به نام قدرت مطلق الله
-لطفا به رسم کنگره 60 خودتان را معرفی نمائید:
سلام دوستان میلاد هستم مسافر، آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک، روش درمان DST با داروی OT،مدت سفر اول ۱۰ ماه و ۵ روز، مدت رهایی ۳ سال و ۵۵ روز، در ادامه سفر نیکوتین با آدامس نیکولایف انجام دادم، مدت رهایی از نیکوتین ۳ سال و ۶ روز با راهنمایی آقای ارسلان (ایجنت پارک)
- مفهوم واقعی بخشش را در کنگره چگونه آموختید و در زندگی روزمره چطور به کار میگیرید؟
در کنگره ۶۰، مفهوم بخشش را زمانی درک کردم که وارد لژیون سردار شدم. آنجا یاد گرفتم بخشش فقط گذشتن از مال نیست، بلکه بخشیدن از دل، از جان، و بدون چشمداشت است. وقتی در جایگاه خدمت میگذاری، میفهمی که باید حتی از وقت و انرژیات بگذری تا ساختاری حفظ شود که روزی تو را نجات داده. این نوع بخشش، باعث شد نگاهی تازه به زندگی پیدا کنم. حالا در زندگی روزمرهام هم سعی میکنم بدون توقع، بخشنده باشم؛ چه در خانواده، چه در کار و چه در رفتار با دیگران.
- خدمت کردن به دیگران، بهویژه در جایگاه مرزبانی، چه تأثیری بر رشد شخصی شما داشته است؟
خدمت کردن، بهخصوص در جایگاه مرزبانی، رشد عمیقی در من ایجاد کرد. اوایل ترس داشتم؛ از رد شدن در آزمون گرفته تا مواجهه با مسئولیتها. اما وقتی قدم گذاشتم، دیدم که ترسها یکییکی از بین رفتند.
مرزبانی باعث شد نظم درونی پیدا کنم. یاد گرفتم که خدمت، حال انسان را خوب میکند و مهمتر از آن، باعث میشود ترسها و باورهای محدودکنندهات فرو بریزد. توانستم کارم را توسعه بدهم، یک مغازه بزرگتر بگیرم؛ چون دیگر آن آدم ترسوی قبلی نبودم.
همخدمتیهایم، مثل آقا رضا، آقا مهران و خود ایجنت عزیز، به من آموزش آرامش، محبت و مسئولیت دادند. خدا را شاکرم برای این فرصت رشد.
- آیا تجربهای داشتهاید که بخشش یا خدمت باعث تغییر نگرش شما نسبت به یک فرد یا موقعیت شده باشد؟ آن را شرح دهید.
یادم هست وقتی با آقای ارسلان (ایجنت پارک) آشنا شدم، ابتدا فکر نمیکردم آنقدر گرم و صمیمی برخورد کنند، چون از لژیون دیگری آمده بودم. اما برخوردشان با من، طرز فکر مرا نسبت به خیلی از آدمها عوض کرد. دیدم محبت میتواند بدون قضاوت و با آغوش باز باشد. این تجربه به من یاد داد، خدمت و بخشش، پلهایی هستند که ما را به درک و محبت واقعی میرسانند.
- ورزش در پارک، چه تأثیری بر وضعیت جسمی، روحی و نظم فردی شما داشته است؟
اولین روزی که به پارک محتشم آمدم، مسئولیت کوچکی گرفتم: والیبال. حتی تور هم نداشتیم. فقط توپ بود و علاقه! اما همان روزها، حال من به طرز عجیبی خوب میشد. بازی میکردم و آرام آرام داور شدم. وقتی داور شدم، حس تعلق عمیقی پیدا کردم. فهمیدم نظم و مسئولیت در ورزش چه تأثیر بزرگی دارد.
بعد نگهبان والیبال شدم. توپ و تور کنگره برایم ارزشمند شد؛ حتی نمیگذاشتم خانوادهام به آنها دست بزنند. این مسئولیت، انضباطی در من ساخت که در هیچ ورزش عادی تجربهاش نکرده بودم.
ورزش در پارک برای من فقط تحرک بدنی نبود، تولدی بود از دل تاریکی، به سمت نور.
- چگونه بین نظم شخصی، مسئولیت مرزبانی و ورزش روزانه تعادل برقرار میکنید؟
در ابتدا سخت بود. مرزبانی وقت میخواست، ورزش هم انرژی. اما کمکم یاد گرفتم نظم شخصی یعنی اولویتبندی و برنامهریزی. سیدی نوشتن را ترک نکردم، ورزش را کنار نگذاشتم، و در خدمت هم ثابتقدم ماندم. این تعادل را از آموزشهای کنگره گرفتم؛ اینکه نظم درونی مهمتر از هر برنامه بیرونی است.
- اگر بخواهید تجربه خود را از مرزبانی و ورزش، در یک جمله به رهجویان تازهوارد منتقل کنید، آن جمله چیست؟
"در کنگره ۶۰، خدمت و ورزش دو بال رهاییاند؛ اگر با دل انجامشان دهی، پرواز را خواهی آموخت."
عکس: مسافر مسافر علی لژیون سوم
مصاحبهگر: مسافر عباد لژیون سوم
ارسال مطلب: مرزبان خبری مسافر رضا
گروه خدمتگزاران سایت نمایندگی گیلان پارک محتشم
- تعداد بازدید از این مطلب :
53