در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره ۶۰، من چه کردم؟
سالها بود که سایه اعتیاد، نهتنها بر جان مسافرم؛ بلکه بر تمام تاروپود زندگیمان سایه انداخته بود. روزهایی بود که امید، همچون نخی باریک در دستانم میلرزید و تنها چیزی که مرا زنده نگه میداشت، آرزوی نجات بود. تا اینکه در مسیر نورانی کنگره ۶۰ قرار گرفتیم؛ جایی که آغوشش را به روی هر دوی ما گشود؛ مسافرم را پذیرفت تا بازسازی شود و مرا دعوت کرد تا "همسفر" باشم، نه فقط نظارهگر.
در ابتدا فکر میکردم نقش من صرفاً در سکوت و صبر خلاصه میشود، اما کمکم دریافتم که کنگره، یک ساختار زنده و پویاست. مثل یک درخت تناور که اگر بخواهد رشد کند و میوه دهد، به ریشههایی قوی نیاز دارد؛ ریشههایی به نام پایههای مالی و علمی.
در استحکام پایهٔ مالی، من از جایی شروع کردم که باور داشتم حتی کوچکترین قطرهای از محبت، میتواند موجی بزرگ بسازد. شرکت در گلریزانها و حمایت از سبد کنگره، همه برای من صرفاً بخشیدن پول نبود؛ یک ایمان بود، یک لبیک به ندای درون بود. آنچه میدادم شاید زیاد نبود، اما از دل بود. با این باور که کنگره باید بماند، نه فقط برای مسافر من؛ بلکه برای هزاران مسافر و همسفری که هنوز راه را پیدا نکردهاند.
اما پایۀ علمی؛ این پایه جایی بود که بیشتر از هر چیز، خودم را ساختم. در لابهلای صحبتهای اساتید، در واژه واژۀ نوشتارها و در لحظهلحظۀ مشارکتها، من دوباره متولد شدم. با دفتری در دست و قلبی گشوده؛ از زندگی، از عشق، از نظم، از ایمان درس گرفتم. یاد گرفتم که دانایی، همان چراغی است که در ظلمت و بیخبری میسوزد و راه را روشن میکند. اگر بخواهم صادق باشم، پایۀ علمی کنگره، نهتنها به مسافرم کمک کرد؛ بلکه مرا هم از خواب جهل بیدار کرد. دیگر سکوت نمیکنم؛ دیگر نمیترسم. مینویسم، میخوانم، میگویم. چون فهمیدهام دانایی، نجات است.
حالا اگر از من بپرسند: "در استحکام پایههای کنگره ۶۰، تو چه کردی؟"
میگویم: با تمام قلبم، با تمام توانم، ایستادم. نه بهعنوان یک تماشاگر؛ بلکه بهعنوان بخشی از این پیکره زنده؛ چون من، یک همسفرم؛ از جنس نور، از جنس ایمان و هنوز راه در پیش است...
خدا را شاکرم که مسافرم پس از پیمودن مسیر درمان، در جایگاه پهلوانی درخشید؛ نوری شد در تاریکی روزهای گذشته و افتخاری برای مسیر رهایی. من نیز در پرتو این نور، درسهای بزرگی آموختم؛ چرا که هر جایگاه در کنگره، فرصتی برای رشد و تعالی است.
امروز خودم نیز افتخار حضور در جایگاه راهنمایی را دارم؛ جایگاهی که مسئولیت دارد؛ اما بیش از آن، عشق و آگاهی میطلبد. هر لحظه به این میاندیشم که چه راههای نرفتهای پیشِ روی ماست؛ مسیرهایی پر رمز و راز تا رسیدن به دریای بیکران عشق، معرفت و محبت. راهی که با هر قدم، ما را به خودِ واقعیمان نزدیکتر میکند.
منابع: استفاده از سایت کنگره ۶۰
نویسنده: راهنما همسفر کبری
ویرایش: همسفر نعیمه رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم) دبیر سایت
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
237