English Version
This Site Is Available In English

کنگره به ما عشق آموخت

کنگره به ما عشق آموخت

چهارمین جلسه از دوره سوم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی سنایی نیشابور در روزهای یکشنبه با استادی: مسافر محمد، نگهبانی: مسافر علی و دبیری: مسافر سعید، با دستور جلسه « در استحکام پایه هایی مالی و علمی کنگره، من چه کرده ام؟ » مورخ 1404/02/28 رأس ساعت 17 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه در مورد پایه های مالی کنگره 60 می باشد، در پاسخ به این سؤال که «در استحکام پایه‌های مالی و علمی کنگره، من چه کرده‌ام؟» باید ابتدا از خود بپرسم که «کنگره برای من چه کرده است؟»
روزی که به کنگره آمدم، برای ترک آمده بودم؛ مانند بسیاری از جاهای دیگر که با هزار بدبختی و مشقت چند ماهی ترک می‌کردم، اما دوباره بازمی‌گشتم. آن روزها زندگی‌ام یکسره آشفته بود، راه را نمی‌دانستم و گم‌گشته و حیران بودم. در حالی‌که ده سال بود ترک کرده بودم، اما هنوز حال و روز خوبی نداشتم. نمی‌دانستم که اصلاً چیزی به نام "ترک" وجود ندارد. مگر می‌توان غذا خوردن یا نفس کشیدن را ترک کرد؟ نمی‌شود!
در کنگره، ما «درمان» را آموختیم. ما در کنگره نظم را یاد گرفتیم، وقت‌شناسی را یاد گرفتیم، معنای زمان را فهمیدیم. پدر و مادر ما، و حتی بزرگان‌مان، نتوانستند این نظم را به ما بیاموزند. جالب این‌جاست که یک عده مصرف‌کننده، که زندگی‌شان از هم پاشیده بود، امروز نظم را یاد گرفته‌اند و با نظم زندگی می‌کنند.
قبلاً من از همه انتظار داشتم؛ چه برای خرید ماشین، چه برای ازدواج، چه برای داماد کردن پسرم، همیشه توقع داشتم دیگران کمکم کنند و همیشه از همه طلبکار بودم. اما وقتی به کنگره آمدم، نوشته‌ای را روی در دیدم که تأثیر عمیقی بر من گذاشت: «اول ندانی را بدان، تا بدانی را بدانی.» این جمله به من آموخت که حتی از پسرم نباید انتظار داشته باشم که هرچه کار می‌کند، خرج من کند؛ نباید توقع بیش از حد داشته باشم.
از طرفی، وقتی شخصی برای گرفتن جایگاه پهلوانی نزد مهندس می‌رود و مهندس از او درباره دارایی‌اش می‌پرسد و می‌گوید مثلاً چهار میلیارد، مهندس با بغض پاسخ می‌دهد:«نه، هنوز زود است.» و آن فرد از شدت تأثیرگریه می‌کند؛ اما هنوز اجازه نمی‌یابد وارد آن جایگاه شود. این‌جا است که کنگره به ما قدردانی را آموزش می‌دهد.
قبلاً فکر می‌کردم وظیفه پدر و مادرم است که تا آخر عمر از من حمایت کنند، و همسرم باید تمام کارهای شخصی مرا انجام دهد. اما حالا فهمیده‌ام کسانی که در سایت، پورتال، و سایر بخش‌های خدماتی کمک می‌کنند، چه انسان‌های بزرگی هستند؛ به‌ویژه دیده‌بانان، که ستون کنگره ۶۰ محسوب می‌شوند، در حالی‌که ما هیچ‌کدام از زحمات آن‌ها را نمی‌بینیم.
کنگره به ما «زیبا زندگی کردن» را یاد داد. عشق را به ما یاد داد؛ عشقی که فقط محدود به دوست داشتن جنس مخالف نیست، بلکه تمام هستی از عشق شکل گرفته است. یک عضو کنگره زباله‌اش را در جای نامناسب نمی‌اندازد؛ همین نشانه‌ای‌ست که ما را به سوی سربلندی نزد خداوند هدایت می‌کند. کنگره سیگار و قرص‌های اعصاب مرا درمان کرد، در حالی‌که خودم حتی به آن‌ها فکر هم نمی‌کردم! و چه اندیشه و تفکری به من داد!
آقای مهندس تمام عمرش را وقف کنگره کرده است. او با بغض می‌گوید: «من هنوز هیچ کاری برای کنگره نکرده‌ام.» حالا من از خودم می‌پرسم: من برای کنگره چه کرده‌ام؟ راهنمایانی هستند که با عشق به رهجوهایی خدمت می‌کنند که زلزله، شهر و خانه‌شان را ویران کرده است. با این‌حال می‌گویند: «ما هنوز هیچ کاری برای کنگره نکرده‌ایم.»
حالا ما با یک پاکت دادن ناراحت می‌شویم و در برابر قدردانی مقاومت می‌کنیم؟ آیا تا آموزش نگیریم، باید این‌گونه باشیم؟ خدا را شکر می‌کنم که دوبار در لژیون سردار و سه‌بار در مراسم درختکاری شرکت کرده‌ام. و از همه مهم‌تر این‌که همیشه تلاش کرده‌ام در هرجایی که حضور پیدا می‌کنم، آبروی کنگره را حفظ کنم.

" هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم مانده ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد"

جلسه امروز کنگره ۶۰ نمایندگی سنایی نیشابور با اجرای گل نمادین به مناسبت رهایی: مسافر علی از لژیون دوم راهنمای محترم مسافر ابوالفضل به پایان رسید.

عکس مسافر پیام
تایپ مسافر علی
ویراستاری مسافر حمزه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .