سلام دوستان ابراهیم هستم یک مسافر، کنگره 60 یگانه سازمانی است که برای درمان اعتیاد، سه ضلع درمان را مد نظر قرار داده و تعادل جسم، روان و جهانبینی را برای درمان قطعی اعتیاد ضروری میداند. در کنگره، افراد با مصرف دارو جسم خود را درمان میکنند و به تبع آن، روانشان نیز به تعادل میرسد. اما جهانبینی، مقولهای جداگانه است که تلاش و حرکتی مستقل از جسم و روان را میطلبد. در کنگره 60، جهانبینی به دو بخش “جهانبینی درون” و “جهانبینی بیرون” تقسیم میشود که محور اصلی بحث، جهانبینی درون است؛ یعنی شناخت، ادراک، احساس و برداشتی که ما نسبت به دنیای پیرامون خود داریم، دنیایی که در زمان مصرف مواد مخدر از آن غافل بودهایم. به عبارت دیگر، درک این که چه شهر عظیمی در وجود ما برپاست و چه سیستمهای حیاتی پیچیدهای در حال فعالیت هستند. آنچه در جهانبینی بر آن تاکید میشود، صور پنهان است؛ مفاهیمی مانند عقل، حس و نفس که تعاریف آنها در جزوههای جهانبینی آمده است. همچنین، پارامترهای کاربردی برای مسافران در سفر اول و دوم نیز از اهمیت ویژهای برخوردارند و باید مورد توجه قرار گیرند. به نظر من، جهانبینی تنها به درمان اعتیاد محدود نمیشود. فرد مصرفکننده، با ورود به کنگره، دارای جهانبینی افیونی است؛ یعنی تمام دیدگاه و نگرش او حول محور مواد مخدر، مصرف، نشئگی و خماری میچرخد. دیدگاه او نسبت به محیط اطراف، جامعه و خانواده در حالت نشئگی، بسیار متفاوت از دیدگاه او در زمان خماری است. به عقیده من، جهانبینی مسافر زمانی تغییر میکند که در وهله اول آموزش ببیند و بپذیرد که اعتیاد یک بیماری است و نیاز به درمان دارد. هدف جهانبینی، ایجاد یک تصویر ذهنی روشن در افراد است. گاهی اوقات ما به دنبال مطالعه در مورد موضوعاتی میرویم، اما نحوه بیان مطالب به قدری پیچیده است که با وجود تلاش فراوان، چیزی متوجه نمیشویم و در نهایت، از مطالعه دلسرد میشویم. جهانبینی متعلق به همه انسانها است و برای کسانی که در تاریکیها به سر میبرند، یک نیاز اساسی محسوب میشود. برای این افراد، جهانبینی مانند طنابی است که میتواند آنها را از اعماق تاریکی بیرون بکشد. اما سایر انسانها نیز به این طناب نیاز دارند، هرچند نه به اندازه کسانی که در تاریکی غرق شدهاند.
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر، چشمانم را به روی دنیا بسته بودم و جز مواد مخدر، هیچ نمیدیدم. جهانم تیره و تار بود و از همهجا گسسته بودم، تا اینکه وارد کنگره شدم و با واژههای جدیدی چون “مثلث درمان” آشنا گشتم. راهنمایم برایم توضیح داد که برای درمان، جسم، روان و جهانبینی من باید در کنار هم رشد کنند. “جهانبینی” برایم واژهای ناشناخته بود؛ نمیدانستم منظور از آن چیست. من صرفاً برای درمان اعتیادم آمده بودم و همهچیز در کنگره برایم غریب و مبهم بود. به مرور زمان و با دریافت آموزشها، شروع به نوشتن سیدیها کردم و آرامآرام پیش رفتم. گاهی لغزش میکردم و گاهی مسیر را اشتباه میرفتم. تلاش میکردم تا پلههای کاهش مصرفم را طی کنم، ولی این کار دشوار بود و اغلب متوقف میشدم. تا اینکه سخن آقای امین به جانم نشست: “تا یکپنجم داناییات افزایش نیابد، نمیتوانی یکپنجم از دارویت را کم کنی.” پس به دنبال درک مفهوم کلمات برآمدم و جستوجو کردم. دانایی یک مثلث است با اضلاعی به نامهای “تجربه”، “تفکر” و “آموزش”، و این اضلاع باید در کنار هم رشد کنند تا بتوانم به رهایی دست یابم. جهانبینی به من آموخت که به عقل و حکم آن توجه کنم، برای رهایی از نیروهای منفی، ساختارهای منفی درونم را یکییکی به ساختارهای مثبت تبدیل کنم، نفسم را پالایش دهم و در نهایت به رهایی برسم و اینگونه در مسیر خدمت قرار گیرم.
مشارکت مکتوب : مسافر ابراهیم، مسافر علیرضا لژیون دوم
ارسال : مسافر عسگر
- تعداد بازدید از این مطلب :
52