جلسه چهارم از دوره سی و چهارم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، شعبه اروند آبادان، با استادی مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافرخالد، با دستور جلسه « هفته دیدهبان » روز پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر
هدف کنگره احساس محبت بین انسانهاست. هفتهٔ دیدهبان را به تمام دیدهبانان عزیز، مخصوصاً آقای مهندس، تبریک میگویم.
به یاد دارم که قبلاً چنین جشنهایی برای دیدهبانان برگزار نمیشد و حتی بسیاری از افراد، اکثر دیدهبانان را نمیشناختند. فقط تعداد محدودی از آنها را میشناختم. مثلاً وقتی به شهرستان میرفتم، میگفتند: «آقای سلامی، دیدهبان فلان شهرستان هستند.» آنجا بود که برای اولین بار اسم دیدهبان را شنیدم. یا وقتی از نفر دوم پرسیدم، گفتند: «آقای ترابخانی هم دیدهبان است.» با اینکه راهنمای خودم بودم، نمیدانستم که او دیدهبان است. جناب مهندس با مهندسیکردنِ زندگی به ما آموختند که همه چیز را برای خودمان کاربردی کنیم. مهمترین هدف برگزاری جشن دیدهبان این است که من به کنگره میآیم، مثل یک کارگاه آموزشی، تا این چیزها را یاد بگیرم و در زندگی عملی کنم. برای کسانی که در زندگی به من کمک کردند، پدرم، مادرم، همسرم و همه کسانی که در کنارم هستند، میخواهم این آموزهها را به بهترین شکل اجرا کنم.
هر کدام از دیدهبانها اگر خدمتی انجام دادهاند، وقتی به تهران میرفتیم، حتماً به دیدارشان میرفتیم. اگر امروز اینجا چنین محیطی داریم و میتوانیم در کنار هم باشیم، بدانید که پشت این اتفاق، یک تشکیلات بسیار قوی وجود دارد. این ستونهای محکم، همان دیدهبانها هستند.
جناب مهندس در موقع تشکر گفتند: «اگر بدانید کنگره چه چیزی به شما داده و چه خدمتی برایتان انجام داده، فکر میکنم قضیه حل میشود.» زمانی که من مصرفکننده بودم، اصلاً وجههی خوبی در اجتماع نداشتم؛ حتی دزدها هم دست من را نمیگرفتند! اما حالا که به کنگره آمدهام، همهچیز کمکم تغییر کرده. چه اتفاقی افتاده که این اعتبارات به من بازگشته؟ با آموزشهای آقای مهندس، هرکدام از ما میتوانیم در اجتماع حرفی برای گفتن داشته باشیم و جایگاهی برای خودمان پیدا کنیم. هرکسی که با بچههای کنگره برخورد کرده، از رفتارشان تعجب میکند و باور نمیکند که چنین تغییری ممکن است.
من با باورهای بیرون وارد کنگره شدم. وقتی سبد کمکهای مالی را میگرداندند، نگاه میکردم و یک پول کهنه درونش میانداختم. همیشه از خودم میپرسیدم: «بابت چه چیزی باید این پول را بدهم؟» اما وقتی آموزشها را دیدم و مسئلهٔ بخشش را که آقای مهندس مطرح کردند، فهمیدم که بخشش چه تأثیری در کائنات و در وجود خودم دارد. این نگاه، مثل یک اقیانوس بیکران پیش رویم گشوده شد.
آقای مهندس با همان بغض زیبایش، میخواهد بگوید: «این همه خدمت کنی و بعد بگویی من هنوز هیچ کاری نکردهام؟ نتوانستهام دینم را به کنگره ادا کنم؟ حالا ماها که جای خودمان را داریم!» اما واقعیت این است که من هیچ کاری نکردهام. همین نفسکشیدنم هم به برکت وجود کنگره است. اگر کنگره نبود، خدا میداند الان در چه روزگاری بودم و چه شرایطی داشتم. قبلاً شبها میآمدم و میرفتم که کسی مرا نبیند، اما حالا چه شده که اینهمه به من احترام میگذارند؟ همهی اینها را کنگره به من داده است.
همیشه تصویر روزی را که برای اولین بار به کنگره آمدم، در ذهنم مرور میکنم تا بفهمم که منِ علیرضا، در چه شرایطی بودم. تمام راهها را رفته بودم و هیچ نتیجهای نگرفته بودم. روزبهروز همه چیز را از دست میدادم و اگر این خاطرات را مرور کنم، میفهمم که اگر آدمیزاد هوشیار نباشد، همهی این شرایط ممکن است دوباره پیش بیاید.
آقای مهندس بارها فرمودهاند: «خداوند میفرماید انسان موجودی فراموشکار و خطاکار است.» خداوند اینها را به ما یادآوری میکند تا به منِ علیرضا بگوید: «یادت باشد، فراموش نکنی که چه بودی! امروز فکر نکنی که یک آدم مهمی هستی و تو در کنگره همان علیرضای سابق هستی.»
گروه سایت نمایندگی اروند آبادان
تایپ مطلب: مسافر حسین لژیون چهارم، مسافر علی لژیون چهارم، مسافر علیرضا لژیون پنجم، همسفر عرفان لژیون ششم
ویرایش و ارسال مطلب: مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
69