زمانی که به گذشته فکر میکنم میبینم با الان خیلی تفاوت دارد. گذشتهای که خاطرات تلخ را برای من به همراه داشت. چیزی در مورد اعتیاد نمیدانستم چون در خانوادهای بزرگ شده بودم که سیگار هم وجود نداشت و همیشه تصور میکردم که اعتیاد برای انسانهای دیگر هست تا اینکه متوجه شدم خود نیز عزیزی دارم که در دام اعتیاد افتاده است و باورش برای من بسیار دردناک بود و دنیا پیش چشمانم تیره و تار شد زندگی خود را از دست رفته میدیدم و همیشه ترس از دیگران داشتم که من را مادری نالایق خطاب میکنند.
ناامیدی تمام وجودم را فراگرفته بود و هزاران سوال بیپاسخ که در ذهن خود داشتم و نگران از نداشتن برنامهای مستمر برای بهبودی خود و مسافرم و به این فکر میکردم که چطور با این موضوع کنار بیایم. خواب و خوراک نداشتم فقط با خودم کلنجار میرفتم که چه کاری باید انجام بدهم. تا اینکه تصمیم گرفتم راهی برای درمان مسافرم پیدا کنم هر کجا که شد رفتم از کلینیک گرفته تا مشاورین ترک اعتیاد، شیاطین اینترنتی که برای درمان اعتیاد داروهای گیاهی تجویز میکردند و متاسفانه هزینه خیلی زیادی هم پرداخت کردم ولی هیچ کدام موثر نبود.
حتی نمیتوانستم با مسافرم صحبت کنم چون میترسیدم که حرفی بزنم که باعث رنجش او شوم و فکر میکردم بیفایده است. آنقدر دوستش داشتم که حاضر نبودم ناراحتی او را ببینم و میترسیدم که رابطهام با مسافرم خراب شود یا اینکه خانه را ترک کند و هزاران فکر منفی دیگر که در ذهنم نقش میبست. هنگام تمیز کردن اتاق مسافرم دلنوشتههای او را دیدم که چقدر از اعتیاد خود شرمسار است و دوست دارد به زندگی معمولی باز گردد به آن شرایط قبل از اعتیادش و خیلی خوشحال شدم چون دیدم خودش تصمیم گرفته که اعتیادش را درمان کند.
توسط دوست عزیزی با کنگره۶۰ آشنا شدیم روز اول وقتی وارد کنگره شدم همه جا را سفید دیدم ،لباسها، سالن، حتی صندلیها همه با لبخند و محبت زیاد من را در آغوش گرفتند و بعد از معرفی خودم به عنوان تازه وارد برای من دست زدند و با خود زمزمه میکردم من جاهای دیگر این همه هزینه کردم نتیجهای نگرفتم چطور اینجا رایگان بتوانم نتیجه بگیرم ولی در هنگام ورود احساس خوبی داشتم چون همه با آرامش و یک صدا دعای کنگره را میخواندند و هیچ فردی بر دیگری برتری نداشت همه دستان را به گرمی گرفتند و برای رهایی مسافران خود دعا کردند خیلی زیبا بود و برای من جذابیت خاصی داشت.
روزهای بعد با راهنمای خوبم خانم پریسا آشنا شدم و از آموزشهای خوب ایشان بهره بردم که با محبت و تلاش و زحمت فراوان وقت پر ارزش خود را تقدیم من کردند تا بتوانم به آنچه که میخوام که رهایی مسافرم بود برسم و با کتابها و سیدیهای آموزنده آقای مهندس دژاکام روزها را سپری میکنم و در خودم و مسافرم تغییرات چشمگیری را میبینم. خداوند را شاکرم که حال بهتری دارم من آمدهام به کنگره تا از تاریکیها به روشنایی برسم و از خدواند بزرگ میخواهم که صبر و تحمل زیاد همراه با آرامش عطا فرمایید تا بتوانم همسفر خوبی برای مسافر عزیزم باشم و به رهایی برسیم.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
ویراستار: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زینب ( لژیون سوم)
همسفران نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
19