ششمین جلسه از دور پنجم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰، ویژه مسافران و همسفران نمایندگی آبیک،با استادی دستیار دیده بان محترم ، پهلوان مسافر بهروزو نگهبانی راهنمای محترم مسافر رضا ودبیری مسافر مسیح،بادستور جلسه«وادی دوم وتاثیر آن روی من»در روز پنجشنبه 11 اردیبهشت ماه ۱۴۰۴راس ساعت ۱۷ آغاز بکار نمود.
خلاصه سخنان استاد: سلام دوستان بهروز هستم مسافر یک خدا قوت به دست اندرکاران شعبه آبیک آقا سامان و راهنمایان محترم، کلیه کسانی که کمک میکنند چرخ احیای نفس بچرخد آن شخص که میگوید حالم خوب است دارد کمک میکند که چرخ احیای نفس بچرخد، به رسم ادب اول سپاسگزارم از خداوند که چندین سال پیش من را با کنگره آشنا کرد و حالم خوب است من خیلی زود فهمیدم که چرا با کنگره آشنا شدم به خاطر اینکه حالم خوب بشود و این صندلی برای این است که حال آدم خوب بشود، چند دیدگاه وجود دارد یکی اینکه آمده باشم مواد را کنار بگذارم و یکی دیگر که حالم خوب بشود آدم وقتی که بساط سفر برمیدارد اول مکان را مشخص میکند که کجا باید برود و زمان را که چقدر باید در این سفر بماند و هدف از این سفر چیست.
این سفر مهمترین سفر زندگی من بود که ۱۲ سال پیش شروع کردم من اینجا هستم که از حق الیقین بگویم نه از عین الیقین نه از علم الیقین چیزی که استاد راهنماها میگویند حق الیقین است چیزی که خدمت شما بزرگواران میگویم تجربه است شما آقا سامان ایجنت محترم را ببینید که چقدر به تناسب اندام رسیده است و بخشی در کلام است شما من را نمیشناسید ولی کلام من را میشناسید کلام من همسرداری را میداند بخش اعظمی از کلام من به خدمت کردن در کنگره برمیگردد وقتی صحبت میکنید به دل دیگران بنشیند دارم سعی میکنم از این حق الیقین بگویم اول و آخر زمینی شدن، خدمت کردن است بین شخصی که آمده موادش را کنار بگذارد و برود و آن کسی که آمده خدمت میکند تفاوت زیادی است.
دور از این جمع کسی که تصادف یا سکته کرده و حالش خیلی بد است سریع زنگ میزنند آمبولانس میاد و میبرند بیمارستان اولین کار اینه که با شوک احیا کنند این را گفتم که وقتی من آمدم کنگره علائم حیاتی نداشتم، نفس کشیدن برایم خیلی سخت شده بود حال دلم خیلی خراب بود کنگره و وادیها نقش آن شوک را داشتند که من به خودم بیایم و برگردم آن علائم حیاتی به زندگیم برگشت مخصوصاً همین وادی دوم نه تنها به هیچ نیستیم بلکه همه کس خود هستیم در هستی بازی زندگی جبر است، چگونه بازی کردن اختیار است من میتوانم از دیگران خوشم بیاد یا بدم بیاد، میتوانم دروغ بگویم یا نه، بخشنده باشم یا نه، آشغال بریزم در خیابان، کسی که در خواب است میشود آن را بیدار کرد ولی کسی که خودش را به خواب بزند نمیتوان آن را بیدار کرد.
در کنگره کسی نمیتواند خودش را به خواب بزند کسی که سفرش را خراب کرده باز به همین جا برمیگردد چون میداند چاره کار همین جاست پس در اینجا خبری هست خبر تیپر کردن مواد نیست خبر اینه که علائم حیاتی زندگی برمیگردد تا بتوانی عزیز بشوی من بهترین خلق خداوند هستم خلق الله چون روح در من دمیده شده وباید صفات خداوند نیز در من وجود داشته باشد گیاهان و جانوران که روح ندارند هم مخلوق خداوند هستند این صندلی فرصت بینظیری است که گیر من آمده تا بتوانم آن وظیفهای که بر عهده من است را به خوبی اجرا کنم هر کس در نقش خودش وظیفهای دارد من در کنگره آموزش میگیرم که نقش فرزندی پدری و مادری را به خوبی اجرا کنم بشوم یک مادر خوب یک پدر خوب اگر به بچهام بگویند که پدرت را انتخاب کن بین این چندین عکس و عکس من هم باشد بازهم من را انتخاب کند حالا با هر شخصیتی چقدر باهاش درد دل کردم چقدر باهاش کار کردم.
خیلیها میگویند زمانی که به کنگره آمدهام بچهام معدلش خوب شده است چون پیگیرش هستم راه جهنم و بهشت یک مسیر است و من اگر بهشت را میخواهم باید در مسیرش قدم بردارم من اگر رهایی میخواهم باید زحمت بکشم تازه بعد از رهایی آزادی است و متاسفانه خیلیها به رهایی بسنده کردهاند سفر دوم را شروع نکردهاند در اینجا نگهبان میخواند که برای رهایی دو سفر الزامی است و در این روزها لول کنگره بالا رفته است من خدا را میخوام ولی صفت آن را نمیخوام،سفر دوم صفتها را درست میکند من اگر فرزند کنگره هستم باید تمام صفتهای خود را احیا و تغییر دهم صفت بخشش را در خودم زنده کنم من سالی ۵۰۰ میلیون به کنگره میدهم تا بتوانم ۵۰۰ هزار تومان در بیرون ببخشم هر چیزی که من بخواهم در هستی وجود دارد چه وقت به من میدهند به سفارش نیستی یعنی من فقط با اعمالم مثل دروغ نگفتن اسراف نکردن با کلام حلال و نگاه حلال و غیبت نکردن به دست میآورم.
حال خوب را باید به دست آورد آقای مهندس فرمودند تبریزیها نتوانستند شعبه آنها دارد میمیرد در هستی و نیستی یک مثلث است یک ضلع آن نظم و یک ضلع آن خدمت و ضلع دیگر آن حکمت است وقتی راجع به آن فکر میکنی نظم همان گردش زمین از همین منظومهها از همین فکر میکنید تمثیله که یک برگ به زمین نمی افته ولی نه آن شخصی که سیگار میکشد و خاکستر آن را زمین نمیریزد همان میتواند سفر کند اینقدر نظم است حکمت همان حکمت است که به قول انیشتین کسی نمیتواند به عظمت عقل فکر کند و اما خدمت که آقای مهندس میفرمایند درخت سیب میوهاش را خودش نمیخورد اگر من بتوانم خدمت کنم، هستم با هستی یکی میشود آن وقت شروع میشود و حال این خدمت جاری است آن وقت هستی در گوش نیستی و نیستی در گوش هستی. وگرنه این همه طلا وجود دارد سهم من چقدر است سهم شما چقدر است اینها دست چه کسی است چه کسی باید اجازه بدهد حساب بانکی من پر شود.
این همه عشق وجود دارد این همه انرژی وجود دارد اینها دست کیست، با خدمت کردن به خلق الله به همه اینها میرسیم در اوج مشکلات ما حالمان خوب است خدمت خالصانه باعث میشود حال ما خوب شود انسانهایی که خدمت میکنند و در کنار آن میتوانند از مالشان ببخشند حالشان فرق میکند بروید در مورد این موضوع مطالعه کنید بروید نمایندگیها را نگاه کنید من نمیتوانم یک سال دو سال ۵ سال ۱۰ سال به کنگره بیایم و بروم و ندانم خدمت چیست در کنگره بین خدمتگزاران تفاوت زیادی است بعضی از نمایندگیها که میروی پوست صورت آنها با دیگر نمایندگیها متفاوت است من کارم اینه شغلم اینه در بعضی از نمایندگیها طلاق و ازدواج با نمایندگیهای دیگر اوضاعش فرق میکند مشارکتها فرق میکند مسافر و همسفر حال دل آنها فرق میکند یک جور دیگر قربان صدقه همدیگر میشوند به همدیگر احترام میگذارند.

حالا فرصت بینظیری گیر ما آمده ۸ میلیارد جمعیت ۸۰ درصد آن آواره من وشما در اینجا پا گذاشتیم پس خداوند دوستمان داشته است من روزی که آمدم کنگره زندگیم نظم نداشت نبض هم نداشت علائم حیاتی هم نداشت شما یک روزی راهنما مثل آقا رضا میشوید یا یک روزی مثل آقا سامان میشوید و یک روزی هم دیده بان میشوید ما فقط نمیتوانیم آقای مهندس و استاد امین و خانواده آقای مهندس بشویم ما بیرون اگر موادمان را کم میکردیم حالمان بد میشد ولی در کنگره چه کسی باورش میشد که یک پنجم مواد را کم کنی حالت بهتر بشود هیچ کدام از ما باورمان نمیشد کی فکر میکرد با آدامس بتواند سیگار را کنار بگذارد یک جورهایی این سه تا لژیون جدی گرفته میشود ولی لژون سردار جدی گرفته نمیشود در صورتی که آن سه تا تن هستند و این یکی خویش، تن با خویش ،خویشتن میشود.
این فرصت بینظیری است که من در تاریکی مثل آن ستاره در آسمان بدرخشم هیچ وقت راجع به بخشیدن یا هر چیز دیگری بدون تحقیق عمل نکنید کنگره که تکلیف آن معلوم است اگر من ۵۰۰ میلیون یا همسفر من ۵۰۰ میلیون در سال به کنگره بدهد چه میشود آیا ۵۰۰ میلیون من تاثیر دارد یا خیر لژیون سردار چه این یک پارادوکس است باید باشد در خوشبختی ما تاثیر میگذارد کتاب ۶۰ درجه چاپ آن ۸۰۰ تومان در بازاردر میآید ولی ما در اینجا 180 تومان از نشریات میخریم اگر آقای مهندس چاپخانه را حمایت نکند این کتاب با این قیمت به دست من و شما نمیرسد در پارک طالقانی تمام پاکتها را که در هنگام رهایی جمع میشود از دربان پارک تا تمام کارکنان پارک و آتش نشانی بچهها اینها را پخش میکنند به قول آقای زرکش هستی یکسره دارد آقای مهندس را امتحان میکند.
اولین کسی که زمین داد به کنگره خانم آنی بود همسر آقای مهندس من یک دوست داشتم که نابغه بود میگفت من را این کشور میخواهد آن کشور میخواهد آخرش رفت نروژ با ماهی ۱۳ هزار دلار، به نظر شما آقای مهندس را چند تا کشور میخواهند کسی که دانشمند است محقق است نویسنده است حکیم است درمان اعتیاد سیگار کاهش وزن سرطانها چند تا کشور ایشان را میخواهند چند تا کشور به آن اقامت میدهند چند تا کشور حق شهروندی میدهند ما باید یکی کنگره را بشناسیم و یکی آقای مهندس را و یکی هم از همه مهمتر رهایی را، دوستان ما افراد خواهان رهایی از دام اعتیاد در حال عبور از تاریکیها به طرف روشناییها هستیم بنابراین ود را مسافر معرفی میکنیم این سفر سفری است ازظلمت به نور از نادانی به دانایی از حقارت به سرافرازی از ترس به شجاعت از کفر به ایمان از قهر به مهر و در نهایت از نفرت به طرف عشق، عشق چه میگوید خوشا به حال آن کس که میدهد و دنبال بازپس گرفتن نیست به نوشتارها باید دقت کرد باید تمرین و تمرین کرد از خدا میخواهم که این روزها را از ما نگیرد از اینکه به صحبتهای من گوش کردید سپاسگزارم
تایپ وتنظیم وارسال:مسافرعلی لژیون اول
- تعداد بازدید از این مطلب :
102