بنام قدرت مطلق
یازدهمین جلسه از دوره دوم کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره 60 نمایندگی لواسان به استادی مسافرایمان نگهبانی مسافرحسین و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه در استحکام پایه های مالی و علمی کنگره من چه کرده ام مورخ 29اردیبهشت 1404 راس ساعت 17 آغاز بکار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان ایمان هستم یک مسافر. خداوند را شاکرم که توانستم بار دیگر حضور داشته باشم و خدمت کنم. در مورد دستور جلسه داشتم فکر می کردم، دیدم این دستور جلسه تلنگری به من است که میگوید تو چه کردی؟ تا الان کنگره 26 سال بالغ بر 160 نمایندگی در کشور احداث شده و بیشتر از 160 هزار نفر رهایی که فالو آپ سوم هم دادند،در کنگره حضور دارند و این دستور جلسه یعنی من برای این 160 نمایندگی چه کرده ام.وقتی صحبت از چه کاری کرده ام می شود دو تا سوال پیش می آید که من کجا بودم و کنگره برای من چه کرد.مبدا من کجا بودفچه حالی بودم و حالا کنگره به من چی داد.دوران تاریکی را که داشتم مرور میکردم این جمله ام به یادم آمد که گفتم حاضرم هر چیزی که دارم را بدهم و دیگر مواد نکشم،کسانی که واقعا از اعتیاد و تاریکی و حال بد خسته می شوند ، نه تنها با مصرف دوباره حالشان بهتر نمی شود بلکه بدتر هم می شود با اطمینان می گویم این راه وجود دارد و می توان در آن به درمان رسید و این جرقه ای بوده که امروز به مشعلی تبدیل شده و انشعاب پیدا کرده از خود جناب مهندس . کنگره خیلی زیبا و هدفمند روی مباحث علمی تلاش می کند و مقالاتی که در سطح جهانی چاپ کرده است را همچنان دارد ادامه می دهد، درمان انواع سرطان،بیماری های روانتنی،اسکیزوفرنی،ام اس و ... خب حالا باید ببینم من چه کار کرده ام. در کائنات و هستی هیچ چیزی رایگان داده نمی شود،آیا در سوپر مارکت یک آدامس مفتی می دهند؟ در کنگره به چه منوال است؟ کنگره رایگان است اما من در کنرگه تنها نفع خودم را می بینم؟ یا جمع را میبینم؟با خودم چه فکری میکنم؟اینکه بیایم چند ماه خدمت بکنم و بروم؟ یا وقتی بحث کمک های مالی می شود،این مهم نیست که چه کسی چقدر بخشید، بحث رو به اندازه ها می رود.بازی کردن با تمام توان شرط است، کسایی موفق می شوند که جدی بازی میکنند،اگر به یک فیلمی دعوت شدند برای بازی نقش یک مسافر،نقش را کاملا جدی بازی می کنند تا نقش های بعدی را هم بگیرند.من باید بدانم که چه می خواهم بکنم.یک کشیش بوده که زمانی که این کشیش به کلیسا می رفت می دید که از اجناس کلیسا کم می شد، کشیش باغبان را روی صندلی نشاند و گفت: تو چرا از کلیسا دزدی کردی؟باغبان گفت: من دزدی کرده ام؟ من که اصلا نمی شنوم .کشیش گفت: من خودم دیدم که مرغ ها را دزدیدی بعدش هم پس تو چگونه مرا می شنوی؟ باغبان گفت:این جایی که من نشستم صدا ها خوب نمی آید بیا جایمان را عوض کنیم سپسباغبان از او سوال کرد و گفت تو چرا با دختر من رابطه داشتی؟کشیش گفت ببخشی صدایتان را نمی شنوم.
چیزی که ارزش دیدن داشته باشد به معنای حقیقت است . کنگره دارد برای سلامتی روان و جسم افراد تلاش می کند این ارزش دیدن را داردچون به صورت راستین دارد خدمت می کند پس حقیقت است.از اینکه به صحبت من گوش دادید از همه شما سپاسگذارم.
با احترام مسافر علیرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
113