جلسه اول از دوره چهارم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، در نمایندگی شهباز، با استادی دیدهبان مسافر احمد، نگهبانی ایجنت مسافر رضا و دبیری مسافر بهرام، با دستور جلسه: (هفته دیدهبان) در روز یکشنبه تاریخ ۱۴۰۴/۲/۲۱ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، احمد هستم یک مسافر. خوشحالم که از خداوند توفیق یافتم که در جمع شما عزیزان حضور داشته باشم. جشن دیدهبان را به همه شما تبریک و تهنیت میگویم. امیدوارم عزیزانی که در بخشهای مختلف خدمت میکنند، چه در بخش مسافران و چه در بخش همسفران، پیروز و موفق و سربلند باشند و از این خدمتی که انجام میدهند، انشاءالله بهره لازم را ببرند.
من خیلی تمایل داشتم به آقای خدامی بگویم که اگر ممکن باشد شعبهای که من مرتب آنجا سر میزنم نروم و هیچ شعبهای را انتخاب نکنم، یعنی طوری باشد که دیدهبانهای دیگر که شعباتی کمتر حضور دارند به آن شعبهها بروند مثلاً شعبهای که مسئولیتش با بنده است و مرتب آنجا سر میزنم یک دیدهبان دیگر بیاید، در واقع با چهره جدیدتری بچهها روبرو میشوند و او را میشناسند.
این پیوندی است بین انسانها که در یک مجموعه دارند طی طریق میکنند و همه ما داریم سعی میکنیم از انجام اعمال و رفتارهایی که برای ما تخریب ایجاد میکند، جلوگیری کنیم. تمام سعی ما هم همین است. داریم کوشش میکنیم آموزش بگیریم که بتوانیم تصمیمات درستی را داشته باشیم. چون تمام رنجی که برای انسان به وجود میآید و تمام مشکلات، این از تصمیمگیری و تفسیر نادرست از زندگی و از موضوعاتی است که برای ما اتفاق میافتد.
آقای امین فرمودند که "مادر یادگیری، رنج است." یعنی در یک مشکل قرار میگیرید، به جای اینکه بنشینید و بگویید چرا این مشکل برای من اتفاق افتاده، باید راهی برای بیرون آمدن از آن مشکل پیدا کنید. با تفکر و اندیشه، وقتی شما نقشهای بکشید برای اینکه با اعتیاد و نیروهای بازدارنده درونتان ستیز کنید و آنها را به عقب برانید، باید شکستشان بدهید تا بتوانید رنگ و روی آسایش و آرامش را ببینید. این آگاهی میخواهد، این تلاش میخواهد، کوشش میخواهد، تغییر میخواهد و زحمت میخواهد. باید راه را پیدا کنید.
میگوید یک نقشه بکشید که راه به عقب نداشته باشد. یعنی دیگر نمیگوید یک نقشهای نکشید که وقتی حمله کردید، گازانبری محاصرتان بکند. با ترکهایی که اتفاق میافتد همینطور است. بدون اطلاع، یک نقشه میکشد که من تا دیروز مواد مصرف کردم و از امروز دیگر نمیخواهم مواد مصرف کنم.
این حمله به اعتیاد است. اعتیاد هم عقبنشینی میکند. یک ماه، دو ماه، سه ماه، شش ماه، یک سال خوب است. اما یک دفعه برگشت میکند. یعنی اینکه حمله کرده با ناآگاهی و آنهم معبر را باز کرده و راه باز کرده و گفته درست میآید. بگذار نیروها بیایند. وقتی که آمد، دید که دیگر راه به عقب ندارد، گاز انبری با یک اتفاق و مشکل چهکارش میکند؟ آن را محاصره میکند.
مشکلاتی که در زندگی پیش میآید، نتیجه تصمیمگیریهای نادرست و برداشت نادرست از مسائل است. ما باید بیاموزیم که چگونه از مشکلات خارج شویم و نقشهای برای رهاییمان تهیه کنیم که راه به عقب نداشته باشد. اعتیاد دشمنی است که اگر به درستی با آن مقابله نشود، ممکن است بار دیگر برگردد.
تلاش ما باید این باشد؛ از اعمالی که برای ما تخریب ایجاد میکند، دوری کنیم. به همین دلیل، آموزش، تمرین و خدمت از اهمیت ویژهای برخوردار است. خدمت به دیگران نه تنها به جامعه کمک میکند، بلکه ما را نیز متحول میسازد.
آموزههای کنگره به ما یادآوری میکند که برای ایجاد تغییر در زندگیمان، باید اول خودمان تغییر کنیم. اگر خواهان احترام هستیم، باید به دیگران احترام بگذاریم و این احترام که در فضای کنگره نهادینه شده، به ما انرژی میدهد.
باید به یک اندیشهای برسند که بپذیرند اگر میخواهند عبادت کنند و اگر میخواهند انسان صالحی باشند، باید به همراه خودشان کمک کنند و خدمت کنند. نزدیکترین شما به من، پرهیزکارترین میشود. پرهیز یعنی از چه چیزی پرهیز کنیم؟ از ضد ارزشها. خب، چگونه انسان توانایی پیدا میکند که از ضد ارزشها دوری کند؟ باید خود ارزش را بیاورد تا ضد ارزش برود؟ ضد ارزش که نمیرود که ارزش بیاید. تاریکی نمیآید که نور بیاید. نور میآید و تاریکی میرود.
پس اگر میخواهد ارزش بیاید و ضد ارزش برود، باید تحت آموزش باشد. این تحت آموزش قرار گرفتن برای اینکه در معرض آموزش قرار بگیرد، باید انسانی باشد که خدمتگزار باشد. یک آموزش داریم که از یک مرحلهای شروع میشود و به یک مرحلهای میرسد که انسان آنجا بهش اجازه داده میشود که خدمتگزار بشود.
در سفر اول، خدمتگزار میشود، میکروفون گردان و نگهبان نظم میشود، اینها درست است، اینها تمرین میکنند.
ولی وقتی وارد سفر دوم میشود، به این اجازه داده میشود که بیاید و یک جای خدمتی را بگیرد. یک قدمی برمیدارد که چکار کند؟ ظاهرا هم که به انسانها کمک میکند ولی در واقع داری به خودت کمک میکنی. داری دست خودت را میگیری و در خودت تغییر به وجود میآوری. محوریت خودت است. محور عملکرد انسان خودشه؛ مثل یک پرگار که در یک نقطهای تکیه میکند و بعد شروع میکند به رسم کردن زندگیش.
این حلقهی زندگی را رسم میکند و میگوید: "نزدیکترین شما، نگفته اولیا، نگفته انبیا، نگفته رسول خدا." اسمی از جایگاه نبرده، میگوید: " ای موجودات ای انسانها، نزدیکترین شما به من، پرهیزگارترین شماست." من یک موقعی واقعاً فکر میکنم دور از جان انسانها، خیلی از موجودات اصلی هستند که از بعضی انسانها خیلی پرهیزگارترند و خدمتگزارترند.
یعنی آن چیزی که در نهادشان قرار داده شده، آن را دارند. در اصل و در طبیعت، و آن ماموریتی که دارند، آن را به اجرا در میآورند بدون کم و کاست. موجودات این کار را میکنند. موجودات و برنامهریزیای که برایشان در نظر گرفته شده، آن را انجام میدهند. آن فرمانی که به آنها داده شده را فرمانبری میکنند. فقط موجودی که توانایی دارد فرمانبری نکند، به جهت اختیاری که به او داده شده، فقط انسان است که بر سر دوراهی قرار دارد.
پس این خدمت کردن، اساس کار برای رشد کردن است، نه برای فخر فروختن. ما فکر میکنیم که اگر بخواهیم جایگاه بالایی را ببینیم، اگر بخواهیم یک دیدهبان را ببینیم، باید سرمان را بالا بگیریم. آقای فلانی در جایگاه... نه، آن سری که میخواهی بالا ببینی، باید سفر اولی را ببینی. آن راهنما را بالا ببینی. اگر میخواهی دیدهبان را ببینی، اگر میخواهی بنیان کنگره را ببینی، باید سرت را پایین بگیری و با سر رو به پایین نگاه کنی. چون آنها پاییناند، آن بالا نیستند که در دسترس شما نباشند. پاییناند که در دسترس شما هستند و آن ساختار را نگه داشتهاند که بتواند به عنوان یک ساختار زنده، رشد و توسعه کند و به انسانها کمک بکند.
این افراد خودشان را انتخاب نکردهاند، خودشان کاندید نشدهاند، مثلاً روح من هم خبر نداشت برای جایگاه دیدهبانی که بعداً به من گفتند: شش ماه داشتیم راجع به عملکرد شما صحبت میکردیم، تمام عملکرد شما را زیر نظر داشتیم. کی؟ آن زمانی که نه نوار کاست بود، نه جهانبینی یک و دو بود، نه چهارده مقاله بود. یک صورت مسئله اعتیاد بود. حالا درسته، مرجع ما کتاب شصت درجه رو داشتیم که خودش یک عظمتی داشت و دارد، همه اینها درست، ولی اینقدر سیستم متمرکز بود که پروتکل دیاسدی پیدا بشود. ساختارش درست شده بود، ولی نیاز به تغییراتی داشت.
همه تشنه بودند که ببینند مثلاً از نظر جهانبینی، از نظر دانستن، شناخت انسانی یعنی چه؟ واقعاً نمیدانستیم. ما هنوز هم قدری متوجه شدیم. هنوز خیلی چیز هست که انسان نمیداند. خب، این انسان را زیر نظر داشتن، بعد انتخاب خودش که نبوده یا اینکه خودش کاندید نشده که بگویند کی میخواهد دیدهبان بشود، یک دستی بگیرد بالا. بعضی افراد الان در حال حاضر مثلاً پنج سال، شش سال زیر نظر گرفته میشوند که ببینند اعمال و رفتارشان در مسیر کنگره چگونه بوده. آیا در کار و زندگیش هم موفق است؟ در کنگره عملکرد موفقی دارد؟ افراد عموماً ازش راضیاند. چه عملکردی دارد؟ بعد آن را اجازه میدهند که یک مدتی بیاید در آن جایگاه، یعنی باید به آن قوه برسد.
اگر یک جشنی قرار داده باشد، جشن این ساختار است، نه جشن آن فرد. جشن آن قسمت مسئولیت مهم است. آن فرد نام آن مسئولیت را بر دوش دارد و اگر جشنی گرفته میشود، جشن دیدهبان است که آن فرد در آن مسئولیت قرار دارد. جشن متعلق به آن فرد است، نه اینکه نباشد، یعنی جشن اصلی و اساسی این است که شما سفر اولیها و اعضای کنگره بدانید که یک مسئولیت و ساختاری وجود دارد و این مسئولیت فاعل میخواهد، تا به عمل برسد.
در نهایت، باید قدردان تلاشهای افرادی باشیم که در ساختار کنگره خدمت میکنند. این مسئولیتها باید در سطح خدمت به دیگران باشد و جشنهایی که برگزار میشود، تجلی احترام و ارزشگذاری به این خدمات است.

تبریک میگویم به همگی شما برای حضورتان در این سفر. بیایید با هم تلاش کنیم تا انسانهای مفید و مؤثری برای خود، خانواده و جامعهمان باشیم.
از اینکه به صحبت های من توجه کردید سپاسگزارم.
در ادامه شما را به دیدن تصاویری از جشن امروز دعوت مینماییم.


.jpg)
.jpg)
.jpg)


.jpg)
.jpg)
تایپ:مسافر احمد لژیون چهارم
تهیه و تنظیم:کاربر سایت مسافر محسن
- تعداد بازدید از این مطلب :
269