English Version
This Site Is Available In English

هر موجودی هدفی دارد

هر موجودی هدفی دارد

یازدهمین جلسه از دوره بیست و هشتم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی عطار نیشابوری در روزهای پنجشنبه با استادی: راهنمای محترم مسافر حسین، نگهبانی: مسافر احمد، دبیری: مسافر حسین و دستور جلسه «وادی دوم و تاثیر آن روی من و جشن یک سال رهایی مسافر علی» در تاریخ ۱۴۰۴/۲/۱۱ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار نمود.


خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر، خداوند را شاکر و سپاسگزارم که عمری به من داد تا بتوانم در این جایگاه دوباره خدمت کنم، امروز هم مثل پنجشنبه‌های گذشته به دو بخش تقسیم می‌شود: یک بخش که دستور جلسه است و بخش دیگر تولد یک سال رهایی علی، در رابطه با دستور جلسه که وادی دوم هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد و ما بی‌هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم، ما ۱۴ وادی در کنگره ۶۰ بعدازاینکه جناب آقای مهندس کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر را تألیف می‌کند و می‌نویسد.


کتاب دیگر ۱۴ وادی است، اول سال نو با تفکر شروع شد و تفکر درست می‌تواند انسان را به سمت بهبودی هدایت کند و می‌تواند همان تفکر غلط هم در جای دیگر یک انسان، یک ساختار را نابود کند و دلیلی که جناب آقای مهندس می‌آید و در سال نو وادی اول تفکر را قرار می‌دهد به خاطر این است که یک رهجو که وقتی وارد کنگره ۶۰ می‌شود از آن می‌خواهند که تفکر کند یعنی آن سه جلسه تنها فقط به این اکتفا بشود که بنشیند و مشاوره بشود یک جورایی تفکر هم در آن است، یک رهجو که به اینجا می‌آید می‌گویند تفکر کن و می‌گوید تفکری که من باید بکنم چه چیزی است؟ تفکر شما آن عقاید و ساختارهایی که قبل از وارد شدن به کنگره به وجود آورده‌ای و می‌گویند بنشین و فکر کن و آن تفکرات و عقایدی که برای مصرف مواد مخدر داشته‌ای و چه اتفاق قشنگی قرار است برایتان بیفتد.
اگر از آن لذت می‌بری چه‌بهتر استفاده کن و لذت آن را هم ببر ولی اگر به اینجا آمده‌ای که در کنگره ۶۰ درمان شوی و فهمیدی که آن اتفاقات و کارها و عقایدی که داشته‌ای اشتباه بوده است به اینجا بیا و وقتی روی این میز می‌نشینی آرام بنشین و آرام بگیر و در ادامه به تو می‌گوید که چه اتفاقی قرار است بیفتد دقیقاً در وادی دوم یک‌جور به اینجا که می‌آید اولین اتفاقی که برای من مسافر می‌افتد حس ناامیدی است و با خودم می‌گویم که چه بلایی سر خودم آورده‌ام، چه آرامشی از خانواده و فرزندانم گرفته‌ام، قرار بوده است که من کارهای زیبایی انجام بدهم وزندگی‌ام رو به رشد باشد اما مواد مخدر یک ضربه‌ای به من زد و کاری با من کرد که نتوانستم ادامه مسیرم را به‌درستی انجام دهم و جالب است بدانید که یکی از آن معجزاتی که خداوند در وجود من و شما قرار داده است آن تفکر است و شیطان کاری که می‌کند این است که آن تفکر درست را از من و شما بگیرد و در عوض چیزی که فقط به من و شما القا می‌کند ناامیدی است، استاد امین چقدر زیبا می‌گوید که ناامیدی تجلی بار غم و اندوهی است که بر دوش کشیدن آن مشکل و بر زمین گذاشتن آن دشوارتر است.


زمانی که شیطان می‌خواهد لوازمش را بفروشد، لوازمی که دارد چیست؟ کینه، حسادت، بغض، دشمنی احساس پوچی افسردگی، منیت و بعد همه را به فروش می‌گذارد و می‌گوید این‌یکی این قیمت است و آن‌یکی این قیمت است و به یک جعبه شکیل و زیبا که می‌رسد، می‌گویند این جعبه شکیل و زیبا چیست؟ می‌گوید این فروشی نیست دوروبر این نروید اصلاً قیمت ندارد و می‌گویند شیطان این چیست که این‌قدر برای تو مهم است می‌گوید این ناامیدی است و سلاح اصلی من برای اینکه یک انسان را به بی‌راهه بکشم ناامیدی است، ممنونم از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید.


در ادامه جلسه جشن تولد یک سال رهایی مسافر علی برگزار شد


اعلام سفر:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر، با تخریب بیش از ۱۳ سال وارد کنگره شدم با انواع آنتی ایکس آخرین آنتی ایکس مصرفی: روزی دو گرم هروئین و شیشه مدت ۱۲ ماه و ۱۷ روز سفر کردم به روش دی اس تی داروی درمان: شربت اوتی نام راهنما: حسین زمردیان ورزش در کنگره: تنیس، دارت الآن هم به لطف خدا دستان پرتوان جناب آقای مهندس ۱ سال و ۷ ماه و ۲۱ روز است که از بند مواد آزاد و رها هستم، در ادامه مسافر ویلیام هم بودم نام راهنما: مهدی دشتی الآن هم به لطف خدا، دستان پرمهر جناب آقای مهندس ۱ سال و ۷ ماه و ۲۱ روز است که از بند نیکوتین آزاد و رها هستم


خلاصه سخنان راهنما:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر، مجدداً تبریک عرض می‌کنم به علی عزیز و مهدی آقای عزیز، امروز از آن روزهایی است که فردا روز معلم است که جناب آقای مهندس بزرگ کنگره ۶۰، بزرگ‌ترین معلم در سطح هستی است ازنظر من، تبریک عرض می‌کنم به جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان چون هرکدام از ما که بتوانیم در هر جایگاهی خدمت کنیم و راهنمای خوبی باشیم نام ما می‌شود «معلم»، علی روزی که وارد لژیون من شد باحال بسیار خراب در داخل محوطه حیات نشسته بود و من علی را دیدم گفتم که باز علی دوباره به اینجا آمده است و قسمت آن شد که به لژیون من آمد و باعث افتخار است که هم مهدی آقای عزیز و هم علی آقا هر دو دانش آموزان من بودند چقدر این دستور جلسه زیباست و به علی می‌خورد وادی دوم دنیایی از ناامیدی چون علی به معنای واقعی تاریکی‌ها را تجربه کرده است ولی راهش را پیدا کرد چقدر داستان حضرت یوسف به علی می‌خورد چون می‌گویند زمانی قرار بود برادران یوسف، یوسف را خار و خفیف بکنند انداختن یوسف را داخل چاه و بعد شد عزیز مصر و هرکدام از شما که در اینجا نشسته‌اید می‌توانید یک روزی عزیز خانواده‌هایتان بشوید و یکی از خاطره‌های علی این است که می‌گفت یک‌مرتبه من آوردوز کرده بودم و این‌قدر مصرف مواد مخدرم زیاد بود که دوستانم آمدند و من را لای پتو پیچیدند گفتند که مرگ علی به گردن ما نیفتد ولی را به داخل چاه بیندازیم تا خیالمان راحت شود و بعد دنبال مقصر نگردند، وقتی خداوند می‌خواهد که دوباره نفسی در این حیات به انسان بدهد ولی می‌گوید که همان‌جا یک تکان می‌خورد و دوستانش متوجه می‌شوند که علی زنده است و علی را به‌سرعت به بیمارستان می‌رسانند و حالش خوب می‌شود، علی تمامی کمپ‌ها را تجربه کرده است و علی که سطح سواد پایینی هم داشت من به‌جرئت می‌گویم که در آزمون راهنمایی نمره‌اش بسیار بالا شده است و من بسیار خوشحال هستم که علی امروز در این جایگاه باحال خوب نشسته است و برایش بهترین‌ها را آرزو می‌کنم، ممنونم از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید.


خلاصه سخنان راهنمای ویلیام:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر، ممنون و متشکرم از حسین آقا که دعوت کردن تا من به جایگاه بیایم و تبریک عرض می‌کنم به علی عزیز و حسین آقا، علی وقتی به کنگره ۶۰ آمد دیدید وقتی‌که در سرکار پروژه سختی به شما می‌خورد این وظیفه‌تان می‌شود، ولی چون هم دوست من و هم‌محله‌ای من بود دیگران به من می‌گفتند که علی به کنگره ۶۰ آمده است؟ من گفتم بله و می‌گفتند که زیاد روی علی حساب باز نکن چون علی حالش بسیار خراب‌تر از چیزی است که نشان می‌دهد ولی حقیقت این است که کنگره ۶۰ از ویرانه‌ها و خرابه‌ها آبادی می‌سازد و کاری به این ندارم که علی در اواخر دو گرم هروئین و شیشه مصرف می‌کرد و... ولی در کل من دو هفته پیش به دوستان هم گفتم و با ادعا هم می‌گویم که همچنین قدرتی را دارد که یک شخص با بدترین وضعیت، بدترین مصرف و بدترین مواد مخدر وارد کنگره ۶۰ که بشود با ادعا می‌گویم همچنین قدرتی را دارد زمانی که از آن خارج می‌شوی نه اعتیاد در چهره‌ات باشد نه در رفتارت و نه در برخوردت، من خودم هر موقع، هر جا که بودم می‌گویم قبلاً مصرف‌کننده بوده‌ام می‌گویند نه! تو از کنار مواد مخدر هم تا حالا رد نشده‌ای و من مصرف مواد مخدرم مثل علی بود، قدرت کنگره ۶۰ این است و من حرفم این است که همیشه در سر لژیون گفتم که کنگره مثل ارتش می‌ماند ما چرا در اینجا نداریم و در چهارچوب قوانین کنگره ۶۰ و تابع قوانین و حرمت‌های کنگره ۶۰ هر آنچه راهنما می‌گوید باید بگوییم چشم، من به علی گفتم خدمت، گفت چشم و من گفتم هر موقع که من آمدم باید مشارکت کنی بازهم گفت چشم و خودش کاشته است که الآن دارد ثمره آن را می‌بیند و رهایی مواد و نیکوتین، سفر جونز، راهنما و مرزبانی کاشته است ولی متأسفانه خیلی از ما هنوز همچنین تفکری راداریم که می‌توانیم از پشم سیاه، قالی سفید ببافیم چون در کنگره ۶۰ «باد بکاری، طوفان درو می‌کنی» علی کاشته است که الآن برداشت کرده است با این وضعیت و من یک روزبه علی گفتم تنها چیزی که در کنگره ۶۰ برگ برنده تو است و به تو کمک می‌کند، این است که روی خودت حساب کنی تا بعد دیگران و من و حسین آقا بتوانیم به تو کمک کنیم و علی دقیقاً هر کاری من گفتم را انجام داده است و ثمره آن را دارد می‌بیند، امیدوارم علی را در بهترین جایگاه‌ها ببینم، ممنون از اینکه به صحبت‌های من هم گوش کردید دوستان.


خلاصه سخنان مسافر:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر، من همیشه آرزویم این بود و می‌گفتم خدایا که فقط یک سال به من پاکی بده نمی‌خواهد بیشتر فقط یک سال و من سختی و مشکلات خیلی زیادی کشیدم و نمی‌خواهم زیاد از خودم تعریف کنم چون روز تولد روز شادی است ولی این را بگویم که بدبختی خیلی زیاد کشیدم و بیشتر مواقع عمرم را روی تخت‌های کمپ‌ها و زندان گذرانده‌ام، من از همان اول سمت مواد شیشه و هروئین و کریستال رفتم، دو سه روز قبل که می‌خواستم به اینجا بیایم من حتی به خانواده‌ام نگفتم که امروز تولدم است و مادرم به من گفت که ما با تو خیلی بد کردیم و من این را می‌دانم که آن‌ها آگاهی نداشتند و من نمی‌دانستم که از دست دولت فرار کنم یا خانواده‌ام و من خیلی از شب‌ها در برف و سرما خوابیده‌ام و خیلی خماری کشیده‌ام، من حتی بعضی مواقع که برف می‌کرد خوشحال هم بودم چون می‌دانستم که وقتی برف می‌کند هوا یک مقدار گرم‌تر است من خیلی در یخبندان‌ها خوابیده‌ام چون راهی نداشتم چون دو ساعت که در خانه بودم زنگ می‌زدند و من را از طرف کمپ‌های اجباری می‌آمدند، می‌بردند و آخرین بار دو تا از دنده‌هایِ بدنم شکسته شد و در آنجا حتی برق هم به من وصل می‌کردند و من را تا ۶ ماه ترخیص نمی‌کردند و من حتی نمی‌توانستم خودم را نجات دهم، من بارها گفته‌ام مواد آن‌قدر قدرت داشت که من زمانی که در زندان بودم و آزادی‌ام را گفتند بعد از مدتی که از زندان آزاد شدم آن‌قدر قدرت مواد زیاد بود که من حتی نتوانستم به خانه بروم و مستقیم رفتم و مواد مخدر مصرف کردم، دو ماه به خانه نرفتم و مواد مخدر مصرف کردم و دوباره من را گرفتند و به زندان بردند و مواد کاری کرده بود با من شاید باور نکنید که ضرب‌المثل قدیمی که می‌گوید حیف از مرگ است برای تو و مواد مخدر حتی مرگ را هم به من نمی‌داد، من چهار مرتبه آوردوز و ایست قلبی کردم، بعضی مواقع پروردگار با تمامی ما کار دارد و اگر من الآن اینجا هستم فقط به خاطر لطف پروردگار است پس هیچ‌وقت ناامید نباشید، ممنونم از اینکه به حرف‌های من گوش کردید دوستان.

 

تایپ و نگارش: مسافر احمد لژیون چهارم
عکاس: مسافر مجتبی لژیون دوازدهم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .