سپاس و ستایش پروردگار عالمیان را، که یگانه خالق هستی است؛ میزانکنندهی قوانین و فرامینی بینقص، که با رحمت و هوشمندی خویش، اختیار زندگی را به انسان سپرد. او در پایان این سفر، رضایت خود و همگان را در طیفی از نفس، تحت عنوان نفس مطمئنه قرار داد و فرمود:
«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّكِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً»
اما براستی این نفس مطمئنه که بالاترین مرتبهی موجودیت انسان است، در پرتوی چه گوهر ارزشمندی حاصل میشود؟ پاسخ روشن است: جهانبینی.
آری، این همان جهانبینی است که تمام ساختارهای وجودی ما ـ چه در سطح خودآگاه و چه ناخودآگاه ـ بیوقفه در پی کسب آن هستند و از آن، شکل و نیرو میپذیرند. سادهتر بگویم: جهانبینی یک میزان است؛ معیاری درست و دقیق برای تشخیص، اندازهگیری، و دستهبندی تمامی اطلاعات و آگاهیها.
به خاطر دارم چند روز پیش در جلسهی هفتگی کنگره ۶۰، با دستور جلسه ظرفیت، مسئولیت و قبلهگمکردن شرکت داشتم. در دل با خود میاندیشیدم: ظرفیت و مسئولیت هرچه که باشند، این قبلهگمکردن نقطهی تاریک آنهاست؛ همان ضد ارزش.
اما نکتهی قابل تأمل اینجاست: دو مسئول را در نظر بگیریم، هر دو در یک مکان، با تلاش و صرف انرژی مشابه مشغول فعالیتاند. بستر فعالیتشان نیز یکسان است. اما یکی در حال خدمت واقعی است و ظرفیت خود را ارتقا میدهد، و دیگری ممکن است به رشوه، دروغ یا هر ضد ارزش دیگری آلوده شود.
براستی، مرز میان این دو مسئول چیست؟
چه پارامتری آنها را از هم جدا میکند؟
پاسخ، دوباره همان است: جهانبینی.
این معیار است که فعالیتهای انسان را جهت میدهد و صور آشکار و پنهان وجود او را شکل داده و در مسیر مشخصی به حرکت در میآورد. با درک عمیقتری از مقولهی جهانبینی، اجزای صور پنهان ما قویتر و کالبدهای حرکتی در حلقههای بعدی ساخته میشوند.
حال که سخن از کالبدها و حلقههای پس از مرگ به میان آمد، اجازه دهید پرسشی مطرح کنم:
تا به حال اندیشیدهاید که فرشتگان پس از مرگ، دقیقاً چه چیزی را از انسان به طور کامل دریافت میکنند؟
نفس؟ روح؟
اینها همه ظرفهایی هستند؛ ظرفهایی پر از اطلاعات و آگاهیهایی که رفتارها و موجودیت ما را پدیدار میسازند.
مجموعهی تمام این آگاهیهای دستهبندی و منظمشده، جهانبینی را شکل میدهند.
هر فرد، با توجه به میزان آگاهی و چگونگی بهکارگیری آن، بنایی در صور آشکار و پنهان میسازد که به آن “جهانبینی” میگوییم. شاید نتوانم کامل منظورم را منتقل کنم، اما جان کلام این است که:
همهچیز از اطلاعات و آگاهی پدیدار میشود، و سپس توسط جهانبینی به اشکال مختلف درمیآید و دوباره بهصورت ذرات یا ظروف دانایی به منبع کل بازمیگردد.
اما نکتهای مهم: ما هرگز مالک این اطلاعات نبوده و نخواهیم بود، بلکه مانند «حس»، با آنها همنام و همرنگ میشویم. هر کجا که این اطلاعات حضور دارند، اگر همفرکانس باشیم، میتوانیم آنها را دریافت یا بازپرداخت کنیم.
این منبع عظیم اطلاعات، همان عقل کل هستی است.
عقل کل، چون خورشیدی عالمتاب، به همهچیز و همهکس میتابد. ما با عقل جزئی خویش، هرآنچه در ظرفیتمان باشد را دریافت میکنیم.
آنچه با عقل ما همنام و همرنگ است، نصیب ما میشود.
اما با انجام اعمال ضد ارزشی، آن موضوع از ظرفیت تعقل ما خارج میشود.
در نتیجه، انجام امور ارزشی یا ضد ارزشی، رابطهای مستقیم با میزان عقل دارد و نیروهایی چون الهام، القاء، و احیا، عقل را یاری میرساند.
ستون انسانیت، عقل است.
از عقل، زیرکی، فهم، حافظه و دانش برمیخیزد.
با عقل، انسان به کمال میرسد.
عقل، راهنمای انسان، کلید موفقیتها و بینا کنندهی مسیر اوست.
هرگاه عقل با نور یاری شود، انسان دانا، تیزهوش، حافظ و فهیم میشود.
مسیر حرکت خویش و دیگران را میشناسد، در توحید و طاعت خدا اخلاص میورزد، آنچه را از دست رفته جبران میکند، و بر آنچه در آینده میآید چنان وارد میشود که بداند در کجای کار ایستاده، برای چه منظوری آنجاست، از کجا آمده و به کجا میرود.
اینها همه در پرتوی تأثیر عقل است.
دلنوشته: مسافر محمدمهدی، لژیون سوم
تایپ، ویرایش و ارسال به سایت: مسافر امیرحسین، لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
17