وادی دوم یا همان وادی امید، وعده خداوند به مخلوقاتش است که هیچ موجودی بیهوده خلق نشده و هر مخلوقی جهت کار و رسالتی پا به هستی گذاشته است.
گفتگویی کوتاه با همسفر آمنه راهنمای DST لژیون پنجم همسفران نمایندگی تخت جمشید شیراز داریم.همسفر آمنه و مسافرشان جواد باآنتی ایکس مصرفی قرص B2 با ۸ سال تخریب وارد شعبه بوشهر شدند. به مدت ۱۲ ماه با روش DST و داروی اپیوم به راهنمایی مسافر ابراهیم و همسفر بتول سفر کردند. رشته ورزشی هر دو بدمینتون و دارت است.
از نظر شما نکته کلیدی وادی دوم چیست؟
همه ی ما اعضای کنگره ۶۰ وادی دوم را به وادی امید میشناسیم اما من فکر میکنم کلید طلایی این وادی پی بردن به ارزش وجودی درونی خودمان و سپس جهان پیرامونمان است بدون درک این موضوع دست یافتن به امید سخت است.
بگذارید برایتان مثالی بزنم مثلاً اگر شما به من یک انگشتر الماس هدیه بدهید و من از ارزش آن باخبر باشم یا آن را همیشه دردست دارم و یا درامن ترین مکان خانه خواهم گذاشت و بشدت مراقب خواهم بود آن را از دست ندهم و فردی آن را از من به یغما نبرد. تازه درکنار این بسیار نسبت به شما محبت و احترام خواهم داشت چراکه مرا لایق این هدیه دیده اید. اما اگر من متوجه ارزش آن هدیه نباشم امکان دارد آن را به گوشه ای پرت کرده و نادیده بگیرم و حتی برایم اهمیتی نداشته باشد که آن را از دست بدهم و قدرشناس شما نیز نباشم تازه گلایه هم بکنم.
حالا فکر میکنید جسم و جان و فرصت حیاتی که خداوند به ما هدیه داده است چقدر ارزش دارد؟ آیا بیش از تمام آنچه در دنیا و بعنوان مادیات می شناسیم نمی ارزد؟
آیا حیف نیست اجازه بدهیم نیروهای تاریکی، یأس، ناامیدی و افکار ناسالم و افیون گوهر جان و جسم ما را از ما بدزدند؟
محال است که انسانی بداند که چه هدیهای از خالق خود دریافت نموده و سپاسگزار نباشد. درحقیقت دانستن ارزش خودمان و روزهای حیاتمان یعنی ارزش قائل شدن برای تک تک لحظاتی که خداوند به ما فرصت زندگی کردن داده و در مسیر او گام برداشتن که منجر می شود به بدست آوردن انگیزه و امید و بیهوده زیستن و خود را بی ارزش دانستن یعنی؛ بی ارزش دیدن خودمان جسممان و فرصت حیاتمان که مترادف با ناامیدی است. پس کلید وادی دوم پی بردن به ارزشمندی و عزت نفس خودمان است.
به نظر شما درک درست وادی دوم وگرفتن خدمت در کنگره با هم مرتبط است؟
نکته مهمی که وجود دارد این است که وادی دوم یا هر وادی و مبحث آموزشی که در کنگره وجود دارد ابتدا باید درک و سپس به عمل برسد. یعنی من درصورتی می توانم بگویم که وادی دوم را باهمه ی وجود لمس کردهام که از ناامیدی به امیدواری رسیده باشم و درون من انگیزه و انرژی در جریان باشد و برای زندگی هدف و برنامه داشته باشم. طبیعتاً خدمت کردن نیاز به انگیزه و انرژی دارد و بنظرم بذر خدمت از وادی دوم در درون اعضا شروع به رشد می کند. انسانهای امیدوار هستند که میخواهند ذرات جرقه ای باشند برای رسیدن به روشنایی وسیع.
به ما بگویید چه جایگاه های خدمتی را تجربه کردید؟
دبیری جلسات گارگاه، جلسات راهنمایان و لژیون سردار
نگهبانی جلسات راهنمایان و لژیون سردار
ورزشبان رشته بدمینتون، راهنمای درمان و مسئول امتحانات سال ۱۴۰۲-۱۴۰۳
باتوجه به این که شما به تازگی دو خدمت مسئول آزمون و نگهبانی لژیون سردار را پشت سر گذاشتید از حس و حال خدمت دراین جایگاه برایمان بگویید.
راستش همه جایگاه های خدمتی که تجربه کرده ام را بسیار دوست دارم. حتی زمانی که سفر اولی بودم و مهماندار میشدم. اما بعد از جایگاه راهنمایی عمیقاً خواستهی خدمت در این دو جایگاه را داشتم و خیلی خوشحالم که خداوند اذن داد و توانستم در هر دو جایگاه آموزش بگیرم. چالش مسئول آزمون بودن سراسر آموزش است و برگزاری جلسات لژیون سردار سراسر خیر و برکت و حال خوش امیدوارم همه کسانی که مانند من با تمام وجود خواستار خدمت در این دو جایگاه بودند هر دو را تجربه کنند و از این فرصت نهایت بهره را ببرند.
بنظر شما چگونه این وادی میتواند مسیر آموزش و ادامه راه را برای یک رهجو هموار کند؟
درحقیقت پاسخ این سوال شما همان تاثیری است که وادی دوم برما میگذارد و این در همهی رهجوها یکسان نیست زیرا هرکدام از ما با تخریبهای متفاوتی پا به کنگره میگذاریم و شاید من مدت زمان بیشتر نیاز داشتهام تا از این وادی عبور کنم و دیگری خیر اما درنهایت اثر مشترک این وادی که منجر به ادامه مسیر و گرفتن آموزشهای بیشتر میگردد همان امید است پررنگترین شاخصهی وادی دوم که پیشتر هم گفتم درک آن به ما انگیزه و انگیزه به ما توان حرکت درادامه مسیر و گرفتن آموزش های بیشتر را میدهد.
آیا درک وادی دوم ملزم به درک و عبور از وادی تفکر است؟
تیتر وادی دوم به ما می گوید: هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی نهد هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.
به تکه آخر جمله دقت کنید تاکید دارد که حتی اگر به هیچ فکر کنیم. دقیقا اینجا مرا به وادی اول باز میگرداند و یادم میآورد که بدون فکر ساختاری به وجود نمیآید پس برای درهم شکستن ناامیدی و پی بردن به این که هیچ نیستم یک پای من در وادی اول گیر است. تا زمانی که من نوع نگاه و تفکرم را نسبت به خودم و حتی تمامی مخلوقین الهی از بد به خوب تغییر ندهم فکرم را عوض نکنم درعمل نیز نمیتوانم قدم از قدم بردارم. من فکر میکنم که وادی اول و وادی دوم درهم گره خورده و هرکدام لازم و ملزوم یکدیگرند.
در پایان اگر صحبتی هست بفرمایید.
ابتدا برای وقتی که در اختیار من قرار دادید از شما صمیمانه سپاسگزارم و بهعنوان سخن آخر میخواهم چند جمله با همسفری که پشت دیوارهای ناامیدی گیر افتاده است حرف بزنم.
بلند شو عزیزِمن آجرها را یکی یکی بردار دیوار را ویران کن همه روزهایی که تو اکنون تجربه میکنی من نیز زندگی کردهام. افسرده، خسته از همه جا و همهی دنیا بریده بودم غافل از این که خیلی چیزها سرجای خودش بود و این من بودم که خودم را گم کرده و دراتاقک ناامیدی افکارم اسیر بودم.
ابتدای مسیر حرکتم کند و توانم کم بود انگار درخواب بودم اما خدای خوبم و آدمهایی که دراین مسیر در کنارم بودند مرا رفته رفته بیدار کرده و حالا دیگر ناامیدی که هیچ بزرگترین مشکلات نیز نمیتواند مرا از ادامه دادن منصرف کنند. اگر من توانستم تو هم می توانی! دیوارها را بشکن.
امید درآزادی جریان دارد.
ممنون از شما خانم آمنه عزیز که وقت گذاشتید و در این مصاحبه شرکت کردید.

تهیه و تنظیم: راهنما تازه واردین همسفر آمنه
عکاس: همسفر معصومه از لژیون یکم
ویرایش و ارسال: دبیر سایت همسفر محدثه
همسفران نمایندگی تخت جمشید شیراز
- تعداد بازدید از این مطلب :
241