چهارمین جلسه از دوره چهل و چهارم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ ویژه مسافران و همسفران ؛ نمایندگی ابوریحان با استادی پهلوان مجید، نگهبانی مسافر حسن و دبیری مسافر علی با دستور جلسه ( در استحکام پایه های مالی و علمی کنگره من چه کرده ام؟ ) در تاریخ 27 اردیبهشت ماه 1404 راس ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مجید هستم مسافر شاکر و سپاسگزار خداوند هستم، خیلی خوشحالم که امروز در نمایندگی ابوریحان در خدمت عزیزان هستم. امیدوارم که جلسه خوبی را داشته باشیم، از نگهبان جلسه حسن آقا و از ایجنت محترم اصغرآقا تشکر می کنم، همچنین از خدمتگزاران لژیون سردار که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا هم خدمت کنم و هم آموزش بگیرم. عرض کردم فرصت!؟ مهم است که از فرصت چه استفاده ای کنیم!؟ جوانی یک فرصتی است که به من داده می شود! چهارده ثانیه سکوت می کنیم! فرصتی است که من از جهل و نادانی خودم به خدا پناه ببرم! آیا می توانم پناه ببرم در همان چهارده ثانیه؟ این صندلی که امروز می نشینم یک فرصت است! همه فرصت هایی که بیرون از این در به من داده می شود فرصت پیدا می کنم تا از مصرف مواد مخدر به قطع آن برسم، یعنی ستاره هایی که در آسمان میدرخشند از پائین نگاهشان می کنم! می توانم روی زمین بدرخشم و از آسمان به این صندلی نگاه کنم و کنگره این فرصت را به من داد و باید آن روزی که به من فرصت می دهد که در سرزمین رهایی برای خودم بنا درست کنم! آنجا متعلقات داشته باشم! اگر در سرزمین رهایی تعلقات نداشته باشم، باید برگردم!! یک مرزبان چهارده ماه فرصت دارد، یک راهنما چهار سال و آنهایی که خدمت مالی می کنن می توانند هر سال فرصت این را داشته باشند. من می روم شمال سه روز، می روم مشهد یک هفته، می روم خارج از کشور یک ماه ولی در نهایت باید برگردم چون چیزی آنجا ندارم! اگر بخواهم بروم به سرزمین رهایی و برنگردم باید آنجا تعلقات داشته باشم! باید یک راهنما باشم، دست چهار نفر را با خودم بگیرم و از این مسیر عبور دهم! باید در لژیون سردار خدمت کنم و با پولم چراغ این نمایندگی را روشن کنم. اتفاقی که در کنگره می افتد، این فرصت به من داده می شود. آن روزی که من در انتخابات مرزبان می شوم، که مرزبان نیستم! من در چهارده ماه خدمت می شوم یک مرزبان!! زمانی که من امتحان می دهم راهنما می شوم، درست است که شال راهنمایی را گرفتم ولی راهنما نشدم! کی راهنما می شوم؟! زمانی که چهار سال خدمت می کنم و در این چهار سال کسانی را مثل خودم راهنما می کنم و می پرورانم! اتفاقی که در کنگره می افتد، این فرصت به ما داده می شود! داشتم در دفتر مرزبانی به اصغر آقا می گفتم، سال ها من روبرو همین خیابان جایی بود می آمدم مواد مصرف می کردم شاید ده سال پیش، از سر این خیابان از همین دست فروش ها میوه می گرفتم و می رفتم، خیلی برام جالب بود، حتی الان که نشسته بودم داشتم خیلی با دقت نگاه می کردم ببینم می توانم یک آشنایی پیدا کنم؟ البته همه بچه های کنگره که آشنا هستند! ولی یک آشنایی از آن زمان ها که متاسفانه ندیدم. من از درون فریاد می زدم از درون فریاد زدم و صاحب رنج شدم! وقتی صاحب رنج شوی! خوشبختی دیگه مال تو خواهد بود! به شرطی که قدم برداری! یعنی مادر خوشبختی به نظرمن رنج است! در مسیری که می آمدم، این منطقه را کاملا بلد بودم، ولی نمی دانستم دقیقا شعبه کجاست؟ لوکیشن را می زنم، ببینم بهترین مسیر را انتخاب می کند، از گوشی قدیمی ها نمی توانید لوکیشن بگیری! از گوشی های جدید می توانید به شرط اینکه به اینترنت وصل باشید! اگر بخواهی به اینترنت وصل باشی باید عضو لژیون سردار باشی! خیلی آدم ها هستند، می آیند! می بینید! سال ها در کنگره هستند! هیچ تغییری نمی کنند! می آيند و می روند! همان لب مرز رهایی دو کیلومتر می رود و پانصد متر برمیگردد! ولی در سرزمین رهایی به او جا نمی دهند! اگر قرار است در عمق سرزمین رهایی به من جا دهند، باید یاد بگیرم همه راجع به خودم می گویم و راجع به دوستان عرض می کنم، اگر بخواهم در عمق سرزمین رهایی به من جا دهند، باید اهل بخشش باشم! سفر اول وارد می شوم، راهنمای محترم به من پروتکل می دهد و من شروع می کنم به سفر کردن و هر بیست و یک روز یک پنجم از داروی خود را می بخشم، اگر در مسیر باشم، حالم بهتر می شود. در آخر بعد از ده ماه، بعد یازده ماه سفر اولم تمام می شود و اصطلاحا قطع مصرف می شوم. آیا وارد سفر دوم می شوم؟ اگر در سفر دوم هم حرکت کنم حالا باید ببخشم! حالا مرزبان می شوم ساعت یک و نیم، دو بعد از ظهر می آیم در باز می کنم، مسئولیت قبول می کنم، دیگر از زمانم می بخشم! راهنما می شوم، چهار سال دغدغه دارم، کارهایی که یک راهنما برای من انجام می دهد، پدر و مادرم نمی تواند بکند، یک راهنما از این در که بیرون می رود تازه دغدغه اش شروع می شود. حسن چی شد؟ حسین چی شد؟ فلان رهجو چه کار کرد؟ آن پله را کم کرد؟ یعنی فقط در کنگره نیست، در سفر دوم، از زمانم ببخشم! یا از کلامم یا از مالم! اگر این را ببخشم در سفر دوم توان دارم تا حرکت کنم! کنگره این فرصت را به ما می دهد که در هر جایگاهی که خدمت کنیم، شاید قدر آن جایگاه نباشم ولی وارد آن جایگاه می شوم. بعد از مدتی در قالب قرار می گیرم. امیدوارم که حالا هرکس در هر قسمتی که می تواند خدمت کند. چه خوب است که بتوان در همه قسمت ها خدمت کنیم. من یک راهنما باشم یک مرزبان باشم اگر بتوانم دوتا چیز را در کنگره یاد بگیرم و آن دو تا چیز بخشش و محبت باشد! وادی چهاردهم! خداوند در قرآن می فرماید به نام خداوند بخشنده و مهربان یعنی اول بخشندگی خدا و بعد مهربانی آن را با هم علت و معلوم قرار داده است. بخشش را اگر توان داشته باشم، قطعا می توان با همان به محبت نیز دست پیدا کنم! آقای مهندس فرمودند بحث تعهدات مالی تا آخر خرداد تمدید شده است. کلامی که من جاری می کنم این برای من بار دارد. اگر می گویم فلان مقدار کمک می کنم، به خودم کمک می کنم! ولی این کلام برای من بار دارد، حالا اوضاع اقتصادی هم که متاسفانه خیلی خوب نیست ولی دوستان هرکس در هر جایی که توان دارند به تعهدشان عمل کنند. انشاالله که آثار آن بر می گردد به زندگیمان. یک راهنما اینجا خدمت می کند، هیچ حقوقی هم دریافت نمی کند ولی آن کار معنوی که انجام می دهد، حتما و بدون شک مثل بومرنگ در زندگی او جاری می شود. از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همه سپاسگذارم.
مرزبان کشیک مسافر داوود
خلاصه نویسی و عکس و ارسال: مسافر حامد
- تعداد بازدید از این مطلب :
157