English Version
This Site Is Available In English

رنج، مادر شادی‌ها

رنج، مادر شادی‌ها

گاهی بعضی از حرف‌ها، فقط شنیده نمی‌شوند؛انگار می‌ریزند توی ریشه‌های جانت، آن‌جا که باور شکل می‌گیرد، درد معنا پیدا می‌کند و زندگی رنگ تازه‌ای می‌گیرد… سی‌دی علم زندگی از آن دسته حرف‌ها بود برای من. استاد امین جمله‌ای گفتند که هنوز در گوشم می‌پیچد: مادر شادی‌ها، رنج است. چقدر این جمله ساده بود، ولی عمقش… عمقش استخوان را می‌سوزاند. آدم همیشه به دنبال شادی است، ولی هیچ‌وقت حاضر نیست بهای زایش آن را بدهد. نمی‌داند که اگه رنج را به رسمیت نشناسد، هیچ وقت نمی‌تواند طعم واقعی شادی را بچشد. استاد از شاگردی گفتند، از شنیدن و پذیرفتن. از این‌که گاهی باید بی‌قید و شرط، دل بسپاری به کلام کسی که راه را رفته است. غرور و منیت، همیشه بین انسان و رشد یک دیوار می‌کشد. باید خودت را بشکنی، تا بتوانی ساخته بشوی.

یک بخش از سی‌دی برای من نورِ خالص بود: آن‌جایی که گفتند هر چه رنج بیشتری را تاب بیاوری، آبادانی بیشتری درونت شکل می‌گیرد. این یعنی قرار است با آجرهای سختی‌ها، یک شهر روشن بسازی درون قلبت. یک جایی که بشود در آن زندگی کرد. بشود درون‌اش عشق داد.و انسان بود. حرف از حرکت هم بود. این‌که سکون، خواسته‌ی نیروهای تاریکی است. زندگی، یعنی جاری بودن. یعنی رشد. یعنی از جایی به جای دیگر رفتن. اگر ساکن باشی حرکت نکنی، پوسیده می‌شوی. اگه نروی، جا می‌مانی. حتی درد هم بهتر از بی‌حرکت بودن است.
جایی دیگر استاد گفتند: انسان‌هایی که در تاریکی حرکت می‌کنند، کالبدشان بیت حشرات می‌شود… وای، چه تصویری! چه تشبیه تکان‌دهنده‌ای! یعنی وقتی خودت را تسلیم تاریکی می‌کنی، فقط خوراک نیروهای پست‌تر می‌شوی و آن‌وقت، تنبیه الهی نه‌ تنها لازم است، بلکه نجات‌ دهنده‌ است.

یکی دیگر از قسمت هایی که دلم را لرزاند، آن‌جا بود که گفتند بچه‌ها را تک‌بعدی بزرگ نکنیم. نگویم فقط درس بخواند یا فقط بهترین باشد. بگذار بجنگد، کار کند، درد بکشد، کمک کند، مسئولیت بپذیرد و کنارش باشیم. پدر، معلم پسر است و مادر، معلم دختر. این یعنی رشد، یعنی جریان متقابل، یعنی با هم بزرگ شدن…
و در نهایت، استاد یاد دادند که زندگی در لحظه یعنی معاشرت با هستی. یعنی لبخند بزنی حتی وقتی کامل نیستی. یعنی شاد باشی چون زنده‌ای، چون داری تلاش می‌کنی، چون رنج می‌کشی، و می‌دانی ته این مسیر، یه صبح روشن است. با این سی‌دی، نگاهم را عوض کردم. نه به درد، به زندگی. فهمیدم راه، فقط رفتن است؛ سکون، مرگ است و انتخاب کردم زنده باشم.
ممنون که با نگاه زیبایتان برداشت و مطلب من را خواندید.

 

منبع: سی‌دی علم زندگی(استاد امین)
نویسنده: راهنما همسفر شرمینه(لژیون هفتم)
ویراش و ارسال: همسفر هنگامه رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ارتش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .