شاید برای بسیاری از ما این پرسش پیش آمده باشد که جهانبینی چیست و اصلاً چرا باید آن را بیاموزیم؟ جهانبینی چه کمکی به ما میکند؟
در حقیقت، جهانبینی دیدگاه کلی ما نسبت به جهان پیرامونمان است؛ اینکه چه طرز تفکر و نگرشی درباره هستی و زندگی داریم. آموزش جهانبینی به ما کمک میکند که خود را بهتر بشناسیم و بدانیم چرا زندگی میکنیم. این آموزش، ما را به سوی انسانی آگاه سوق میدهد که شیوه صحیح زندگی را میآموزد و از مسیر زندگی لذت میبرد.
تفکر نادرست میتواند موجب درد و رنج بسیار در زندگی فردی و جمعی ما شود. بنابراین، تغییر نگرش و اصلاح تفکر، گامی اساسی برای رسیدن به آرامش درونی و انتقال آن به اطرافیانمان است.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، در این دنیا زندگی میکنیم؛ اما این ما هستیم که انتخاب میکنیم این زندگی با درد و رنج سپری شود یا با صلح و آرامش. افزایش آگاهی، چه در این جهان و چه در جهانهای دیگر، بسیار ارزشمند است.
همه ادیان الهی، و حتی برخی مکاتب غیر الهی، از جهانی پس از مرگ سخن گفتهاند. باور بر این است که مرگ، تولدی دوباره در جهانی دیگر است. واژه “وفات” از ریشه «متوفی» به معنای «تحویل گرفتن» آمده و اشاره به لحظهای دارد که فرشتگان مرگ، نفس انسان را دریافت میکنند.
البته برخی افراد باور به جهان پس از مرگ ندارند و آن را نوعی روشنفکری میدانند. اما روشنفکر واقعی کسی است که از توانایی ذهن و اندیشهاش برای کمک به دیگران بهره ببرد، نه اینکه انسانها را با افکار خود به تاریکی بکشاند. پرداختن به تاریکیها، انرژی انسان را کاهش میدهد؛ در حالی که ما برای زندگی کردن آمدهایم، نه برای غرق شدن در تاریکیها.
هدف از خلقت، زندگی است. زندگی یعنی خدمت، عشق، آگاهی و تکامل. همه موجودات هستی، از گیاهان گرفته تا حیوانات و انسانها، برای خدمت به یکدیگر و به سیستم هستی آفریده شدهاند.
ما آمدهایم تا از زندگی لذت ببریم؛ تا به یکدیگر محبت کنیم و یاری برسانیم. گاهی این لذت، در نوشیدن یک لیوان چای در سرمای زمستان است، و گاهی در خوردن یک بستنی در گرمای تابستان، کنار دریا.
هر هدف والایی که برای زندگی در نظر گرفته شود، از جمله تکامل، آموزش و رشد، در نهایت خود زندگی است که از اهمیت بالایی برخوردار است. البته این زندگی نیز قوانینی دارد. اگر به این قوانین احترام بگذاریم، تجربه زندگی بسیار دلپذیرتر خواهد بود.
وقتی انسان به آرامش و آسایش درونی دست یابد، رفتن از این دنیا نیز برای او آسانتر میشود. مرگ، در واقع، پایانی برای جسم است؛ اما نفس از جهانی به جهانی دیگر منتقل میشود، و جایگاه انسان در آن جهان، به عملکرد و رفتار او در این دنیا بستگی دارد.
هنگامی که کودک در رحم مادر قرار دارد، تنها نفس دارد. اما با نخستین گریه هنگام تولد، روح در او دمیده میشود و مسیر زندگیاش آغاز میشود؛ مسیری که شامل حلقههایی از تجربه و رشد است:
• حلقه اول: دوران کودکی و نوجوانی
• حلقه دوم: جوانی
• حلقه سوم: میانسالی، که زمان پختگی و بلوغ عقلانی انسان است
در این مرحله، انسان باید به فرمان عقل برسد و عقل همچون فرماندهای حکیم، راه زندگی را تعیین کند. هرچه فرد در این مرحله، کولهپشتی زندگیاش را از آگاهی، تجربه و دانش پرتر کند، جدا شدن از دنیا برایش آسانتر خواهد بود.
دانایی، عقل را کامل میکند.
دانایی، حاصل سه عنصر اصلی است: آموزش، تجربه و تفکر. و عقل قوی، محتوایی عمیق و ارزشمند را برای عبور به جهان بعد آماده میسازد.
در مقابل، افرادی که گرفتار ضدارزشها هستند ــ مانند وابستگی به مواد مخدر ــ ابتدا باید این ضدارزش را در خود حل کنند. کسی که مصرفکننده مواد است، تفکرش به شدت آسیب دیده، و جسم و روانش از تعادل خارج شدهاند. چنین فردی توان تصمیمگیری درست را ندارد.
وقتی فکر آلوده به مواد باشد، پردهای بر عقل کشیده میشود که مانع از درک درست واقعیتها میشود. چنین فردی حتی بر خلاف جریان طبیعی زندگی عمل میکند؛ وقتی همه در آرامشاند، او در بیقراری است. پس اولین گام، درمان اعتیاد است تا ذهن از افکار افیونی رها شود.
متن: مسافر امیرحسین، لژیون سوم
تایپ، ویرایش و ارسال به سایت: مسافر امیرحسین، لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
22