به نام قدرت مطلق «الله»
دومین جلسه از شصت و دومین دوره سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران آقا در نمایندگی پرستار، با استادی:پهلوان مسافر مرتضی، نگهبانی: مسافر مهدی و دبیری: مسافر رحمت، با دستور جلسه: " در استحکام پایه های مالی و علمی کنگره،من چه کرده ام؟" در روز دوشنبه مورخ بیست و نهم اردیبهشت ماه 1404 رأس ساعت 17 برگزار گردید.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر
.JPG)
خدا را شاکرم که فرصت خدمت در این جایگاه و در این نمایندگی را به من داد،
باید که قدردان صندلیها باشیم از ایجنت محترم مرزبانان و تمامی خدمتگزاران نمایندگی پرستار تشکر میکنم.
دستور جلسه: «در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کرده ام» برای اینکه بتوانم این دستور جلسه را به صورت دلی صحبت کنم باید که معکوس این جمله را به کار ببرم یعنی بگویم در استحکام پایههای مالی و علمی من، کنگره چه کرده است؟
روزی که من به کنگره آمدم وضعیت تخریبی بسیار بدی داشتم هم شیره و هم قرص مصرف میکردم و با پول الان حدود ۲۵ میلیارد تومان بدهی داشتم یعنی زیر صفر بودم،
در اوایل سفرم نسبت به همه چیز گارد داشتم حتی نسبت به صندوق افطاری ماه رمضان و فکر میکردم که من از همه بیشتر میدانم، و این توهم فهم من بود که مرا به ناکجا آباد کشیده بود،
در طول سفر هر چه راهنمای محترم من گفت به خوبی چشم گفتم و عمل نمودم،
با رسیدن زمان گلریزان و واریز مبلغی به صندوق، آن اتصال میمون و مبارک رقم خورد و ذره ذره اتفاقات خوبی برای من رخ داد و مشکلات من یکی پس از دیگری بدون گرفتن پولی از کسی یا گرفتن وامی، حل شد.
ما در لژیون مالی در مشهد با ۵ نفر شروع به کار کردیم، سال بعد به دستور آقای مهندس دنور شدم،
اگر دقت بفرمایید کسانی که وارد این چرخه میشوند در ابتدا سردار و سپس دنور و همینطور پیش میروند و متوقف نمیگردند و این حس خوب را با خود حمل میکند چون یک پرده و یک درب باز میشود و گشایشی رخ میدهد،
پس از رهایی تصمیم گرفتم که به کارهای خودم برسم ولی مرزبان پیشنهاد کرد که مسئول سایت باشم و من نیز قبول نمودم و همین خدمت مرا در کنگره ماندگار کرد که وقتی آقای مهندس فرمودند که ۵۰۰ میلیون برای پهلوانی باید پرداخت کنیم من همان روز واریز نمودم،
با عنایت خداوند ذره ذره به پیش رفتیم،
سال بعد با اجازه آقای مهندس دوباره پهلوانی را تجربه نمودم و به طور متوالی ۶ سال پهلوان بودم، آهسته آهسته مرزبانی و راهنمایی را نیز تجربه نمودم و هرچه پیش میرفتم حس میکردم که به این خدمتها بیشتر و بیشتر نیاز دارم و باید پرداخت نمایم زیرا نمیشود به تنهایی لذت ببری و وارد بهشت شوی، جناب آقای مهندس در سی دی قلب نیز به این موضوع اشاره مینمایند،که یک شخصی با اسب و سگش در حال عبور بودند که توسط صاعقه کشته میشوند البته خودشان متوجه نمیشود و به راه خود ادامه میدهند تا به مکانی میرسند بسیاری زیبا و طلاکوب میپرسند که اینجا کجاست؟میگویند که بهشت است, سپس میگویند که میتوانیم آب بخوریم؟ گفتند ورود حیوانات ممنوع میباشد و گفتم که در مرام من نیست آب بخورم و همراهم تشنه باشند، گفتم که در مرام من نیست که آب بنوشم و یارانم تشنه باشند، به راهم ادامه دادم تا به مکانی رسیدم که سرسبز بود گفتم اینجا کجاست گفتند بهشت است، گفتم میتوان آب خورد گفتند بله،پرسیدم پس آنجا, کجا بود؟ گفتند که آنجا جهنم بود،
در واقع نمیشود که مرتضی به حال خوب برسد و خدمت نکند.
آقای مهندس فرمودند برای تحقیقات پول لازم داریم من آن زمان شش دوره پهلوان ،راهنما،ایحنت شده بودم و الان هم دستیار آقای زرکش هستم.
راه کنگره خیلی برایم روشن است و چون شک نداشتم به آقای مهندس همان یک میلیارد که گفتند کمک کردم اصلا برای من مهم نبود آقای مهندس می خواستند چه اسمی برایش بگذارند هر اسمی بگذارند برای من حجت است چون خیر دیدم از ایشان.
آقای مهندس فرمودند هیچ نشانی نمیدم من همان موقع یک ميليارد کمک کردم.
چند وقت پیش آقای مهندس دو ميليارد اعلام کردند من سه میلیارد پرداخت کردم.
الان که واریزی ها شروع نشده من پنج ميليارد دیگر پرداخت کردم ،اینها مال کنگره است من خودکشی کرده بودم وقتی ورشکست شده بودم و مواد مصرف میکردم.
من اگر کنگره نبودم الان خودکشی کرده بودم با بیست وپنج میلیارد بدهی.
من همیشه منتظرم آقای مهندس دستور بدهند و من انجام بدم که عقب نمانم.
به نظر من نباید برای کمک به کنگره فکر کرد داری باید پرداخت کنی و اگر هم نداری شروع به حرکت کنیم چون اگر حرکت کنید عنایت خداوند هم همراهتان هست. انشاالله که خداوند توفیق دهند بیشتر خدمت کنم.
ممنون که به صحبت های من توجه نموديد.
عکاس: مسافر مرتضی
تایپ و ویراست: مسافر علی مسافر علی
بارگزاری: مسافر مهدی
- تعداد بازدید از این مطلب :
117