جلسه اردیبهشت ماه لژیون سردار نمایندگی ارتش، با استادی راهنمای محترم مسافر روزبه، نگهبانی مسافر امیر مهدی و دبیری مسافر نادر با دستور جلسه «در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کردهام؟» در روز دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ آغاز به کارکرد.
(5).JPG)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان روزبه هستم یک مسافر.
دستور جلسه این هفته ارتباط مستقیمی با لژیون سردار دارد، البته از نگاه من تمام دستور جلسات کنگره بهنوعی با بحث لژیون سردار و بخشش ارتباط دارند و من باید بر اساس میزان دانایی که دارم به دنبال یافتن کلید ماجرا باشم. جایی که کلیدها را پیدا کنم بهراحتی قفلها باز میشوند. جایی که کلید را پیدا نکنم، یا باید منتظر باشم شخص دیگری قفل را باز کند و یا باید دعا کنم که خودبهخود باز شود.
شاید همه ما این لحظه را تجربه کرده باشیم که در لحظهای که دیگر امیدی نداریم فقط دعا میکنیم و از خداوند کمک میخواهیم؛ درصورتیکه خداوند قبل از اینکه آن مشکل به وجود بیاید، راهحل آن را برای ما نمایان کرده است. این ما هستیم که نمیبینیم و نمیتوانیم کلید را پیدا کنیم. کلید حتماً وجود دارد و جایی است که دست ما به آن میرسد. لژیون سردار من را راهنمایی میکند تا به آن کلید برسم.
بحث مالی که بسیار شیرین است؛ ولی وقتی میگویند در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره چه کردهام، نباید تصور من اینگونه باشد که بخش علمی را آقای مهندس جلو میبرند و من نقشی ندارم. من میتوانم حداقل علمی که آقای مهندس میگویند را مطالعه کنم و حداقل این دستاوردها را بررسی کنم. در بخش مالی هم کنگره میگوید اول خود من و خانواده، دوم کار و شغل و سوم کنگره. این مثلث سه ضلع دارد که من باید در آن تعادل بین هر سه ضلع را برقرار کنم. اگر بتوانم بین این سه ضلع تعادل به وجود بیاورم، در درون من هم تعادل به وجود میآید.
تعادل در ضلع خانواده مشخص است و نباید درباره چیزی کوتاهی کنم. تعادل در ضلع کار هم زمانی است که من قدرت مالی پیدا میکنم و یاد میگیرم که پایههای مالی زندگی خودم را محکم کنم. تعادل در کنگره هم تعریف شده است و شامل حضور در جلسات هفتگی و خدمت است. اگر بخواهم به تعادل برسم، هیچکدام از این موارد را نمیتوانم حذف کنم! اگر من نتوانم در زندگی قدرت مالی به دست بیاورم، نمیتوانم حرکت روبهجلو انجام دهم.
البته فصل الختام این دستور جلسه را آقای مهندس در روز چهارشنبه گفتهاند. من زندگی خودم را به ایشان مدیون هستم و بااینحال ایشان میگویند: من نتوانستهام ذرهای از کاری که کنگره برای من کرده است را جبران کنم! صحبت ایشان حرفی برای گفتن باقی نمیگذارد؛ ولی دلیل بر آن نمیشود که من فکر کنم خانواده به من نیاز دارند، شرایط کاری مناسبی ندارم و لازم نیست در لژیون سردار شرکت کنم. این فرصت هستی داده شده تا اصلاً پای من به کنگره باز شود. حتی اگر من در روز آخر زندگی هم با کنگره آشنا شوم حکمتی داشته است. به نظر من از مصرفکننده شدن تا رسیدن به کنگره و اینکه در جلسات سردار شرکت کنم بههیچعنوان الکی نبوده است.
جایی که بخواهم پایههای مالی خودم را محکم کنم با هزاران قفل برخورد میکنم. برای پیداکردن کلید این قفلها تنها چیزی که باقدرت به من کمک میکند، بخشش است! بخشش من را به سمت پیداکردن راهنمایی میکند و اگر به بعد موکول شود، پیداکردن کلید هم به بعد موکول میشود و نباید انتظار داشته باشم پایههای مالی من مستحکم شود. برای هستی هیچ تفاوتی ندارد که به من یا شما چقدر بدهد و فقط منتظر است که ببیند من چند مرده حلاج هستم.
من باید ببینیم در کدام بخش از انتخابهای خودم حاضر میشوم بخشش را در نظر بگیرم. در این مواقع است که بخشش به داد من میرسد و در صور پنهان، چراغی را برای من روشن میکند تا من را به سمت کلیدی هدایت کند که میتوانم بهوسیله آن یک مشکل را حل کنم. بهجرئت میتوانم بگویم لژیون سردار بهترین لژیون در کل کنگره ۶۰ است که میشود از آن یاد گرفت و هدایت شد. امیدوار هستم که در کنار یکدیگر موفق شویم کلیدهای خود را پیدا کنیم.
ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
(3).JPG)
تایپ، ویرایش و ارسال: مسافر محمدرضا
نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
133