جلسه پنجم از دوره چهارم کارگاههای آموزش خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی آزادشهر با استادی همسفر رقیه، نگهبانی همسفر کبری و دبیری همسفر مونا با دستور جلسه «من در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره۶۰ چه کردهام؟» روز دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
تشکر میکنم از نگهبان و دبیر جلسه و همچنین از لژیون خدمتگزار و خانم فاطمه عزیزم که امروز این اجازه را دادند تا من در این جایگاه باشم و از مرزبانهای عزیز هم تشکر میکنم و جا دارد ابتدا هفته بزرگداشت دیدهبان را خدمت جناب مهندس عزیز و اساتید بزرگوارشان، خدمت خانم آنی و خانم کماندار، استاد امین و همه دیدهبانهای بزرگوار تبریک بگویم و جا دارد یادی کنیم از دیدهبان محترم زنده یاد آقای کوروش آذرپور و قطعاً خدماتی که انجام دادند در ادامه مسیرشان در بُعد بعدی برای ایشان کارساز خواهد شد. خب دستور جلسه امروز (در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره ۶۰ من چه کردهام؟) همان طور که آقای مهندس در لایو روز چهارشنبه اعلام کردند هر دستور جلسهای که در کنگره اعلام میشود من باید به خودم رجوع کنم یعنی؛ خودم با خودم روبرو بشوم که در این دستور جلسه واقعاً من چهکار کردهام. روز اولی که من وارد کنگره شدم با یک حال خیلی بدی آمدم؛ مدام گریه میکردم پریشان احوال بودم و حالم خیلی خراب بود؛ خدماتی که کنگره برای من انجام داد این بود؛ من آمدم و از من هیچی نپرسیدن از شغل، دارای از هیچی نپرسیدند؛ فقط پذیرش کردند و کارهای که باید انجام میدادند را انجام دادند و جدا از درمان اعتیاد مسافرم؛ در کنگره برای من به عنوان یک همسفر چه اتفاقاتی افتاد؟ آرامش نصیب من شد، حالم خوب شد، سلامتی به من برگشت؛ چون من قبل از کنگره اون آرامش را نداشتم؛ چون در یک مقطعی از زندگیم در طبقه دوم ساختمان کلید که داخل در میچرخید من در طبقه همکف از خواب بیدار میشدم؛ چون خوابم یک خواب آشفتهای بود، حالم خراب بود، اصلاً خواب نداشتم و آن تایمهایی که میخوابیدم خیلی کوتاه بود.
وقتی وارد کنگره میشوید همه چیز با یک آرامش خاصی وارد زندگیت میشود؛ یعنی یک مرتبه کلی آموزش به ما نمیهند که نتوانیم آنها را در خودمان هضم کنیم؛ وقتی سفر اولی هستی خیلی جایگاهها به شما داده نمیشود؛ فقط سرویس میدهند و میگویند این کار را کنید، آن کار را کنید؛ چون من باید اول یک استادی بشوم برای شعلههای که درون من را آتش زده و حالم را خراب کرده تا بعداً بتوانم این استادی را به دیگران انتقال بدهم. من تا جایی که در توانم بود و کنگره به من فرصت داد توانستم در کنگره خدمت کنم؛ حالا خدمتهای مختلفی انجام دادم از جمله: سایت، دبیر، نگهبان، دو دوره کمک راهنما، دو و سه دوره ایجنت. و تمام این خدمات سختیها و چالشهای خودش را داشت؛ و آیا این خدمات قابل قیاس است به زنده شدن یک مرده؛ من فکر میکنم یک قطرهای در برابر یک اقیانوس بزرگ است که اصلاً با قیمت یک حال خوش قابل قیاس نیست. من همیشه با خودم میگویم قیمت آن زندگی قبلی با زندگی الانم چند است و چه اتفاقی در زندگی من میفتد؛ حالا من باید بیام با خودم روبرو بشوم از نظر منابع مالی همین سبدهای قانون یازده را اول حمایت کنم که وقتی تازه وارد کنگره میشویم پول انداختن توی این سبدها حتی باعث میشود یکم دست آدم بلرزد و نیروهای منفی میگویند تو لازم نيست پول بزاری؛ یکی دیگر میدهد تو چرا باید هزینه کنی؛ اما این را بدانید هر قدمی که ما در کنگره برمیداریم؛ چه به عنوان خدمتگزار، چه به عنوان یک سفر اولی یعنی؛ من با این کارم دارم درِ امید را به روی شخص دیگری باز میکنم و یک فرد دیگر از جهان تاریکی نجات پیدا میکند، یک فرد دیگر امید به زندگیش برمیگردد و آیا این کار قیمت دارد؟ اگر سفر اولی هستم، اگر یک رهجو تازه وارد هستم و هیچ جایگاه خدمتی ندارم؛ اما میتوانم روی خوش با بقیه اعضا داشته باشم و این موضوع خیلی مهم است؛ اگر من روی خوشی داشته باشم و تازه واردی که از بیرون میآید جذب اینجا میشود. من همیشه میگویم اگر در نمایندگی سمنان با روی خوش با من برخورد نمیکردند من به هیچ عنوان آن سفر سخت و دشوار را ادامه نمیدادم و این تنها چیزی بود که من در آن زمان دریافت کردم. اصلاً بحث راهنما نبود؛ شاید آن دوره ۴ تا راهنما خدمت میکردند و آغوش هر چهار تا برای من باز بود و نمیگفتند این رهجوی مریم است و باید مریم خودش به این سرویس بدهد اصلاً اینجوری نبود؛ باید آغوشمان برای اعضایی که تازه وارد اینجا میشوند باز باشد؛ چون یک تازه وارد که میآید آنقدر ترس دارد و نگران است که این کجا است؛ مسافرم مصرف کننده است چرا من آمدم و هزاران سوال دیگر در ذهن خود دارد؛ پس سعی کنیم با روی خوش، محبت و هر آن چیزی که از کنگره دریافت نمودهایم را به دیگران انتقال بدهیم.
یک نکته خیلی جالب، من در هوش مصنوعی دنبال اطلاعات در مورد کنگره۶۰ میگشتم بعد دستور جلسه را نوشتم و به قول معروف فقط خواستم محک بزنم که چه میگوید و دستور جلسه را توضیح داد؛ بعد از آن سوال کردم که شما این اطلاعات را از کجا دارید گفت؛ من عضو کنگره۶۰ نیستم و این اطلاعات را از طریق خود اعضای کنگره، از طریق کتابهایی که منتشر شده، از طریق خود آقای مهندس دریافت نمودهام و جالب این است با توجه به این دستور جلسه آمد مثالی را زد که همیشه آقای مهندس میزند و میگوید؛ دیگران کاشتن و ما خوردیم ما بکاریم تا دیگران استفاده کنند؛ پس به قول معروف زنگ کنگره ۶۰ در دنیا به صدا در آمده است و هوش مصنوعی هم که مال ایران نیست؛ وقتی این اتفاق افتاده است و من که اینجا و در این نقطه حضور دارم و به قول خانم صدیقه که میگفت؛ این صندلی پلاستیکی کنگره گرونترین صندلی است و این یک واقعیت است؛ چون بیرون از اینجا از این خبرها نیست ما دلمون برای همدیگر تنگ میشود، یکی از اعضای لژیون نمیآید نگران میشویم و از راهنمای خودمان میپرسیم که مثلاً این خانم نیامده است و این چرخه محبت در کنگره اصلاً قابل قیاس نیست که به همدیگر محبت کنی بدون چشم داشت؛ مثلاً من رقیه حالم بد است تو به من محبت میکنی تا حال من خوب بشود، من مسیرم را اشتباه میروم تو آنقدر به من محبت میکنی تا مسیر من درست بشود و آنقدر محبت باید گیرا باشد تا افراد زیادی جذب اینجا بشوند و در این فضای به این بزرگی صندلی خالی نباشد و امیدوارم این اتفاق بیفتد. پیشرفت نمایندگی آزادشهر خیلی خوب بوده است و امیدوارم بهتر از این باشد و این قدمهایی که در این مسیر هر عزیزی برمیدارد چه کمک راهنماها، چه راهنمای تازهواردین، ایجنت عزیز، مرزبانهای بزرگوار هر کدام در هر مسیری قدم برمیدارند؛ امیدوارم باعث شود افراد زیادی بیایند و به زندگیشان برگردند؛ همانجوری که ما طعم خوب زندگی را چشیدیم و حالمان خوب شد انشاالله دیگران هم بتوانند از این دریای بیکران استفاده کنند.
.jpg)
مرزبانان کشیک: همسفر سعیده و مسافر محمدرضا
تایپ و ویراستاری: همسفر مونا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم)
عکس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر سعیده مرزبان خبری
همسفران نمایندگی آزادشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
106