جلسه یازدهم از دوره بیست و هشتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی عطار نیشابوری به استادی دنور همسفر آرزو، نگهبانی همسفر اسما و دبیری همسفر فریبا با دستور جلسه «در استحکام پایههای علمی و مالی کنگره۶۰ من چه کردهام؟» در روز دوشنبه ۲۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ برگزار شد.

سخنان استاد:
از راهنمایم همسفر محبوبه تشکر میکنم که اجازه دادند من این جایگاه را تجربه کنم. صحبتهایم را با یکی از بزرگترین پیامهای آسمانی شروع میکنم که میگوید؛ اگر انسانی را احیاء کنیم گویی تمام انسانها را احیاء کردهایم و اگر انسانی را نابود کنیم، گویی تمام انسانها را نابود کردهایم. باید بدانیم برای سازندگی و آبادانی احتیاج به سه رکن اصلی و اساسی داریم که شامل علم، نیروی متخصص و سرمایه است؛ پس بدون وجود پول، آبادانی و سازندگی امکانپذیر نیست. در کنگره۶۰ انسانها و خانوادهها پیوسته احیاء میشوند و به زندگی برمیگردند حال در نظر بگیریم چه پسران، دختران، زنان و مردان، پیران و جوانانی که در اثر اعتیاد در حال نابودشدن هستند و ما میتوانیم با فراهم نمودن پول و سرمایه و ایجاد نمایندگیهای دیگر، از نابودشدن آنها جلوگیری کنیم. اکنون سوال این است آیا یاری رسانی هست که بتواند با گامهای کوتاه و یا بلند از این ویرانیها و نابودیها جلوگیری کند؟ تا خداوند به چه کسی رخصت دهد.
در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کردهام؟ چند روز است که فکر میکنم کنگره برای من چه کاری انجام داده است؟ کنگره به من علم زندگیکردن را داد، کنگره به من و خانوادهام سلامتی و آرامشی را عطا کرد که در هیچ کجای دنیا این آرامش وجود ندارد. در زندگی قبل از کنگره خودم چیزی نیافتم فقط زندگی میکردم. زندگی که سراسر جنگ و جدال بود و گویی در جهنم بودم از وقتی که یادم میآمد با یک مصرفکننده زندگی میکردم تا زمانیکه در خانواده پدرم بودم، پدرم مصرفکننده بود، وقتی ازدواج کردم همسرم مصرفکننده بود من هیچوقت در زندگی تعادل نداشتم و فقط به دنبال خوشگذرانی بودم و دوست داشتم از خانوادهام دورباشم آنقدر در اذیت بودم که فکر میکردم همه خوب هستند بهجز خانواده من؛ اما نمیدانستم که بهترین دوست من، خانواده است. نه آرامش داشتیم و نه خوشی فقط درآمد خوبی داشتیم و یاد نداشتیم چگونه از آن استفاده کنیم. هر چه در روز کار میکردیم شب همه را خرج میکردیم و برای فردا برنامهریزی نداشتیم و همیشه به مشکل برخورد میکردیم؛ ولی کنگره به من آموخت که چطور کار کنم و چطور استراحت کنم، چطور به خودم برسم و چطور پسانداز کنم.
در سفر اول مسافرم چند ماه بیشتر همسفر او نبودم خودم را توجیه کردم که راهنمای من از کنگره رفت و من لزومی ندارد که به کنگره بروم. مسافرم نیز بعد از رهایی کنگره را کنار گذاشت و دیگر به کنگره نیامد. من خیلی خوشحال بودم که مسافرم سالم شده بود و دیگر در زندگی مشکلی نداریم؛ اما بعد از دو سال مشکلات دوباره شروع شدند و به خاطر نداشتن آگاهی از همه دور شدیم و فکر میکردیم که دیگران مشکل دارند ما نمیدانستیم که مشکل از خود ما است. تا روزی که به تاریکترین نقطه زندگی رسیدیم یکی از دوستان نزدیکم گفت چرا به کنگره نمیآیید؟ من حدود یک سال است به کنگره میروم و آموزش میگیرم و حالم خیلی خوب است. من قبول کردم که به کنگره بیایم نوروز سال ۱۴۰۱ بود بعد از تعطیلات عید من در تهران بودم و دربهای بهشت به روی من باز شد و من به شعبه ستارخان تهران رفتم. همه به من سلام کردند و به من خوشآمد گفتند. کسی من را نمیشناخت؛ اما من همه آنها را یادم بود همه خواهر لژیونیهایم شال نارنجی بر گردن داشتند. من یکلحظه با خود فکر کردم دیدی با خودت چهکار کردی؟ چه جهنمی برای خودت درست کردهای؟ بعد از جلسه عمومی طبق قانون کنگره در یکی از لژیونهای تازهواردین نشستم. در جلسه سوم گفتم که من در نیشابور زندگی میکنم به من یک نامه دادند و من به نیشابور آمدم. به مسافرم گفتم میخواهم به کنگره بروم. جلسه اول که به کنگره آمدم استاد جلسه یک راهنمای شال نارنجی بود بسیار قدرتمند و با صدای رسا آموزش میداد من خیلی جذب او شدم و از صحبتهایش لذت بردم تا اینکه جلسه تمام شد. من وارد لژیون همان استاد جلسه شدم لژیون سوم همسفر نرگس، در همان جلسه اول آنقدر از آموزشها انرژی گرفتم که حتی تمام دنیا نمیتوانست این انرژی را به من بدهد و من در کنگره ماندم و آموزش گرفتم.
با هر سیدی نوشتن میگویم خدایا شکرت به من اجازه دادی تا روی این صندلی بنشینم. کنگره من را از تاریکیها به سمت روشناییها آورد. الآن نزدیک به سه سال است که من در کنگره هستم تازه متوجه شدهام که چند سال از عمر من به هدررفته است. کنگره به من آرامش، آگاهی، صبرکردن را یاد داد به من لذتبردن از زندگی را آموزش داد خانواده و پدرم را به من برگرداند. آقای مهندس به پدر من که ۷۵ سال سن دارند اجازه سفرکردن دادند. هر چه فکر میکنم میبینم تازه دارم زندگی میکنم، کنگره چیزهایی به من داد که حتی پدر و مادرم هم نمیتوانستند به من آموزش بدهند من هنوز در قبال این همه کمک کنگره نتوانستم کاری انجام بدهم؛ مگر با سردارشدن دنورشدن و حتی پهلوانشدن و یا نشان بینشانی میتوان جبران کرد به خودم گفتم؛ اگر تو تمام زندگیات را به کنگره بدهی نمیتوانی جبران کنی. کنگره میلیونها نفر را از تاریکیها بیرون کشیده است. من در کنگره جهانبینی یاد گرفتهام آن هم بهصورت رایگان که هیچکس در بیرون از کنگره نمیتواند به این مطالب برسد. من با دریافت آموزشهای کنگره در شادی زندگی میکنم. من از روزی که وارد کنگره شدهام هرروز نماز شکر میخوانم امیدوارم بتوانم روزی کاری برای کنگره انجام بدهم.
.jpg)
مرزبان کشیک: همسفر عصمت و مسافر وحید
تایپ: همسفر مهتاب دبیر سایت
عکس: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هشتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مهتاب دبیر سایت
همسفران نمایندگی عطار نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
642