جلسه اول از دوره چهل و هفتم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60، نمایندگی شهرری، به استادی راهنمای محترم مسافر امیر، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه "در استحکام پایه های مالی و علمی کنگره من چه کرده ام " شنبه 27 اردیبهشت ماه 1404 ساعت 16/30 آغاز به کار کرد و در ادامه جلسه تولد 1 سال رهایی مسافر امید از لژیون سوم
(1).jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان امیر هستم مسافر، خدا را شکر میکنم که توفیق حاصل شد که در این جایگاه خدمتی قرار بگیرم و از شما عزیزان آموزش بگیرم. امروز قرار بود استاد جلسه، آقای محمد سپیدکار باشند، اما متأسفانه برای ایشان مشکلی پیش آمد و با هماهنگی، مقرر شد من در این جایگاه خدمت شما باشم.
دستور جلسهی امروز شامل دو بخش است: بخش اول با عنوان «در استحکام پایههای علمی و مالی کنگره، من چه کردهام؟» و بخش دوم، جشن تولد اولین سال رهایی مسافر امید عزیز است.
سپاسگزارم از اساتید و راهنمایان محترم، همچنین از گروه مرزبانی که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا خدمتگزار باشم. همانطور که دوستان مطلع هستند، هر ساختاری برای رشد، توسعه و بقای خود نیاز دارد که یکسری پارامترها را رعایت کند. در کنگره ۶۰، این پارامترها در قالب یک مثلث معرفی شدهاند که آن را «مثلث موفقیت» مینامیم، این مثلث از سه ضلع تشکیل شده است: ضلع اول، منابع علمی؛ ضلع دوم، نیروی انسانی؛ و ضلع سوم، منابع مالی می باشد.
در بخش اول، یعنی ضلع منابع علمی، جناب مهندس به شایستگی این مسیر را هدایت کرده و به نتایج ارزشمندی دست یافتهاند. علمی که بر اساس تجربه بهدست آمده، سندی بینقص است؛ و تکتک ما که امروز اینجا نشستهایم، جزئی از این سند زنده هستیم. درمان اعتیاد، موضوعی که در سطح جهانی هنوز راهحلی قطعی برای آن وجود ندارد، در کنگره ۶۰ به نتیجه رسیده است؛ درحالیکه در سایر نقاط دنیا، هزینههای هنگفتی برای آن صرف میشود.
آقای مهندس، این علم را در اختیار ما قرار دادند و در ادامه، بحث درمان سیگار، چاقی و اخیراً طبق صحبتهای خود ایشان، درمان بیماریهایی نظیر سرطان نیز در دستور کار قرار گرفته است. اینها همه گواهی است بر اینکه تولید علم در این سیستم، زنده و پویاست.
ضلع دوم، نیروی انسانی است. افرادی که وارد این سیستم میشوند، به درمان میرسند، آن را میپذیرند، به آن ایمان میآورند و در ادامه در جایگاه خدمت به همنوع خود قرار میگیرند. اگر اطرافمان را نگاه کنیم، افراد بسیاری را میبینیم که بهواسطهی همین ایمان و پذیرش، در مسیر خدمت قدم برمیدارند.
اما ضلع سوم، منابع مالی است؛ و در اینباره دستور جلسه امسال بسیار عمیق و تأثیرگذار بود. بهنظر من، این دستور جلسه صرفاً یک عنوان نیست، بلکه پیامی درونی و نوعی فرمان برای خودارزیابی است. من در این سیستم وارد شدم، به درمان رسیدم، و باید ببینم که چه هزینههایی ــ هم مالی و هم انسانی ــ برای این اتفاق صرف شده است. از بُعد انسانی، زمانی که افراد در کنار من بودند و به من کمک کردند، اگر بخواهم آن را روی کاغذ بیاورم، حجم و زمان صرفشده بسیار بالاست. و من که به درمان رسیدهام، اگر ایمان واقعی به سیستم داشته باشم، باید وارد پروسهی خدمت شوم و شروع به جبران کنم. در این زمینه، بهراستی نمیتوانم ادعایی داشته باشم.
در زمینهی مالی نیز، اگر نگاهی به ساختمانها و امکانات بیندازیم، میبینیم که همهچیز فراهم است: برق، گرما، سرما، آب، تلفن، اجاره، بازسازی و…
اما هیچکدام از ما دقیقاً نمیدانیم چه هزینههایی در این مسیر پرداخت شده است. ما یک سازمان مردمنهاد هستیم؛ نه کمک دولتی داریم و نه وابسته به شخص یا نهادی هستیم.
تنها اتکای ما، به خود ماست، من زمانی با خودم محاسبه کردم که چه هزینهای برای درمان من صرف شده و دیدم تنها کاری که توانستم بکنم، این بود که چند دوره در جایگاه «سردار» قرار بگیرم. در جایگاه دنور هم توفیق داشتم خدمت کنم، اما واقعاً هیچ فشاری به خودم نیاوردهام. آنچه داشتم، دادم؛ اما این کافی نیست.
وقتی من وزنهی دو، سه یا پنج کیلویی را راحت بلند میکنم، پس باید بتوانم مبلغ بالاتر را هم پرداخت کنم. اگر امروز شش میلیون برایم آسان است، باید بهجایی برسم که ۵۰ میلیون یا ۵۰۰ میلیون را با افتخار و آرامش پرداخت کنم. چرا؟ چون به این سیستم باور دارم. دعای معروف کنگره میگوید: «ما در پی هم روان شدهایم تا بدانیم آنچه نمیدانیم از هستی و نیستی». من امیر، هنوز توجه کافی به این موضوع ندارم.
تمام این حمایتهای مالی، برای کسانی است که پس از ما به کنگره میآیند. شاید همین اطرافیان من، روزی مصرفکننده شوند. آرزو دارم که روزی مصرفکنندهای بیاید، با ساختار کنگره آشنا شود، دورهی تکاملیاش را طی کند و «ره صد ساله» را یک شبه برود.
اما برویم به بخش دوم دستور جلسه: جشن اولین سال رهایی مسافر امید. امید، یکی از بچههای پرانرژی و خوب ماست. من بهراحتی از کسی تعریف نمیکنم، ولی خودش میداند که چه مسیری را آمده است. ایشان سفر اول خود را با آقای سپیدکار آغاز کردند، در تاریخ 1401/9/7 و دقیقاً یک سال بعد، یعنی 1402/9/7 به رهایی رسیدند. آنتیایکس ایشان، شیشه بود. ۸0۴ سیسی شربت OT نوش جان کردند و امروز رهاییشان گوارای وجودشان باد.
امید، از جمله رهجوهایی است که همیشه سؤال دارد. کسی که سؤال نمیپرسد، یعنی فکر میکند همهچیز را میداند؛ و کسی که فکر میکند همهچیز را میداند، هیچگاه چیزی نمیآموزد. امید با تمام توان در تلاش است با تاریکیهایش روبهرو شود و بهنظر من، در این مسیر موفق بوده است. حال دلش کمکم خوب میشود و جبران خسارت را از خود، خانواده و جامعه آغاز کرده است، در خصوص لژیون سردار نیز، روزی آمد و گفت: «میخواهم شرکت کنم» با وجود اینکه وضعیت مالی مساعدی نداشت و یکی دو تا معاملهاش هم خوب پیش نرفته بود، اما عاشقانه وارد شد، کمک مالی کرد و در جایگاه سردار قرار گرفت.
من برای او بهترینها را آرزو دارم؛ چون واقعاً شایستگیاش را دارد. تنها خواستهام از او در روز تولدش این است که کمی بین سیستم کاری، خانوادگی و کنگره، تعادل ایجاد کند تا بتواند همیشه در کنگره باشد و خدمت کند. بهنظر من، برای رسیدن به حال خوش، باید بها پرداخت، این روز قشنگ را ابتدا به خود امید، همسفران گرامیاش، مادر محترم، همسر فداکار و دو دختر کوچکش، سپس به آقای سپیدکار، اعضای نمایندگی شهرری، جناب آقای مهندس، راهنمای عزیزم آقا مسعود و در نهایت به خودم تبریک میگویم.
امیدوارم در آینده نیز در جمع ما باشد و بسیار دوست دارم روزی، شال راهنمایی را دور گردن امید ببینم.
.jpeg)
اعلام سفر مسافر امید:
سلام دوستان امید هستم مسافر با چند سال تخریب وارد کنگره شدم آخرین آنتی ایکس مصرفی شیشه هروئین 11 ماه و 26 روز سفر کردم به روش دی اس تی با داروی اوتی به راهنمایی راهنمای خوبم آقای عابدی الان هم 16 ماه است که آزاد و رها هستم
.jpeg)
آرزوی مسافر امید:
آرزو میکنم هر کسی بیرون از این در درگیر مشکل اعتیاد است بتواند راه کنگره را پیدا کند تا مشکلش برطرف شود
.jpeg)
خلاصه سخنان مسافر امید:
سلام دوستان امید هستم مسافر، بالاخره نوبت به من هم رسید و انشاءالله که این فرصت نصیب دیگران نیز بشود.میخواهم از کسانی که باعث شدند با کنگره آشنا شوم و در این مسیر قرار بگیرم، صمیمانه تشکر کنم. آنانی که دستم را گرفتند تا به حال خوش برسم و این آرامش را به خانوادهام و سپس به خودم انتقال دهم، اولین کسی که مرا با کنگره آشنا کرد، برادرم، حمید عزیز بود، او از کنگره برایم گفت و مرا با دنیایی جدید، پاک و انسان ساز آشنا کرد.
من، امید، با حالی آشفته، افکاری منجمد و قلبی یخزده پا به کنگره گذاشتم، سفر اولم را در لژیون ۱۵ آکادمی، با راهنمایی آقای فرشاد آغاز کردم، در اینجا لازم است از جناب آقای مهندس، خانم آنی و نخستین راهنمایم که در همان لژیون ۱۵ آکادمی همراه من بودند، صمیمانه قدردانی کنم. همچنین از آقای محمد سپیدکار که در دوران مرزبانی و ایجنتیشان همراه و راهنمای من بودند، بینهایت سپاسگزارم.
در سفر دوم، از جناب آقای امیر عابدی که با تمام وجود برایم زحمت کشیدند، و نیز همسرم، خانم نسرین، که همسفر و همراه حقیقیام بودند و همچنین از خانم الناز عزیز و مادر مهربانم که همیشه پشتیبانم بود و با راهنماییهای دلسوزانهاش مرا در مسیر درست نگه داشت، صمیمانه قدردانی میکنم.
در دوران مجردی، مادرم چقدر مرا تحمل کرد. از همه آنان که در گذشته و حال در مرزبانی، ایجنتی و راهنمایی مرا یاری کردند، بینهایت سپاسگزارم. از راهنمای سیگارم، آقای بهروز عبدی نیز با همه وجود تشکر میکنم. امیدوارم هرجا که هستند، سلامت و سرافراز باشند.
پیش از ورود به کنگره، من هم مانند بسیاری، در تاریکیِ تمامعیار گرفتار بودم. دنیایی سیاه، ناامید و بدون روشنایی، اما امروز، هرگاه به گذشتهام فکر میکنم، ترسی عمیق در وجودم ریشه میدواند. نمیخواهم از آن روزهای تلخ سخن بگویم؛ چرا که بهترین روزهای زندگیام را نه در آن تاریکی، بلکه در روشنی کنگره یافتم.در کنگره، عشق و محبت دیدم، دوستیهای بیریا، انسانهایی بینقاب. من برای شرکت در مسابقات بوستان ولایت از دماوند به تهران میآمدم و برمیگشتم، کنگره مرا جذب کرد و امروز، خود را تا پایان عمر، بدهکار این مکان مقدس میدانم.
آقای امیر، از شما سپاسگزارم برای محبتها و راهنماییهایتان. این را همیشه گفتهام که پایان سفر اول، پایان راه نیست. آغازِ دوباره است. پس از آن بود که خداوند فرزند دومم را به من عطا کرد، در حالی که در اوج ناامیدی حتی تصمیم به جدایی از همسرم گرفته بودم،اما با یاری خانم نسرین و آقای امیر و آموزشهای کنگره، ورق زندگی ام برگشت.
امیدوارم همسرم، مادرم، برادرانم و خدای بزرگ مرا ببخشند. خطاهای بسیاری داشتم، اما امروز با تمام وجود تلاشم بر آن است که "امیدی بهتر" باشم. نخست برای خودم، سپس برای خانوادهام، و بعد در محیط کارم. این رسالت من است.تکتک شما را دوست دارم، میدانم که در رهایی من سهم داشتید و امید دارم بتوانم در رهایی تازه واردین، نقش کوچکی ایفا کنم.
.jpeg)
خلاصه سخنان راهنمای همسفر مسافر امید:
سلام دوستان الناز هستم همسفر، من همین روز قشنگ تولد یک سال رهایی آقا امید را به ایشان و همسفرشان و در راس جناب آقای مهندس دژاکام تبریک میگویم میخواهم از این فرصت استفاده کنم و این روز را به راهنمای آقا امید یعنی آقای سپیدکار و آقای عابدی نیز تبریک بگویم. واقعا هم جای تبریک دارد که چنین رهجویی تربیت کردند که حتی پس از رهایی در کنگره مانده و خدمتگزار کنگره شده است.
در مورد خانم سحر باید بگویم همه ما به نوعی با چالشهای متفاوتی در زندگی روبرو میشویم برخی از این چالشها در سفر اول به سراغمان میآید و بعضی از آنها در سفر دوم سراغمان را میگیرند، نباید اینطور فکر کنیم که با پایان سفر اول چالشها نیز به پایان میرسند در همین مورد خانم سحر نیز با این چالشها روبرو بودند و به خوبی توانستند از پس این چالشها بر بیایند.
اما در مورد دستور جلسه این هفته که «در استحکام پایههای علمی و مالی کنگره من چه کردهام؟» باید بگویم به واقع من برای کنگره کاری نکردم چرا که هر کاری کردهام ه خودم و خانوادهام بازگشتم کنگره مانند بوم رنگی ست که هرجور پرتابش کنی به سمت خودت برمیگردد در پایان باز همین روز قشنگ را به آقا امید و همسفرانشان تبریک میگویم و از خداوند برایشان بهترینها را آرزو میکنم

خلاصه سخنان همسفر مسافر امید:
سلام دوستان سحر هستم یک همسفر، در ابتدای صحبتهایم میخواهم از برادر مسافرم آقا حمید خیلی تشکر کنم چرا که ایشان بانی ورود امید به کنگره شدند. ایشان با اینکه همسر و فرزند داشتند خیلی پیگیر درمان امید شدند.
میدانم که همسفرانی که همسرشان مسافر است حال من را به خوبی درک میکنند، مسافرم وقتی شیشه مصرف میکرد خیلی پرخاشگری میکرد؛ اینها را میگویم تا همسفران دیگر بدانند افرادی که این بالا برای برگزاری جشن تولدشان میآیند چه روزهای سختی را پشت سر گذاشتند.
بسیاری از شبها من با کابوس خوابیدم و صبحها با ناامیدی از خواب برخواستم اما روزهای سخت گذشت امیدوارم این روزها برای هیچکس اتفاق نیفتد و همه حال خوبی که امروز من دارم را تجربه کنند. امروز هم با روزهای سخت داریم اما جنس سختی این روزها با گذشته فرق میکند الان برای آینده بچههایمان تصمیم میگیریم.
در پایان از همه شما عزیزان متشکرم که به صحبتهای من گوش کردید امیدوارم همه همسفران عزیزی که امروز اینجا حضور دارند بتوانند حال خوش رهایی را تجربه کنند

.jpeg)
.jpeg)

مرزبان کشیک: مسافر محمد
تنظیم و ویراستار: مسافر اسماعیل از لژیون سوم
تایپ: مسافر سعید مسافر نیما و مسافر هاشم
مسافران و همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
444