جلسه دهم از دوره دوازدهم سری کارگاههایی آموزشی خصوصی کنگره۶۰، در نمایندگی شهباز، با استادی مسافر محسن، نگهبانی مسافر بهرام و دبیری مسافر عباس، با دستور جلسه(در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره، من چه کردهام) در روز یکشنبه تاریخ ۱۴۰۴/۰۲/۲۸ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر.
خدا را شاکرم که در این جایگاه قرار دارم و از راهنمای خوبم آقا مهدی تشکر میکنم که فرصت خدمت در این جایگاه را به من دادهاند.
واقعاً این یکی از کاربردیترین و مهمترین دستور جلسات است. اگر پایههای کنگره سست و ضعیف بودند، قطعاً چنین روزی وجود نداشت که ما به درمان و رهایی برسیم. روی این دستور جلسه واقعاً کار شده و وقتی آموزشهای کتابهای جهانبینی، سیدیها و کتاب ۶۰ درجه را بررسی میکنیم، متوجه میشویم که همهچیز با اهداف خاص و مشخصی پیش رفته است.
همین پایههای استحکام، مانند پایههای یک ساختمان هستند. اگر پی ساختمان را درست انجام ندهی، نمیتوانی طبقات بعدی را بسازی یا اگر هم بسازی، روی پایهای ضعیف و سست خواهد بود و در نهایت فرو خواهد ریخت.
در مورد کمکهای مالی، اگر بخواهم از خودم بگویم، من که به رهایی رسیدم، کوچکترین کاری که انجام میدهم برای کنگره۶۰، یعنی در حقیقت پاسخی است به بزرگترین هدیهای که به من داده شده؛ یعنی رسیدن به آرامش. وضعیتی که من قبل از کنگره داشتم با الان اصلاً قابل مقایسه نیست. شخصیتی که قبل از ورود به کنگره داشتم، با حال حاضر خیلی فرق دارد. جایگاهی که امروز دارم، با گذشتهام کاملاً متفاوت است و همهی اینها را مدیون کنگره۶۰، هستم. واقعاً نمیشود قبل و بعد را با هم مقایسه کرد.
اما در برابر کمکهای کنگره۶۰، من فکر میکنم هیچ کاری نکردهام. حتی اگر کاری هم انجام میدهیم، در اصل برای خودمان است. ما میگوییم خدمت میکنیم تا دیگران به درمان برسند، ولی واقعیت این است که داریم به خودمان کمک میکنیم تا آموزشمان بیشتر شود.
یکی از تجربههای من، حمایت از سبد قانون یازدهم است. اوایل که به کنگره میآمدم، متوجه اهمیت این سبد نبودم. بعدها که کمک کردم، دیدم چند برابرش به من برگشت. راهنمایم آقا مهدی، همیشه میگفت وقتی کمک میکنی، چند برابرش بهت برمیگردد. من اول باور نمیکردم. اما وقتی کمی از تاریکی بیرون آمدم، متوجه شدم این حرف کاملاً درست است. کمک کردن بالاخره یک جایی جواب میدهد.
از روز اولی که وارد کنگره شدم، برایم خیلی جالب بود. این همه آدم را میدیدم که با عشق خدمت میکنند؛ مرزبان، راهنما، دیدهبان، ایجنت. باورم نمیشد کسی بتواند سه بار در هفته، با این همه سختی و مشکلات، این مسیر را بیاید بدون اینکه حقوقی بگیرد. ولی واقعاً شدنی است. من خودم هم تجربهاش کردم.
هنوز هم بعضیها به من میگویند: «تو که رها شدی، چرا هنوز به کنگره میروی؟» درست است که رها شدم، اما روزهایی که جلسه داریم، واقعاً لذتبخشترین لحظات زندگی من هستند. من و همسفرم روز به روز اشتیاق بیشتری برای آمدن به کنگره داریم. همیشه برنامهریزی میکنم تا سر ساعت برسم و تا حالا هیچوقت غیبت یا تأخیر نداشتهام. سعی کردهام همیشه در حد توانم خدمت کنم؛ چه از نظر مالی و چه از نظر علمی، تا راهی که مهندس برای ما باز کرده، هموار بماند.
آرزو دارم کسانی که مثل من گرفتار این بیماری بودند، نجات پیدا کنند و به آن حال خوبی برسند که من تجربهاش کردم. من واقعاً حال خوبی را تجربه کردهام و امیدوارم همه به این حال خوب برسند.
من همیشه وقتی به کنگره میآیم و چهرههای شما را میبینم، انرژی میگیرم. حتی بعضی وقتها که از کنار در رد میشوم و میبینم بسته است، حالم گرفته میشود. ولی روزهایی که جلسه داریم، واقعاً انرژی خاصی دریافت میکنم که فکر نمیکنم هیچجای دیگری بشود چنین انرژیای گرفت. همه چیز با برنامهریزی بوده؛ تمام این دستور جلسات با اهداف خاصی طراحی شدهاند.
پایههای علمی و مالی، مانند همین بحث ساختمان نمایندگی، انگیزه و اشتیاق زیادی بین بچهها ایجاد کرده است. همه دوست دارند این ساختمان زودتر راهاندازی شود تا حداقل یک شعبه از خودمان در منطقه داشته باشیم. همانطور که آقا مهدی راهنما میگوید، خوب است از این منطقه یک راهنما از خودمان داشته باشیم. وقتی نمایندگی باشد، بالاخره راهنما هم از دل آن بیرون میآید.
امیدوارم به زودی این اتفاق بیفتد و بتوانیم در همان مسیری که مهندس برایمان مشخص کرده، با قدرت ادامه بدهیم.
از اینکه به صحبتهای من گوش دادید سپاسگزارم.
تایپ:لژیون هفتم
تهیه و تنظیم:کاربر سایت مسافر احمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
384