم سازنده است، بنابراین جسم را باید ما همیشه سالم، مرتب و خوب نگه داریم. به همین سبب ما هم از شما خواستیم که به جسم تا اتمام حیات ارزش بدهید و در حفظ آن کوشا باشید حتماً توفیق حاصل خواهید نمود. به همین دلیل در کنگره بعد از درمان اعتیاد قسمت ورزش به یک مسئله جدی تبدیل میشود و کسانی که به درمان میرسند همه شروع به ورزش کردن میکنند ما ورزش نمیکنیم که کسی دو مرتبه معتاد نشود، درمان شما تمام شده است، ورزش میکنید که این جسم سالم باشد. اگر این جسم ورزش نکند به سن چهل سالگی رسید، هر روز باید به آزمایشگاه برود؛ اما اگر در نگهداری جسم دقت کنیم میتوانیم در حدود صد سال به خوبی زندگی کنیم.
نگارش: همسفر مریم و همسفر سمیه رهجویان راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم)
گردآوری: رابط خبری همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم)
ویراستاری: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
85